فیک عاشقی p28
کوک: چقدر امروز بامزه شدی شما اتفاقی افتاده؟(باخنده)
ا.ت: نمیدونم مودم موقع ... اهم اهم.... همینه یک ساعت اینجوریم یک ساعت سگ میشم یک ساعتم ....(خنده)
کوک: اوه اوه . پس راست میگن مود دخترا موقع پریودی اینطوریه(خنده)
خب یک ساعتم چی؟
ا.ت: ولش کن خودت میبینی(خنده)
کوک: خدابخیر کنه(خنده)
خب دیگه رسیدیم . بیا برو داخل استراحت کن من دیگه نمیام تا راحت باشی (لبخند)
ا.ت: به خدا که من خوبم . این زنگ چه درسی داریم؟
کوک: ادبیات.
ا.ت: معلم کلی نکته میده .
بهش بگو داشت از درد میمرد نمیتونست وایسته.
یکم استراحت کنم اه اه چقدر بدم میاد ازاین درس مسخره .
کوک: عهه تو که خوب بودی.
ا.ت: کی؟من؟
کوک: اصلا بیا بریم سرکلاس تو از منم بهتری.
ا.ت: آی آی .... خدایاا.... دلم .... من رفتم .
کوک: نوچ نوچ .
برو گمشو تا به زور نبردمت تو کلاس .
ا.ت: برو برو سرکلاس قشنگ به درس گوش کن من به جای توهم استراحت میکنم .
کوک: عجب الان داری به من پز میدی؟
اصلا بیا برگردیم تو کلاس . بیا
ا.ت: من رفتم که رفتم وای(و رفت داخل اتاق و درم بست)
کوک:(خنده) بچه پررو.
کوک ویو: برگشتم و با انرژی که از حرفای ا.ت گرفته بودم با لبخند به سمت کلاس قدم برداشتم ....
تهیونگ ویو: اصلا متوجه دور و اطرافم نبودم .
تموم فکر و ذکرم مشغول یک نفر بود اونم کسی نبود جز .. دختری که قلبمو افسون کرده بود .
عشق چه چیز عجیبیه .
اصلا فکرشم نمیکردم عشق همچین چیزی باشه اصلا حتی نمیتونستم تصورشو بکنم که تو دوبار ملاقات عاشق بشم اونم انقدر شدید که کل تایممو حاضرم بشینم و به خنده هاش که تاحالا برای من نبودن نگاه کنم .
حتی تاحالا کنارم نخندیده فقط از دور خنده های زیبا و دلنشینش رو دیدم اما عاشقش شدم .
دلمو به خنده هاش . موهاش . حرفاش . بداخلاقیاش . بی محلی هاش . همه و همه چیزش باختم .
قلبم دیگه دراختیارم نیست فقط و فقط دراختیار یکنفره .
اونم ا.ته اولین عشقم اولین فردی که تونست قلب از سنگمو تصاحب کنه .
با بیرحمی تمام قلبمو تصاحب کرد.
افسونگر.
اسم خوبیه برای ا.ت دقیقا مثل ا.ت که منو افسون خودش کرد .
افسونگر من(لبخند).
ا.ت ویو: هی خدا . آخه چرا ما بشیم مردا نشن؟
چرا همه ی دردا باید مال ماباشه؟
چرا من باید دخترمیبودم؟
اهه خدایا اوف.
چقدر خوبه که آدم دوستای خوبی داشته باشه که نگرانش باشن.
یاد کوک و نگرانیش افتادم . لبخندی روی لبم اومد .
وایی چت شده تو دختر . چرا انقدر با پسرا داری راحت برخورد میکنی تو
برگرد به ا.ت قبلی که بااخم جواب همه ی پسرارو میداد .
البته کوک دوستمه مثل برادرم میمونه و قصدش چیز بیشتری نیست اما اونا قصدشون از اول معلوم بود به خاطر همین باکوک راحتترم.
پسرخوبیه مثل هیونجین .
همینجوری حرف میزدم باخودم که کم کم جشمام گرم شد و ..(روی تخت دراز کشیده بود)
کوک ویو: رفتم داخل کلاس هنوز معلم نیومده بود .
رفتم سمت میز هایون وجینا که انگار نگران ا.ت بودن و آروم و قرار نداشتن .
با لبخند به سمت میزشون قدم برداشتم و زمانی که رسیدم گفتم .
کوک: سلام بچه ها . میخواستم بگ....
هایون: سلام . ا.ت رو میشناسی؟ ندیدیش؟
کوک: آمم میشناسمش .
هایون: دیدیش؟(ذره ای عصبانیت)
کوک: خب بزار حرف بزنم عه(داد)
ا.ت حالش خوب نبود دلش درد میکرد رفت اتاق پرستاری میخواستم بهتون بگم که موقع برگشت برید دنبالش . همین .
کوک ویو: و بدون اینکه منتظر جوابی ازجانبشون بمونم رفتم پشت میزم نشستم ....
هایون ویو: زنگ خورد کیف و وسایل ا.ت رو برداشتم و رفتم سمت اتاق پرستاری .
در زدم کسی جواب نداد .
حتما خوابه .
دررو باز کردم که دیدم .... اون ... اون ... ا.ت بود که افتاده بود .......
اینم ازاین پارت دوستان .
ایندفعه یک شرط خیلی کوچولو داریم😁
شرایط:
لایک:۴۵
کامنت:۴۵
امیدوارم زود برسونید دوستان❤️.
ا.ت: نمیدونم مودم موقع ... اهم اهم.... همینه یک ساعت اینجوریم یک ساعت سگ میشم یک ساعتم ....(خنده)
کوک: اوه اوه . پس راست میگن مود دخترا موقع پریودی اینطوریه(خنده)
خب یک ساعتم چی؟
ا.ت: ولش کن خودت میبینی(خنده)
کوک: خدابخیر کنه(خنده)
خب دیگه رسیدیم . بیا برو داخل استراحت کن من دیگه نمیام تا راحت باشی (لبخند)
ا.ت: به خدا که من خوبم . این زنگ چه درسی داریم؟
کوک: ادبیات.
ا.ت: معلم کلی نکته میده .
بهش بگو داشت از درد میمرد نمیتونست وایسته.
یکم استراحت کنم اه اه چقدر بدم میاد ازاین درس مسخره .
کوک: عهه تو که خوب بودی.
ا.ت: کی؟من؟
کوک: اصلا بیا بریم سرکلاس تو از منم بهتری.
ا.ت: آی آی .... خدایاا.... دلم .... من رفتم .
کوک: نوچ نوچ .
برو گمشو تا به زور نبردمت تو کلاس .
ا.ت: برو برو سرکلاس قشنگ به درس گوش کن من به جای توهم استراحت میکنم .
کوک: عجب الان داری به من پز میدی؟
اصلا بیا برگردیم تو کلاس . بیا
ا.ت: من رفتم که رفتم وای(و رفت داخل اتاق و درم بست)
کوک:(خنده) بچه پررو.
کوک ویو: برگشتم و با انرژی که از حرفای ا.ت گرفته بودم با لبخند به سمت کلاس قدم برداشتم ....
تهیونگ ویو: اصلا متوجه دور و اطرافم نبودم .
تموم فکر و ذکرم مشغول یک نفر بود اونم کسی نبود جز .. دختری که قلبمو افسون کرده بود .
عشق چه چیز عجیبیه .
اصلا فکرشم نمیکردم عشق همچین چیزی باشه اصلا حتی نمیتونستم تصورشو بکنم که تو دوبار ملاقات عاشق بشم اونم انقدر شدید که کل تایممو حاضرم بشینم و به خنده هاش که تاحالا برای من نبودن نگاه کنم .
حتی تاحالا کنارم نخندیده فقط از دور خنده های زیبا و دلنشینش رو دیدم اما عاشقش شدم .
دلمو به خنده هاش . موهاش . حرفاش . بداخلاقیاش . بی محلی هاش . همه و همه چیزش باختم .
قلبم دیگه دراختیارم نیست فقط و فقط دراختیار یکنفره .
اونم ا.ته اولین عشقم اولین فردی که تونست قلب از سنگمو تصاحب کنه .
با بیرحمی تمام قلبمو تصاحب کرد.
افسونگر.
اسم خوبیه برای ا.ت دقیقا مثل ا.ت که منو افسون خودش کرد .
افسونگر من(لبخند).
ا.ت ویو: هی خدا . آخه چرا ما بشیم مردا نشن؟
چرا همه ی دردا باید مال ماباشه؟
چرا من باید دخترمیبودم؟
اهه خدایا اوف.
چقدر خوبه که آدم دوستای خوبی داشته باشه که نگرانش باشن.
یاد کوک و نگرانیش افتادم . لبخندی روی لبم اومد .
وایی چت شده تو دختر . چرا انقدر با پسرا داری راحت برخورد میکنی تو
برگرد به ا.ت قبلی که بااخم جواب همه ی پسرارو میداد .
البته کوک دوستمه مثل برادرم میمونه و قصدش چیز بیشتری نیست اما اونا قصدشون از اول معلوم بود به خاطر همین باکوک راحتترم.
پسرخوبیه مثل هیونجین .
همینجوری حرف میزدم باخودم که کم کم جشمام گرم شد و ..(روی تخت دراز کشیده بود)
کوک ویو: رفتم داخل کلاس هنوز معلم نیومده بود .
رفتم سمت میز هایون وجینا که انگار نگران ا.ت بودن و آروم و قرار نداشتن .
با لبخند به سمت میزشون قدم برداشتم و زمانی که رسیدم گفتم .
کوک: سلام بچه ها . میخواستم بگ....
هایون: سلام . ا.ت رو میشناسی؟ ندیدیش؟
کوک: آمم میشناسمش .
هایون: دیدیش؟(ذره ای عصبانیت)
کوک: خب بزار حرف بزنم عه(داد)
ا.ت حالش خوب نبود دلش درد میکرد رفت اتاق پرستاری میخواستم بهتون بگم که موقع برگشت برید دنبالش . همین .
کوک ویو: و بدون اینکه منتظر جوابی ازجانبشون بمونم رفتم پشت میزم نشستم ....
هایون ویو: زنگ خورد کیف و وسایل ا.ت رو برداشتم و رفتم سمت اتاق پرستاری .
در زدم کسی جواب نداد .
حتما خوابه .
دررو باز کردم که دیدم .... اون ... اون ... ا.ت بود که افتاده بود .......
اینم ازاین پارت دوستان .
ایندفعه یک شرط خیلی کوچولو داریم😁
شرایط:
لایک:۴۵
کامنت:۴۵
امیدوارم زود برسونید دوستان❤️.
۲۶.۹k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.