➖⃟♥️•• 𝒓𝒊𝒈𝒉𝒕 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 𝒑⁶²
را_معلوم میشه
_مگ من یا میا برات کافی نبودیم...ببین هردومون...همه میدونن من در نرفتم ...فقط تو خنگی نمیخوای باورش کنی...
لباشو یهویی تند گذاشت رو لبام تعجب کردم چشام از کاسه در اومده بود داشت عصبی میبوسیدتم فاک چرا...این قلب لعنتی تند میزنه
(از زبان مستر جئون)
لبامو گذاشتم رو لبای نرمش دوباره...بازم این حس نباید بهش عادت کنم ولی همین یبار میتونم احساس آرامش کنم متوجه مک زدناش شدم داشت همراهی میکرد ... چشامو باز کردم خندم گرفت وسط بوسه
چشماشو باز کرد به چشمام خیره شد ازش جدا شدم
(از زبان خانم کیم)
چشامو باز کردم از هم جدا شدیم
_چرا همراهی کردی؟
رفتم سمت ظرفا روم نمیشد نگاش کنم
_مگه چاره دیگه ای هم داشتم...
_الان...مثلا قهری؟
_مثلا؟
_هوم؟
_قهرم
_هییی...ببین منو
به چشماش نگا کردم
_هوم
_حتی اگه به زورم شده باشه...حتی اگه...چاره ای نداشته باشی باید دوسم داشته باشی
بعد گفتن این حرفش قند تو دلم آب شد یه لبخند کوچولو گوشه لبم ایجاد شد تا لبخندو دید دوباره لبشو گذاشت رو لبام برآید استایل بغلم کرد و بردتم تو اتاق آروم خوابوندتم رو تخت و همونطور روم خیمه زد باید بهش میگفتم نه نباید این کارو کنه ولی از بوسیدن لبام دست نمیکشید دستامو روی سینه اش گذاشتم و فشردم نه نه نههه میخواستم لبامو جمع کنم ... نمیتونستم دوتا دستشو از پشت دورم حلقه کرد و از پشت دکمه پیرنمو باز کرد کشیدش پایین و سوتینمو هم باز کرد تند تند دکمه های پیراهنشو باز کرد پاهامو بستم و جمعشون کردم
_مگ من یا میا برات کافی نبودیم...ببین هردومون...همه میدونن من در نرفتم ...فقط تو خنگی نمیخوای باورش کنی...
لباشو یهویی تند گذاشت رو لبام تعجب کردم چشام از کاسه در اومده بود داشت عصبی میبوسیدتم فاک چرا...این قلب لعنتی تند میزنه
(از زبان مستر جئون)
لبامو گذاشتم رو لبای نرمش دوباره...بازم این حس نباید بهش عادت کنم ولی همین یبار میتونم احساس آرامش کنم متوجه مک زدناش شدم داشت همراهی میکرد ... چشامو باز کردم خندم گرفت وسط بوسه
چشماشو باز کرد به چشمام خیره شد ازش جدا شدم
(از زبان خانم کیم)
چشامو باز کردم از هم جدا شدیم
_چرا همراهی کردی؟
رفتم سمت ظرفا روم نمیشد نگاش کنم
_مگه چاره دیگه ای هم داشتم...
_الان...مثلا قهری؟
_مثلا؟
_هوم؟
_قهرم
_هییی...ببین منو
به چشماش نگا کردم
_هوم
_حتی اگه به زورم شده باشه...حتی اگه...چاره ای نداشته باشی باید دوسم داشته باشی
بعد گفتن این حرفش قند تو دلم آب شد یه لبخند کوچولو گوشه لبم ایجاد شد تا لبخندو دید دوباره لبشو گذاشت رو لبام برآید استایل بغلم کرد و بردتم تو اتاق آروم خوابوندتم رو تخت و همونطور روم خیمه زد باید بهش میگفتم نه نباید این کارو کنه ولی از بوسیدن لبام دست نمیکشید دستامو روی سینه اش گذاشتم و فشردم نه نه نههه میخواستم لبامو جمع کنم ... نمیتونستم دوتا دستشو از پشت دورم حلقه کرد و از پشت دکمه پیرنمو باز کرد کشیدش پایین و سوتینمو هم باز کرد تند تند دکمه های پیراهنشو باز کرد پاهامو بستم و جمعشون کردم
۱۴.۹k
۱۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.