چند پارتی کوک
ویو ات
داشتم بدو بدو میکردم حرفای کوک اصلا ناراحتم نکرده بود اخه کی از این پسر جیگر دلخور میشه احساس میکنم اونم ناراحت شده یهو داشتم میرفتم که یهو چشمام سیاهی رفت و افتادم رو زمین دیگه چیزی رو ندیدم فقط صدای داد ی نفر رو شنیدم....
پایان ویو ات
ویو کوک
بدو بدو رفتم سمتش هی صداش میزدم ولی جواب نمی داد لعنت به من لعنت به من. با صدای اروم زمزمه میکرد
کوک: زود امبولانس خبر کنید. با داد
گرفتم بغلش بعد چند دقیقه امبولانس اومد زود گذاشتنش و من هم با ی معلم سوار شدیم
رسیدیم بیمارستان زود اوردنش پایین و به سمت اورژانس میبوردن منو اقای کیم هم دنبالشون میرفتیم. کیم همون معلم هست
بعد از چند دقیقه دکتر در اومد
کوک: اقای دکتر چیشد
دکتر : نگران نباشید از شدت ضعف و بدن ضعیف شون اینجوری شدن یکم دارو بخورن درست میشه ولی باید حتما مواظب بدنشون باشن
کوک و اقای کیم: ممنون دکتر
دکتر : خواهش میکنم من برم به بیمارا برسم
کوک: راستی میتونیم بریم پیشش
دکتر : بله بفرمایید
کوک: ممنون
کیم : خب تو برو ببینش منم برم مدرسه کلی کار دارم راستی از اینجا هم ببرش خونه باشه
کوک : چشم اقای کیم
کیم : افرین پسر چقد بزرگ شدی و حرف گوش کن
کوک. خجالت .
اقای کیم رفت منم رفتم داخل اتاق دیدم دراز کشیده و داره با انگشت هاش بازی میکنه به کیوت بودنش تو دلم خندیدم ولی زود به خودم اومدم رفتم رو تختش یعنی کنارش نشستم با قیافه کیوتش بهم زل زده بود ی لبخند زدم و دستم رو بلند کردم و رو موهاش کشیدم دیدم لپاش قرمز شده دیگه نتونستم تحمل زود رفتم تو گردنش و کیس مارک گذاشتم یهو بهش نگاه کردم دیدم بشدت قرمز شده و خشکش زده دیدم همین طوری مونده دوباره شروع کردم به کیس مارک گذاشتن گردنش خیلی بوی خوبی میداد بعد چن مین به خودش اومد و هی بهم مشت میزد ولی قدرت من بیشتر از اون بود دید دیگه نمیشه کاریش کرد ولم کرد منم شروع کردم به محکم بوسیدن گردنش بعد چند مین به دلیل تنگ نفسی ازش جدا شدم گردنش کامل کبود بود به شاهکارم نگاه کردم و ی لبخند زدم یهو ات رو دیدم که داره شکه بهم نگاه میکنه
کوک : جانم چیه ادم ندیدی
ات: تو الان با گردنم چیکار کردی
کوک : رو گردنت نقاشی کشیدم مگه بد شده
.......
داشتم بدو بدو میکردم حرفای کوک اصلا ناراحتم نکرده بود اخه کی از این پسر جیگر دلخور میشه احساس میکنم اونم ناراحت شده یهو داشتم میرفتم که یهو چشمام سیاهی رفت و افتادم رو زمین دیگه چیزی رو ندیدم فقط صدای داد ی نفر رو شنیدم....
پایان ویو ات
ویو کوک
بدو بدو رفتم سمتش هی صداش میزدم ولی جواب نمی داد لعنت به من لعنت به من. با صدای اروم زمزمه میکرد
کوک: زود امبولانس خبر کنید. با داد
گرفتم بغلش بعد چند دقیقه امبولانس اومد زود گذاشتنش و من هم با ی معلم سوار شدیم
رسیدیم بیمارستان زود اوردنش پایین و به سمت اورژانس میبوردن منو اقای کیم هم دنبالشون میرفتیم. کیم همون معلم هست
بعد از چند دقیقه دکتر در اومد
کوک: اقای دکتر چیشد
دکتر : نگران نباشید از شدت ضعف و بدن ضعیف شون اینجوری شدن یکم دارو بخورن درست میشه ولی باید حتما مواظب بدنشون باشن
کوک و اقای کیم: ممنون دکتر
دکتر : خواهش میکنم من برم به بیمارا برسم
کوک: راستی میتونیم بریم پیشش
دکتر : بله بفرمایید
کوک: ممنون
کیم : خب تو برو ببینش منم برم مدرسه کلی کار دارم راستی از اینجا هم ببرش خونه باشه
کوک : چشم اقای کیم
کیم : افرین پسر چقد بزرگ شدی و حرف گوش کن
کوک. خجالت .
اقای کیم رفت منم رفتم داخل اتاق دیدم دراز کشیده و داره با انگشت هاش بازی میکنه به کیوت بودنش تو دلم خندیدم ولی زود به خودم اومدم رفتم رو تختش یعنی کنارش نشستم با قیافه کیوتش بهم زل زده بود ی لبخند زدم و دستم رو بلند کردم و رو موهاش کشیدم دیدم لپاش قرمز شده دیگه نتونستم تحمل زود رفتم تو گردنش و کیس مارک گذاشتم یهو بهش نگاه کردم دیدم بشدت قرمز شده و خشکش زده دیدم همین طوری مونده دوباره شروع کردم به کیس مارک گذاشتن گردنش خیلی بوی خوبی میداد بعد چن مین به خودش اومد و هی بهم مشت میزد ولی قدرت من بیشتر از اون بود دید دیگه نمیشه کاریش کرد ولم کرد منم شروع کردم به محکم بوسیدن گردنش بعد چند مین به دلیل تنگ نفسی ازش جدا شدم گردنش کامل کبود بود به شاهکارم نگاه کردم و ی لبخند زدم یهو ات رو دیدم که داره شکه بهم نگاه میکنه
کوک : جانم چیه ادم ندیدی
ات: تو الان با گردنم چیکار کردی
کوک : رو گردنت نقاشی کشیدم مگه بد شده
.......
۱۶.۲k
۱۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.