معلم رو منبر داشت در مورد حلال و حرام صحبت میکرد:
معلم رو منبر داشت در مورد حلال و حرام صحبت میکرد:
روزی سه تا دز د به خونه یک تاجر دینداری زدند
و کلی پول و سکه رو روی خر صاحبخونه گذاشتن و زدن بیرون!
تو مسیر دوتاشون دسیسه چیدن که سومی رو بکشن
تا سهمشون بیشتر بشه و همین کارو هم کردن!
تو مسیر آب و غذایی خوردن و باز راه افتادن
که یه دفعه یکیشون خنجر کشید و رفیق دومیش رو هم کشت!
دزد سوم شب که شد دلدرد شدیدی گرفت
و بر اثر سمی که شریک قبلیش تو غذاش ریخته بود مرد
و الاغ هم که تنها بود، راه صاحبخونه رو گرفت
و بهمراه مال به خونه تاجر دیندار برگشت...
همه صلوات میفرستادن که یهو معتاده پرید گفت:
حاج آقا! دزدا که سه تاشون مردن؛
پس جریان رو کی واستون تعریف کرد؟ خره؟!
میگن معلمه ا از اون روز تا حالا
به دامداری مشغوله و با هیچکی حرف نمیزنه
روزی سه تا دز د به خونه یک تاجر دینداری زدند
و کلی پول و سکه رو روی خر صاحبخونه گذاشتن و زدن بیرون!
تو مسیر دوتاشون دسیسه چیدن که سومی رو بکشن
تا سهمشون بیشتر بشه و همین کارو هم کردن!
تو مسیر آب و غذایی خوردن و باز راه افتادن
که یه دفعه یکیشون خنجر کشید و رفیق دومیش رو هم کشت!
دزد سوم شب که شد دلدرد شدیدی گرفت
و بر اثر سمی که شریک قبلیش تو غذاش ریخته بود مرد
و الاغ هم که تنها بود، راه صاحبخونه رو گرفت
و بهمراه مال به خونه تاجر دیندار برگشت...
همه صلوات میفرستادن که یهو معتاده پرید گفت:
حاج آقا! دزدا که سه تاشون مردن؛
پس جریان رو کی واستون تعریف کرد؟ خره؟!
میگن معلمه ا از اون روز تا حالا
به دامداری مشغوله و با هیچکی حرف نمیزنه
۶۸۷
۱۷ مهر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.