hi
عشق ایدل من پارت ²³
رفتم به گوشه با لیا حرف زدم گفت که فیلیکس یواشکی اومده پیشش و قراره شب پیشش بمونه یه سری قول از فیلیکس گرفتم و ( مادر دوم لیا) برگشتم سر جام دیدم کوک کل شیشه رو خورد!!!!! خب مثل اینکه باید جناب جئون رو کول کنم نشستم کنارشو گفتم
🦊کوک اخه چرا انقدر خوردی اخه عزیز من
🐰چاگیا.... نظرت درموردم چیه؟ هندل کردن من سخته هاااا
🦊من هندلت میکنم نظر من اینکه دوست دارم پاشو بریم
🐰نه.... نه... اصلا الان وقتش نیست
دستش رو گذاشت وصل پام و فشارش داد
دردش... یه لحظه حس کردم ازراعیل اومده ببرتم
🐰چیه... هنوز فکر میکنی میتونی هندلم کنی؟ هرچند... نتونی عم برام مهم نیست
به بدبختی نفسم بالا اومد دستش رو از اونجا ورداشتم وگفتم
🦊بریم.... خون... ه حرف... میزنیم
دست راستشو انداختم ور شونه ام و کمرش رو گرفتم و کمکش کردم بریم بیرون... ای خدا خیرت نده... مجبور شدم شام رو حساب کنم رفتم وسط خیابون
🦊کوک... همین جا وایسا برم تاکسی بگیرمم
منگ میزد ولی مجبور بودم رفتم تاکسی گرفتم برگشتم دیدم کوک عین یه پسر بچه نشسته کف زمین داره گریه میکنه واتتتتت
وای ابروم رفت رفتم سمتش
🦊کوک چرا داری گریه میکنی پاشو
🐰تو... (مست و بغضی کیوت🎀) منو... دوست نداری... نه؟... چرا بهم توجه نمیکنی... من خیلی دوست دارم می هو
🦊کوک من واقعا دوست دارم پاشو الان مردم میشناسنت
یهو بلند شد دو تو سانتی صورتم وایساد
🐰چرا داداشت فکر میکرد من تورو واسه تنت میخوام ها؟ فکر کرده من چیم؟ هاااا چرا با من اینطوری حرف زد مگه من رو نمیشناسهههه(؟ (با داد)
کوک از حرف های داداشم ناراحت شده؟ ای خاک برسر من کنن
بغلش کردم و گفتم
🦊کوک من دوست دارم ... باور کن... داداشم از رو نگرانی میگه... باهم حرف میزنید درست میشه... صبر کن تو هنوز منو نشناختی عزیزم
حالا بیا بریم... خب؟
از بغلم اومد بیرون و گفت
🐰باشه (با صدایی که از ته چاه میاد)
نشستیم تو تاکسی کوک بیهوش شد 😅راننده گفت
🐔دوست پسرته؟
🦊ب.. له
🐔چند وقته با همید؟
🦊یه یه ماهی هست
🐔داداشت قبولش نکرده؟
🦊نه خب راستش یه زره داداشم نگران بود دوست پسرمم حساس شد
🐔از جوری که بغلت کرد و اروم شد صداش یعنی خیلی دوست داره قدرشو بودن
🦊چشم اجوشی حتما
راننده تا دم خونه کمکم کرد کوک رو بیارم رفتیم بالا و کوک رو خوابوندم رو تخت و کفشاشو در واردم براش داروی ضد خماری اوردم بخوره
🦊کوک بیدار شو...
کوکی.؟
🐰هوم...
🦊پاشو دارو بخور سردرد میگیری
بلند شد و نشست یه قاشق زنده تو دهنش و اب دادم بخوره و گرفت خوابید
منم لباسامو عوض کردم و ارایشم رو پاک کردم کنار کوک خوابیدم داشت چشمم گرم میشد که حس دستای کوک دور کمرم رو حس کردم ولی قدری هلاک خواب بودم که اعتراضی نکردم و خوابیدم
شرط شش لایک دو فالو
رفتم به گوشه با لیا حرف زدم گفت که فیلیکس یواشکی اومده پیشش و قراره شب پیشش بمونه یه سری قول از فیلیکس گرفتم و ( مادر دوم لیا) برگشتم سر جام دیدم کوک کل شیشه رو خورد!!!!! خب مثل اینکه باید جناب جئون رو کول کنم نشستم کنارشو گفتم
🦊کوک اخه چرا انقدر خوردی اخه عزیز من
🐰چاگیا.... نظرت درموردم چیه؟ هندل کردن من سخته هاااا
🦊من هندلت میکنم نظر من اینکه دوست دارم پاشو بریم
🐰نه.... نه... اصلا الان وقتش نیست
دستش رو گذاشت وصل پام و فشارش داد
دردش... یه لحظه حس کردم ازراعیل اومده ببرتم
🐰چیه... هنوز فکر میکنی میتونی هندلم کنی؟ هرچند... نتونی عم برام مهم نیست
به بدبختی نفسم بالا اومد دستش رو از اونجا ورداشتم وگفتم
🦊بریم.... خون... ه حرف... میزنیم
دست راستشو انداختم ور شونه ام و کمرش رو گرفتم و کمکش کردم بریم بیرون... ای خدا خیرت نده... مجبور شدم شام رو حساب کنم رفتم وسط خیابون
🦊کوک... همین جا وایسا برم تاکسی بگیرمم
منگ میزد ولی مجبور بودم رفتم تاکسی گرفتم برگشتم دیدم کوک عین یه پسر بچه نشسته کف زمین داره گریه میکنه واتتتتت
وای ابروم رفت رفتم سمتش
🦊کوک چرا داری گریه میکنی پاشو
🐰تو... (مست و بغضی کیوت🎀) منو... دوست نداری... نه؟... چرا بهم توجه نمیکنی... من خیلی دوست دارم می هو
🦊کوک من واقعا دوست دارم پاشو الان مردم میشناسنت
یهو بلند شد دو تو سانتی صورتم وایساد
🐰چرا داداشت فکر میکرد من تورو واسه تنت میخوام ها؟ فکر کرده من چیم؟ هاااا چرا با من اینطوری حرف زد مگه من رو نمیشناسهههه(؟ (با داد)
کوک از حرف های داداشم ناراحت شده؟ ای خاک برسر من کنن
بغلش کردم و گفتم
🦊کوک من دوست دارم ... باور کن... داداشم از رو نگرانی میگه... باهم حرف میزنید درست میشه... صبر کن تو هنوز منو نشناختی عزیزم
حالا بیا بریم... خب؟
از بغلم اومد بیرون و گفت
🐰باشه (با صدایی که از ته چاه میاد)
نشستیم تو تاکسی کوک بیهوش شد 😅راننده گفت
🐔دوست پسرته؟
🦊ب.. له
🐔چند وقته با همید؟
🦊یه یه ماهی هست
🐔داداشت قبولش نکرده؟
🦊نه خب راستش یه زره داداشم نگران بود دوست پسرمم حساس شد
🐔از جوری که بغلت کرد و اروم شد صداش یعنی خیلی دوست داره قدرشو بودن
🦊چشم اجوشی حتما
راننده تا دم خونه کمکم کرد کوک رو بیارم رفتیم بالا و کوک رو خوابوندم رو تخت و کفشاشو در واردم براش داروی ضد خماری اوردم بخوره
🦊کوک بیدار شو...
کوکی.؟
🐰هوم...
🦊پاشو دارو بخور سردرد میگیری
بلند شد و نشست یه قاشق زنده تو دهنش و اب دادم بخوره و گرفت خوابید
منم لباسامو عوض کردم و ارایشم رو پاک کردم کنار کوک خوابیدم داشت چشمم گرم میشد که حس دستای کوک دور کمرم رو حس کردم ولی قدری هلاک خواب بودم که اعتراضی نکردم و خوابیدم
شرط شش لایک دو فالو
۶۶۰
۰۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.