فیک shadow of death 🐢🕸فصل دوم پارت⁷
تهیونگ « به زور جلوی خودمو برای نخندیدن به قیافه کفری لونا گرفتم و به صحبت های دموک گوش دادم...پس قرار بود بقیه مافیا ها حواس پلیس رو پرت کنن و ما قاضیه پرونده اونو بکشیم...در عوض محموله نایابی رو در اختیار ما میزاره...معامله خوبی بود...با تموم شدن حرفهای دموک جیمین بلند شد که بریم...اما اون دختره ول کن ماجرا نبود...
گلوریا « هوییییئییی...دختره ی نقطه چین وایسا
دموک « گلوریا کافیه
لونا « دلم میخواست به دونیمه مساوی تقسیمش کنم اما امشب به اندازه کافی دست گل به آب داده بودم پس نفس عمیقی کشیدم و با چشمایی که خشم توش موج میزد لبخند شیطانی ای زدم و برگشتم سمتش و گفتم « جانم عزیزم چیزی شده؟
گلوریا « وقتی برگشت حالت چهره اش تغییر کرده بود و کمی ترسیدم..اما اقتدارم رو حفظ کردم و گفتم « زود باش بابت رفتار بدی که داشتی ازم عذرخواهی کن...به نظر میاد یکی از افراد رئیس پارک باشی...شاید من خانم اون خونه بشم اون موقع پشیمون میشی
لونا « با حرفی که زد برگشتم و با پوکر ترین حالت ممکن به جیمین نگاه کردم...دستکش هام رو در اوردم و درحالی که انگشت هام رو نوازش وار روی صورتش میکشیدم گفتم « خب...با این حساب مشکل شنوایی هم داری...همین الان پدرت چند دقیقه پیش گفت همسر آقای پارک....یعنی من همسر قانونی و عشق مستر پارکم...در نتیجه اگه ازین حرفها بزنی تظمین نمیکنم سالم بمونی...همین الانم به خاطر قرار داد جیمین و پدرت زنده ای...
گلوریا « میدونم عزیزم اما شاید
لونا « مطمئن باش جیمین بخواد به زن دوم فکر کنه زنده اش نمیزارم...برگشتم و سریع از سالن خارج شدم...جیمین میکشمتتتتتتت....منو کشوندی اینجا حرف این میمون رو بشنوم
جیمین « بعد از رفتن لونا گفتم « دموک بهتره دخترت رو ادب کنی واگرنه مجبور میشم خودم ادبش کنم...خوشم نمیاد کسی همسرم رو اذیت کنه و تو دختر جون درسته هر چی تا حالا خواستی بدست اوردی من اما من چیزی فراتر از وجود بی ارزش توام پس حتی فکر نزدیک شدن به منم نکن...بریم
میهی « با فرمان خروج دویدم دنبال لونا....هی وایسا نمیتونم سریع بدوم
لونا « چته
میهی « دیوونه تو که میدونی جیمین چقدر دوستت داره چرا اینقدر جوش میاری
لونا « خوشت میاد یکی این حرفها رو به تهیونگ بزنه؟
میهی « نه
لونا « خب پس ازم نخواه ساکت بشینم...
جیمین « با حلقه کردن دستام دور گردن لونا حرفشون رو قطع کردم و گفتم « اون دختر دیگه جرعت نمیکنه ازین حرفها بزنه...اما فکرشم نمیکردم اینقدر حسود باشی
لونا « من حسود نیستمممم
جیمین « اوکی پس میرم زن میگیرم...
لونا « شما بیجا میکنی....اصلا حسودم خب که چی
جیمین « همین رو میخواستم بشنوم...حسود کیوت
لونا « بعد از عملیات مسلح میشم دیگه؟
تهیونگ « اون نقشه های شوم رو از مغزت بیرون کن...
گلوریا « هوییییئییی...دختره ی نقطه چین وایسا
دموک « گلوریا کافیه
لونا « دلم میخواست به دونیمه مساوی تقسیمش کنم اما امشب به اندازه کافی دست گل به آب داده بودم پس نفس عمیقی کشیدم و با چشمایی که خشم توش موج میزد لبخند شیطانی ای زدم و برگشتم سمتش و گفتم « جانم عزیزم چیزی شده؟
گلوریا « وقتی برگشت حالت چهره اش تغییر کرده بود و کمی ترسیدم..اما اقتدارم رو حفظ کردم و گفتم « زود باش بابت رفتار بدی که داشتی ازم عذرخواهی کن...به نظر میاد یکی از افراد رئیس پارک باشی...شاید من خانم اون خونه بشم اون موقع پشیمون میشی
لونا « با حرفی که زد برگشتم و با پوکر ترین حالت ممکن به جیمین نگاه کردم...دستکش هام رو در اوردم و درحالی که انگشت هام رو نوازش وار روی صورتش میکشیدم گفتم « خب...با این حساب مشکل شنوایی هم داری...همین الان پدرت چند دقیقه پیش گفت همسر آقای پارک....یعنی من همسر قانونی و عشق مستر پارکم...در نتیجه اگه ازین حرفها بزنی تظمین نمیکنم سالم بمونی...همین الانم به خاطر قرار داد جیمین و پدرت زنده ای...
گلوریا « میدونم عزیزم اما شاید
لونا « مطمئن باش جیمین بخواد به زن دوم فکر کنه زنده اش نمیزارم...برگشتم و سریع از سالن خارج شدم...جیمین میکشمتتتتتتت....منو کشوندی اینجا حرف این میمون رو بشنوم
جیمین « بعد از رفتن لونا گفتم « دموک بهتره دخترت رو ادب کنی واگرنه مجبور میشم خودم ادبش کنم...خوشم نمیاد کسی همسرم رو اذیت کنه و تو دختر جون درسته هر چی تا حالا خواستی بدست اوردی من اما من چیزی فراتر از وجود بی ارزش توام پس حتی فکر نزدیک شدن به منم نکن...بریم
میهی « با فرمان خروج دویدم دنبال لونا....هی وایسا نمیتونم سریع بدوم
لونا « چته
میهی « دیوونه تو که میدونی جیمین چقدر دوستت داره چرا اینقدر جوش میاری
لونا « خوشت میاد یکی این حرفها رو به تهیونگ بزنه؟
میهی « نه
لونا « خب پس ازم نخواه ساکت بشینم...
جیمین « با حلقه کردن دستام دور گردن لونا حرفشون رو قطع کردم و گفتم « اون دختر دیگه جرعت نمیکنه ازین حرفها بزنه...اما فکرشم نمیکردم اینقدر حسود باشی
لونا « من حسود نیستمممم
جیمین « اوکی پس میرم زن میگیرم...
لونا « شما بیجا میکنی....اصلا حسودم خب که چی
جیمین « همین رو میخواستم بشنوم...حسود کیوت
لونا « بعد از عملیات مسلح میشم دیگه؟
تهیونگ « اون نقشه های شوم رو از مغزت بیرون کن...
۷۲.۷k
۱۳ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.