لبم می خندید وقتی چشمانم در اشک عرق بودند
لبم میخندید وقتی چشمانم در اشک عرق بودند
مغزم فراموش کرد د حالی که قلبم به فکرش بود
دستم می لرزید وقتی مغز نادیده میگرفت
داستان این است...
وقتی همه رفتند غمم ماند
رویا رفت و خاطره ماند
دیدارت آرزوست نگاهت رویا
من مانده ام !
ای یار بی وفا:).......
مغزم فراموش کرد د حالی که قلبم به فکرش بود
دستم می لرزید وقتی مغز نادیده میگرفت
داستان این است...
وقتی همه رفتند غمم ماند
رویا رفت و خاطره ماند
دیدارت آرزوست نگاهت رویا
من مانده ام !
ای یار بی وفا:).......
۲.۲k
۰۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.