راکون کچولو مو صورتی
راکون کچولو مو صورتی
p5
حدود یک دقیقه بعد رفتن دامیان
یه پسره که تازه ۲هفته
انتقالی گرفته اومد تو
من: سلام تو اینجا چکار میکنی
و بعد چاقو تو ی دستشو دیدم و جیغ کشیدم
از جیغ من بکی بیدار شد ولی بعد با دیدن چاقوی توی دست اون پسره درباره غش کرد
۲۰ ثانیه بعد از جیغ کشیدن من دامیان اونجا بود
من:از اینجا برو فرار کن
دامیان:منظورت چیه
ذهنشو خواندم ولی از بس ترسیده بودم هیچی نگفتم
بعد یه هو یه نوری آمد و بعد ما همه تو کلاس بودیم چون زنگ تفریح بود کسی تو کلاس نبود
کاملا هنگ کرده بودم
دامیان:امممم خب میدونی.. .
گفتم تو هم قدرت داری؟
گفت :آره چی یعنی چی توهم منظورت چیه
وای آنیا گند زدی
مجبور شدم بهش بگم
حالا اون هنگ کرده بود
از هم قول گرفتیم که به کسی نگیم
من :آخخخخخ
دامیان چی شده
تازه متوجه دستم شدم چون دستم به سرم وصل بود و الان کنده شده بود مثل آبشار داشت ازش خون میومد اینو که دیدم جیغ زدم و افتادم
دامیان
وای رگ دستش پاره شده بود و ممکن بود بمیره نمی توانستم به اتاق بهداشت برگردم پس یه تیکه از لباسمو کندم و به دستش بستم خونش بند آومد
ولی رنگش مثل گچ شده بود
هنوز نبض داشت
ولی کند بود آقای هندر سون رو آوردم و اونارو بهش نشون دادم و قضیه رو تعریف کردم البته بجز تلپورت خدم
آقای هندر سون گفت اون پسره رو اخراج
میکنم
من:آقای هندر سون میشه من با آنیا و بکی به اتاق بهداشت
برگردم گفت که خیلی
خطرناکه ولی وقتی
آنیا رو دید گفت
ولی چاره دیگه
ای نداریم آقای هندر سون
ما رو تا اتاق
بهداشت همراهی
کرد و وقتی مطمئن شد که
اون پسره اونجا نیس رفت
وقتی رفت آنیا بیدار شدو زد زیر گریه بهش گفتم که آروم باشه
وقتی آروم شد پرستار
اومد و دست آنیا
رو درس کرد و گفت
که بکی هروقت
بیدار شد میتونه بیاد بیرون
چون حالش بهتر شده
گفتم چشم
پرستار رفت.. .
ببخشید دیگه اینم پارت هدیه
چون تا فردا پارت نداریم زیاد خماری نزاشتم
p5
حدود یک دقیقه بعد رفتن دامیان
یه پسره که تازه ۲هفته
انتقالی گرفته اومد تو
من: سلام تو اینجا چکار میکنی
و بعد چاقو تو ی دستشو دیدم و جیغ کشیدم
از جیغ من بکی بیدار شد ولی بعد با دیدن چاقوی توی دست اون پسره درباره غش کرد
۲۰ ثانیه بعد از جیغ کشیدن من دامیان اونجا بود
من:از اینجا برو فرار کن
دامیان:منظورت چیه
ذهنشو خواندم ولی از بس ترسیده بودم هیچی نگفتم
بعد یه هو یه نوری آمد و بعد ما همه تو کلاس بودیم چون زنگ تفریح بود کسی تو کلاس نبود
کاملا هنگ کرده بودم
دامیان:امممم خب میدونی.. .
گفتم تو هم قدرت داری؟
گفت :آره چی یعنی چی توهم منظورت چیه
وای آنیا گند زدی
مجبور شدم بهش بگم
حالا اون هنگ کرده بود
از هم قول گرفتیم که به کسی نگیم
من :آخخخخخ
دامیان چی شده
تازه متوجه دستم شدم چون دستم به سرم وصل بود و الان کنده شده بود مثل آبشار داشت ازش خون میومد اینو که دیدم جیغ زدم و افتادم
دامیان
وای رگ دستش پاره شده بود و ممکن بود بمیره نمی توانستم به اتاق بهداشت برگردم پس یه تیکه از لباسمو کندم و به دستش بستم خونش بند آومد
ولی رنگش مثل گچ شده بود
هنوز نبض داشت
ولی کند بود آقای هندر سون رو آوردم و اونارو بهش نشون دادم و قضیه رو تعریف کردم البته بجز تلپورت خدم
آقای هندر سون گفت اون پسره رو اخراج
میکنم
من:آقای هندر سون میشه من با آنیا و بکی به اتاق بهداشت
برگردم گفت که خیلی
خطرناکه ولی وقتی
آنیا رو دید گفت
ولی چاره دیگه
ای نداریم آقای هندر سون
ما رو تا اتاق
بهداشت همراهی
کرد و وقتی مطمئن شد که
اون پسره اونجا نیس رفت
وقتی رفت آنیا بیدار شدو زد زیر گریه بهش گفتم که آروم باشه
وقتی آروم شد پرستار
اومد و دست آنیا
رو درس کرد و گفت
که بکی هروقت
بیدار شد میتونه بیاد بیرون
چون حالش بهتر شده
گفتم چشم
پرستار رفت.. .
ببخشید دیگه اینم پارت هدیه
چون تا فردا پارت نداریم زیاد خماری نزاشتم
۲.۴k
۲۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.