Brown sugar : شکر قهوه ای
Brown sugar : شکر قهوه ای
Part۷۵
(خاطرات ۲۰۱۷)
(۳ روز بعد)
امروز با ملیحه رفتیم شهر شرکت کیارش رسیدیم و بعد ۱۰ دقیقه رفتیم اتاقش
کیارش: خوشحال شدم ک درخواستمو قبول کردین
شیرین: ماهم خوشحالیم که قراره با شما کار کنیم چی بهتر از شما
کیارش: خب منم از کارم و اینکه قراره چیکار کنیم بهتون میگم و بعدش رو مطهره میاد بهتون میگه
کیارش بهمون اینکه قراره چیکار کنیم گفت و بعد ۱ ساعت مطهره امد
شیرین: سلام مطهره جان خوبی
ملیحه: سلام
مطهره زیاد ملیحه و زنعمو سونگل رو نمشناخت ولی من با مطهره هم کلاسی و هم دانشگاهی بودیم
نشستیم و شروع کردیم به حرف زدن
اون همه چیز هایی و راه هارو بهمون یاد داد
و دیگ رفتیم از شرکت اقاجون برامون یک خونه اجاره کرده بود ک بریم اونجا و قرار بود فردا بریم برای خرید لباس و میکاپ
رفتیم خونه و غذا سفارش دادیم و خوردیم
ملیحه: شیرین؟
شیرین: جانم؟
ملیحه: من یک دلشوره تو دلم افتاده
شیرین: چی دلشوری؟
ملیحه: اینکه قراره با ادم هایی بدی روبرو بشیم
شیرین: منظورت کیارش؟
ملیحه:نه کیارش ک میشناسیم منظورم ادم هایی دیگه امروز تو شرکت دیدی زنا رو دیدی پسرا رو یک جوری بودن
شیرین: همه جا دنیا همین شکلی تو ندیدی و برات عجیبه ک همچین دختر هایی و زنا و مرد هارو میبینی
ملیحه: تو مواظبم باش من زود گول میخورم
شیرین: نه دیگه نگاه تو این جامع باید گرگ باشی نباید بزاری کسی گولت بزنه نباید به کسی اعتماد کنی فهمیدی؟
ملیحه: باشه تو بهم یاده بده
شیرین: بهت یاد میدم با اینکه خودم گول خوردم ولی بازم چشم از تجربه هام میگم
(فردا)
صبح بیدار شدیم با مطهره رفتیم خرید لباس و رفتیم استودیو عکاسی و اونجا یک ارایشگر میکاپ ارتیست داشت ک ارایشمون کرد و بعد ۱۰ ساعت کاری یک ویدیو ارایشی برند کیارش رو گرفتیم
شیرین:وایی خسته شدم
مطهره: امشب پست میکنم ویدیو رو شماهم فردا لوازم ارایشمون وردارید ببرید شرکت هایی ک براتون نوشتم
ملیحه: من خسته شدم
مطهره: امشب شام مهمون منیین برم غذا سفارش بدم شماهم تا وقتی میکاپتون رو پاک کنید
Part۷۵
(خاطرات ۲۰۱۷)
(۳ روز بعد)
امروز با ملیحه رفتیم شهر شرکت کیارش رسیدیم و بعد ۱۰ دقیقه رفتیم اتاقش
کیارش: خوشحال شدم ک درخواستمو قبول کردین
شیرین: ماهم خوشحالیم که قراره با شما کار کنیم چی بهتر از شما
کیارش: خب منم از کارم و اینکه قراره چیکار کنیم بهتون میگم و بعدش رو مطهره میاد بهتون میگه
کیارش بهمون اینکه قراره چیکار کنیم گفت و بعد ۱ ساعت مطهره امد
شیرین: سلام مطهره جان خوبی
ملیحه: سلام
مطهره زیاد ملیحه و زنعمو سونگل رو نمشناخت ولی من با مطهره هم کلاسی و هم دانشگاهی بودیم
نشستیم و شروع کردیم به حرف زدن
اون همه چیز هایی و راه هارو بهمون یاد داد
و دیگ رفتیم از شرکت اقاجون برامون یک خونه اجاره کرده بود ک بریم اونجا و قرار بود فردا بریم برای خرید لباس و میکاپ
رفتیم خونه و غذا سفارش دادیم و خوردیم
ملیحه: شیرین؟
شیرین: جانم؟
ملیحه: من یک دلشوره تو دلم افتاده
شیرین: چی دلشوری؟
ملیحه: اینکه قراره با ادم هایی بدی روبرو بشیم
شیرین: منظورت کیارش؟
ملیحه:نه کیارش ک میشناسیم منظورم ادم هایی دیگه امروز تو شرکت دیدی زنا رو دیدی پسرا رو یک جوری بودن
شیرین: همه جا دنیا همین شکلی تو ندیدی و برات عجیبه ک همچین دختر هایی و زنا و مرد هارو میبینی
ملیحه: تو مواظبم باش من زود گول میخورم
شیرین: نه دیگه نگاه تو این جامع باید گرگ باشی نباید بزاری کسی گولت بزنه نباید به کسی اعتماد کنی فهمیدی؟
ملیحه: باشه تو بهم یاده بده
شیرین: بهت یاد میدم با اینکه خودم گول خوردم ولی بازم چشم از تجربه هام میگم
(فردا)
صبح بیدار شدیم با مطهره رفتیم خرید لباس و رفتیم استودیو عکاسی و اونجا یک ارایشگر میکاپ ارتیست داشت ک ارایشمون کرد و بعد ۱۰ ساعت کاری یک ویدیو ارایشی برند کیارش رو گرفتیم
شیرین:وایی خسته شدم
مطهره: امشب پست میکنم ویدیو رو شماهم فردا لوازم ارایشمون وردارید ببرید شرکت هایی ک براتون نوشتم
ملیحه: من خسته شدم
مطهره: امشب شام مهمون منیین برم غذا سفارش بدم شماهم تا وقتی میکاپتون رو پاک کنید
۵.۶k
۲۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.