پارت۲۴
پارت۲۴
#جدال عشق
صبح بیدار شدم و با اولین چیزی که مواجه شدم
ایکای عصبی بود که سر تشک روی زمین نشسته بود
با صدای خوابالو گفتم:
+ سالم صبح بخیر
بالشت و برداشت و به طرف دیوار پرت کرد
و با عصبانیت گفت:
_ من دیگه روی زمین نمیخوابم
بلند شد و به طرف در رفت
گفتم:
+ من که گفتم روی زمین میخوابم
برگشت طرفم و با دادی که کشید ترسیدم و کمی عقب کشیدم
_ همین که گفتم فهمیدی
و رفت بیرون و در و محکم بست
پوفی کشیدم
+ روانی
بلند شدم و تختو مرتب کردم
رفتم جلوی آیینه سر و وضعم رو مرتب کردم
و اومدم بیرون
به طرف سرویس رفتم
دستگیره رو کشیدم
که در باز شد و آیسان اومد بیرون
همون طور که دستاشو با لباسش تمیز میکرد گفت:
*قفل در خرابه گفتم حواست باشه
+ آها باشه
بعد از انجام کارام به طرف میز غذاخوری رفتم
کنار ایکا نشستم تا صبحونه بخورم
در حال خوردن صبحونه بودیم
+ مامان راستی من امروز میخوام برم سر زمین
مامانم در حال خوردن صبحونه سری تکون داد
× برای پدرتم مقداری غذا درست کردم میتونی اونا رو هم براش
ببری؟
+ آره حتما
صبحونه مو سریع تموم کردم و لباس مناسب پوشیدم و یه کاله
حصیری لبه دار سرم کردم برای اینکه صورتم از آفتاب در امان باشه
با صدای ایکا به خودم اومدم
_ منم باهات میام
+ چرا؟
_ دوست دارم بیام و زمیناتون و ببینم
سری تکون دادم
+ بهتره تو خونه بمونی
اخماشو توی هم برد
_ نه منم میام
شونه ای باال انداختم و یه کاله حصیری سرش گذاشتم
چشمای خمارش گرد شد و ابرو هاش باال پرید
به کاله اشاره کرد
_ این برای چیه؟
+ برای اینکه صورتت نسوزه
اومدم بیرون و ایکا مثل جوجه اردک ها پشت سرم میومد
از بین زمین های کاهو رد میشدیم
ایکا به کاهوها اشاره کرد
_ اینا چین؟
با تعجب نگاهش کردم
+ یعنی تا حاال کاهو ندیدی؟
_ اینا کاهوان؟
+ آره
_ فقط توی غذا دیدم
شونه ای باال انداختم
به طرف دیگه ی زمین اشاره کرد
_ اونا چین؟
+ اونا کلمن
گلی کنار یکی از بوته های کلم رشد کرده بود
خم شدم و روی زانوم نشستم
+ ایکا بیا اینجا
اومد کنارم
+ بشین
دست دست میکرد
_ آخه لباسام کثیف میشن
+ ولی دیگه همچین موقعیتی گیرت نمیاد
اونم مثل من نشست
+ نگاه این گل کن چقدر نازه
+ دست بزن به برگش خیلی لطیفه
دستشو گرفتم، داغ بود مثل همیشه
و روی برگ گل کشیدم
+ اون کرم ابریشم و میبینی کنارش چقدر خوشگله
هنوز دستاش توی دستام بود
برگشتم نگاهش کردم
که خیره بهم نگاه میکرد...
#جدال عشق
صبح بیدار شدم و با اولین چیزی که مواجه شدم
ایکای عصبی بود که سر تشک روی زمین نشسته بود
با صدای خوابالو گفتم:
+ سالم صبح بخیر
بالشت و برداشت و به طرف دیوار پرت کرد
و با عصبانیت گفت:
_ من دیگه روی زمین نمیخوابم
بلند شد و به طرف در رفت
گفتم:
+ من که گفتم روی زمین میخوابم
برگشت طرفم و با دادی که کشید ترسیدم و کمی عقب کشیدم
_ همین که گفتم فهمیدی
و رفت بیرون و در و محکم بست
پوفی کشیدم
+ روانی
بلند شدم و تختو مرتب کردم
رفتم جلوی آیینه سر و وضعم رو مرتب کردم
و اومدم بیرون
به طرف سرویس رفتم
دستگیره رو کشیدم
که در باز شد و آیسان اومد بیرون
همون طور که دستاشو با لباسش تمیز میکرد گفت:
*قفل در خرابه گفتم حواست باشه
+ آها باشه
بعد از انجام کارام به طرف میز غذاخوری رفتم
کنار ایکا نشستم تا صبحونه بخورم
در حال خوردن صبحونه بودیم
+ مامان راستی من امروز میخوام برم سر زمین
مامانم در حال خوردن صبحونه سری تکون داد
× برای پدرتم مقداری غذا درست کردم میتونی اونا رو هم براش
ببری؟
+ آره حتما
صبحونه مو سریع تموم کردم و لباس مناسب پوشیدم و یه کاله
حصیری لبه دار سرم کردم برای اینکه صورتم از آفتاب در امان باشه
با صدای ایکا به خودم اومدم
_ منم باهات میام
+ چرا؟
_ دوست دارم بیام و زمیناتون و ببینم
سری تکون دادم
+ بهتره تو خونه بمونی
اخماشو توی هم برد
_ نه منم میام
شونه ای باال انداختم و یه کاله حصیری سرش گذاشتم
چشمای خمارش گرد شد و ابرو هاش باال پرید
به کاله اشاره کرد
_ این برای چیه؟
+ برای اینکه صورتت نسوزه
اومدم بیرون و ایکا مثل جوجه اردک ها پشت سرم میومد
از بین زمین های کاهو رد میشدیم
ایکا به کاهوها اشاره کرد
_ اینا چین؟
با تعجب نگاهش کردم
+ یعنی تا حاال کاهو ندیدی؟
_ اینا کاهوان؟
+ آره
_ فقط توی غذا دیدم
شونه ای باال انداختم
به طرف دیگه ی زمین اشاره کرد
_ اونا چین؟
+ اونا کلمن
گلی کنار یکی از بوته های کلم رشد کرده بود
خم شدم و روی زانوم نشستم
+ ایکا بیا اینجا
اومد کنارم
+ بشین
دست دست میکرد
_ آخه لباسام کثیف میشن
+ ولی دیگه همچین موقعیتی گیرت نمیاد
اونم مثل من نشست
+ نگاه این گل کن چقدر نازه
+ دست بزن به برگش خیلی لطیفه
دستشو گرفتم، داغ بود مثل همیشه
و روی برگ گل کشیدم
+ اون کرم ابریشم و میبینی کنارش چقدر خوشگله
هنوز دستاش توی دستام بود
برگشتم نگاهش کردم
که خیره بهم نگاه میکرد...
۳.۱k
۱۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.