یه پارتی باجی :)
درخواستیییی
✮ ✮ ✮ ✮ ✮ ✮ ✮ ✮قاقالیلی
*ا/ت جزو تومان بوده و دوست باجی بوده و میخواسته بره یه مراسمی که دوستای مدرسه گرفته بودن که بعد چند سال همو ببینن و ا/ت میره و زنگ میزنه که باجی بیاد دنبالش*
باجی: الو ا/ت من جلوی درم
ا/ت: الان میام
*گوشی قطع میکنه باجی منتظره که یه گربه میبینه و میشینه کنارش و گربه نازمیکنه که یه دختره میاد بهش نزدیک میشه و گربه هم از دختره خوششنمیومد و هی میو میو میکرد*
دختره: شماهم از گربه ها خوشتون میاد
باجی تو ذهنش: گربهه که از تو متنفره...
باجی: آره آره
دختره: خیلی هم جاذابید
باجی: بله بله درست.... وایسا چی؟
*دختره سیع میکرد مخ باجیو بزنه که ا/ت میاد بیرون و دختره میبینه و میره ملو باجی وایمیسته و خاک تو سرمی که داخل لیوان بود میریزه روی دختره(خاک تو سرم=ابجو)*
ا/ت: لطفا برو یه جای دیگه ذاتت نشون بده
*باجی که پشت ا/ت به قد ا/ت نگاه میکنه و سیع میکنه نخنده*
دختره میره ولی همچنان فش میداده و میگفت برمیگردم
ا/ت: منتظرم برگردی. رقت انگیز
*ا/ت سرش میاره بالا به باجی نگاه میکنه*
ا/ت: به چی میخندی؟
باجی: هیچی هیچی
ا/ت: از قیافت معلومه
باجی: تو الان حسودیت شده یکی داشت مخ من میزد البته موفق هم نبوده *با یک عدد لبخند گوربیانه*
ا/ت: کی گفته من حسودی کردم عیششش *لبو شده*
*باجی میخنده*
باجی: آره آره قیافتم میگه دروغ میگی
ا/ت: نه خیرم
*قیافش با دستش میپشونه*
باجی تو ذهنش : وای خدا چجرکسممسجنثحثنبنلنبنس
*بتجی موهای ا/ت میده پشت گوشش*
ا/ت: نیومدی دنبالم؟ خب برگردیم دیگه
باجی: یه لحظه وایسا کارت دارم
ا/ت: بلح؟
باجی:اونور ببین
*ا/ت سرش برمیگردونه اونور ببینه و سرش میاره سمت باجی که بگه هیچی ندید ولی باجی یه جوری تنظیم کرده بود که سر ا/ت برگشت ببوستش و اره باجی ا/ت رو میبوسه*
باجی:خب حالا بریم
*ا/ت لبو شده و باجی دستش میگیره و میبرتش خونه خودش و هیچ غلطی قرار نیست یکنن باجی بچه خوبیه👍🏻😦*
باجی: خب پس الان دوست دخترمی
ا/ت: هاااااا؟
_________
آره دیگه خدافس🤡
✮ ✮ ✮ ✮ ✮ ✮ ✮ ✮قاقالیلی
*ا/ت جزو تومان بوده و دوست باجی بوده و میخواسته بره یه مراسمی که دوستای مدرسه گرفته بودن که بعد چند سال همو ببینن و ا/ت میره و زنگ میزنه که باجی بیاد دنبالش*
باجی: الو ا/ت من جلوی درم
ا/ت: الان میام
*گوشی قطع میکنه باجی منتظره که یه گربه میبینه و میشینه کنارش و گربه نازمیکنه که یه دختره میاد بهش نزدیک میشه و گربه هم از دختره خوششنمیومد و هی میو میو میکرد*
دختره: شماهم از گربه ها خوشتون میاد
باجی تو ذهنش: گربهه که از تو متنفره...
باجی: آره آره
دختره: خیلی هم جاذابید
باجی: بله بله درست.... وایسا چی؟
*دختره سیع میکرد مخ باجیو بزنه که ا/ت میاد بیرون و دختره میبینه و میره ملو باجی وایمیسته و خاک تو سرمی که داخل لیوان بود میریزه روی دختره(خاک تو سرم=ابجو)*
ا/ت: لطفا برو یه جای دیگه ذاتت نشون بده
*باجی که پشت ا/ت به قد ا/ت نگاه میکنه و سیع میکنه نخنده*
دختره میره ولی همچنان فش میداده و میگفت برمیگردم
ا/ت: منتظرم برگردی. رقت انگیز
*ا/ت سرش میاره بالا به باجی نگاه میکنه*
ا/ت: به چی میخندی؟
باجی: هیچی هیچی
ا/ت: از قیافت معلومه
باجی: تو الان حسودیت شده یکی داشت مخ من میزد البته موفق هم نبوده *با یک عدد لبخند گوربیانه*
ا/ت: کی گفته من حسودی کردم عیششش *لبو شده*
*باجی میخنده*
باجی: آره آره قیافتم میگه دروغ میگی
ا/ت: نه خیرم
*قیافش با دستش میپشونه*
باجی تو ذهنش : وای خدا چجرکسممسجنثحثنبنلنبنس
*بتجی موهای ا/ت میده پشت گوشش*
ا/ت: نیومدی دنبالم؟ خب برگردیم دیگه
باجی: یه لحظه وایسا کارت دارم
ا/ت: بلح؟
باجی:اونور ببین
*ا/ت سرش برمیگردونه اونور ببینه و سرش میاره سمت باجی که بگه هیچی ندید ولی باجی یه جوری تنظیم کرده بود که سر ا/ت برگشت ببوستش و اره باجی ا/ت رو میبوسه*
باجی:خب حالا بریم
*ا/ت لبو شده و باجی دستش میگیره و میبرتش خونه خودش و هیچ غلطی قرار نیست یکنن باجی بچه خوبیه👍🏻😦*
باجی: خب پس الان دوست دخترمی
ا/ت: هاااااا؟
_________
آره دیگه خدافس🤡
۵.۳k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.