چه خواهد شد / پارت ۴۴
چه خواهد شد
پارت ۴۴
الان دیگه هیچ مانعی نیست و میتونم با تموم قلبم دوسش داشته باشم....این میتونه پایانمون باشه....
بهش خیره شده بودم که آروم آروم چشاشو باز کرد....لبخند زد و با لبخندش منم لبخند زدم....محکم بغلم کرد و سرمو بوسید....
ایلیا : صبح بخیر بانو....
ملینا : صبح بخیر
ایلیا : خیلی دوست دارم
ملینا : منم همینطور...
سرم روی سینش بود و صدای ضربان قلبشو میشنیدم...صدای عشق بود.....
ایلیا : یعنی....
ملینا : آره....
محکم تر بغلم کرد و یه نفس عمیق کشید....
دست و صورتمونو شستیم و برای صبحونه به آشپزخونه رفتیم...
ملینا : نوبت منه درست کنم
ایلیا : باشه ...
براش صبحونه آماده کردم و خوردیم و رفت که لباس بپوشه بره سرکار...
داشتم ظرفارو میشستم که از پشت بغلم کرد و سرشو تو گردم فرو کرد....
ملینا : بالاخره به آرزوت رسیدی .... درسته؟
ایلیا : اوهوم....
برگشتم به سمتش و رفتم جلوی در ...
اونم اومد و بهم نگاه کرد...
ملینا : چیزی شده؟
ایلیا : کرواتم...
ملینا : خودت مگه بلد نیستی؟
ایلیا : بلدم...ولی میخوام مثل این فیلما تو برام ببندی...
ملینا : مطمئنی؟
ایلیا : اره
کرواتش رو با کلی بدبختی درست کردم و کتشو براش گرفتم تا تنش کنه....
ملینا : تموم شد...
ایلیا : نه هنوز...
ملینا : هوم ؟
ایلیا با انتظار نگام کرد...فکر کنم منظورشو فهمیدم.... پا بلندی کردم تا بهش برسم و آروم لباشو بوسیدم....
ملینا : خوبه؟
ایلیا : .....
خم شد و ....
چه خواهد شد
پارت ۴۴
الان دیگه هیچ مانعی نیست و میتونم با تموم قلبم دوسش داشته باشم....این میتونه پایانمون باشه....
بهش خیره شده بودم که آروم آروم چشاشو باز کرد....لبخند زد و با لبخندش منم لبخند زدم....محکم بغلم کرد و سرمو بوسید....
ایلیا : صبح بخیر بانو....
ملینا : صبح بخیر
ایلیا : خیلی دوست دارم
ملینا : منم همینطور...
سرم روی سینش بود و صدای ضربان قلبشو میشنیدم...صدای عشق بود.....
ایلیا : یعنی....
ملینا : آره....
محکم تر بغلم کرد و یه نفس عمیق کشید....
دست و صورتمونو شستیم و برای صبحونه به آشپزخونه رفتیم...
ملینا : نوبت منه درست کنم
ایلیا : باشه ...
براش صبحونه آماده کردم و خوردیم و رفت که لباس بپوشه بره سرکار...
داشتم ظرفارو میشستم که از پشت بغلم کرد و سرشو تو گردم فرو کرد....
ملینا : بالاخره به آرزوت رسیدی .... درسته؟
ایلیا : اوهوم....
برگشتم به سمتش و رفتم جلوی در ...
اونم اومد و بهم نگاه کرد...
ملینا : چیزی شده؟
ایلیا : کرواتم...
ملینا : خودت مگه بلد نیستی؟
ایلیا : بلدم...ولی میخوام مثل این فیلما تو برام ببندی...
ملینا : مطمئنی؟
ایلیا : اره
کرواتش رو با کلی بدبختی درست کردم و کتشو براش گرفتم تا تنش کنه....
ملینا : تموم شد...
ایلیا : نه هنوز...
ملینا : هوم ؟
ایلیا با انتظار نگام کرد...فکر کنم منظورشو فهمیدم.... پا بلندی کردم تا بهش برسم و آروم لباشو بوسیدم....
ملینا : خوبه؟
ایلیا : .....
خم شد و ....
۴.۱k
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.