My amazing moon🌙🐾💕 p6

بدون اینکه منتظرجوابم بمونه دستمو گرفت و نشوندم جایگاه خودش و چند دست هانبوک خوشرنگ با تاج اژدها و گل سر های سرخ جلوم گذاشت.
خانم جانگ" خب خب بیا تک تک این هانبوکاز خوشرنگ رو تست کنیم تا ببینیم کدوم قشنگتره!
برخلاف میلم شروع به پروو کردن اون هانبوکا شدم... به آخریش‌که رسید خسته و کوفته رومو به سمت خانم جانگ کردم که با لبخندی نگام میکرد...
لونا" خوبه؟
خانم جانگ" عالیه دختر! سبز یشمی و صورتی ، سفیدی پوستتو به نمایش میذاره! خیلی زیباشدی...
بعد از تعریف و تمجدید های خانم جانگ، خدمتکار ها شروع به درست کردن موهام کردند و تاج و گیر سرهارو توی موهام کردند. از حق نگذریم واقعا زیبا بودم( اعتماد ب نفسو)
بعد از اتمام کار از اتاق بیرون رفتم و متوجه حرف زدن خانم جانگ و ملکه شدم. از دیدن ملکه جا خوردم اما تعظیمی کردم که ملکه بت لبخند کمرنگی گفت" خانم جوان، بسیار برازنده شدین.
لونا" این لطف شمارو میرسونه ملکه من...
ملکه" خیلی خب بسه دیگه ! تقریبا شبه باید بریم. همراه من میای.
راوی" لونا انگار میلش رفته رفته به ملکه شدن بیشتر شده بود...از لطف و مهربونی ملکه حسابی خوشحال شده بود. بعد از حمل ملکه و لونا توسط کجابه به محل جشن رسیدند....


لباس لونا