پارت ۷ آخر
به سمت اتاق خوابت رفتی
ا/ت: اوووو تخت دو نفره برای من گذاشتی من میمیرم
برای اینکه تنهایی تو تخت دو نفره بخوابم
تهیونگ کیگفته قرار تنها بخوابی
به سمت تهیونگ بر گشتی اما چیزی که دستش دیدی اشک تورو دراورد و نیم متر دهنت باز مونده بود
تهیونگ: قبول نمیکنی؟ نکنب به یه دختر دیگه میدم هاا
ا/ت: تهیونگ..... تو...... این چ کاریهه
چرا داری به خاطر من گرایشتو عوض میکنی
تهیونگ:گرایشم؟؟
ا/ت: مگه گی نیستی مگه به دختره نگفتی من گی ام
تهیونگ: وات د فاک ا/ت....فضول....تو کی این حرفو شنیدی
تهیونگ خنده ای کرد
تهیونگ: من اونو دروغ بهش گفتم چون واقعا دوسش نداشتم....
ا/ت: اما این بچه؟ این بچه تو نیست و میخوای با من ازدواج کنی؟
تهیونگ:ات دروغ نگو بس کن دیگه من از همه چیز خبر دارم
ا/ت: یعنی چی
تهیونگ: وقتی هفت ماهه باردار بودی مستخدم شرکت بهم همه چیز رو گفت...
و من هر شب به خاطر این موضوع کا تو ازم مخفی میکردی و فکر میکردی گی ام گریه میکردم
ا/ت: پس یعنی من انشب درست حدس زدم بودم که تو گریه میکردی
تهیونگ: خب ا/ت چن نفر دعوت کنیم برا عروسیمون
ا/ت:یااا تهیونگ موضوع رو عوض نکن
تهیونگ: پس کار دیگه ای میکنم
تهیونگ تورو رو کواش سوار کرد و رو تخت مشترکتون پرتت کرد
تهیونگ این چطوره؟ میبینی موضوع عوض کردن بهتر بود
و روت خیمه زد.......
و این داستان به پایان رسید
ا/ت: اوووو تخت دو نفره برای من گذاشتی من میمیرم
برای اینکه تنهایی تو تخت دو نفره بخوابم
تهیونگ کیگفته قرار تنها بخوابی
به سمت تهیونگ بر گشتی اما چیزی که دستش دیدی اشک تورو دراورد و نیم متر دهنت باز مونده بود
تهیونگ: قبول نمیکنی؟ نکنب به یه دختر دیگه میدم هاا
ا/ت: تهیونگ..... تو...... این چ کاریهه
چرا داری به خاطر من گرایشتو عوض میکنی
تهیونگ:گرایشم؟؟
ا/ت: مگه گی نیستی مگه به دختره نگفتی من گی ام
تهیونگ: وات د فاک ا/ت....فضول....تو کی این حرفو شنیدی
تهیونگ خنده ای کرد
تهیونگ: من اونو دروغ بهش گفتم چون واقعا دوسش نداشتم....
ا/ت: اما این بچه؟ این بچه تو نیست و میخوای با من ازدواج کنی؟
تهیونگ:ات دروغ نگو بس کن دیگه من از همه چیز خبر دارم
ا/ت: یعنی چی
تهیونگ: وقتی هفت ماهه باردار بودی مستخدم شرکت بهم همه چیز رو گفت...
و من هر شب به خاطر این موضوع کا تو ازم مخفی میکردی و فکر میکردی گی ام گریه میکردم
ا/ت: پس یعنی من انشب درست حدس زدم بودم که تو گریه میکردی
تهیونگ: خب ا/ت چن نفر دعوت کنیم برا عروسیمون
ا/ت:یااا تهیونگ موضوع رو عوض نکن
تهیونگ: پس کار دیگه ای میکنم
تهیونگ تورو رو کواش سوار کرد و رو تخت مشترکتون پرتت کرد
تهیونگ این چطوره؟ میبینی موضوع عوض کردن بهتر بود
و روت خیمه زد.......
و این داستان به پایان رسید
۴۳.۶k
۲۱ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.