~~~ قتلگاه در ججو ~~~
Part:8
#جونگکوک
تو اوج خواب و بیداری بودم که یه چیزی رو حس کردم کلافه شدم و چشمام رو باز کردم که دیدم همون انسانه ، پرتش کردم پایین تخت که با وحشت بیدار شد
+هی....حیوون چیکار میکنی؟.
عصبی شدم هم از طرز زر زدنش هم اینک تو اتاقم بود
با همون عصبی بودنم گفتم
_ببینم تو ، توی اتاق من چیکار میکنی؟.
+چی داری میگی تو اومدی توی اتاق من.
با شنیدن این حرفش مغزم هنگ کرد و یه تای ابروم بالا رفت ، به در و دیوارها که نگاه کردم واقعا راست میگفت این اتاق من نبود
بلند شدم و به سمتش حرکت کردم رو به روش رو یک پا نشستم و اون یکی پا مو خم کردم
فکشو گرفتم و با عصبانیت بهش توپیدم
_از من فاصله بگیر به نفع خودته ، من زیاد از انسان ها خوشم نمیاد.
داشت جایی رو که دردش گرفته بود رو ماس//اژ میداد که بعدش با ترس به حرفام گوش داد
پاشدم رفتم اتاقم ، از اینک دیشب رفته بودم اتاقش از خودم عصبی بودم
#ا.ت
حیوون تکلیفش با خودش مشخص نبود ، مردتیکه خود در گیر.
#جونگکوک
تو اوج خواب و بیداری بودم که یه چیزی رو حس کردم کلافه شدم و چشمام رو باز کردم که دیدم همون انسانه ، پرتش کردم پایین تخت که با وحشت بیدار شد
+هی....حیوون چیکار میکنی؟.
عصبی شدم هم از طرز زر زدنش هم اینک تو اتاقم بود
با همون عصبی بودنم گفتم
_ببینم تو ، توی اتاق من چیکار میکنی؟.
+چی داری میگی تو اومدی توی اتاق من.
با شنیدن این حرفش مغزم هنگ کرد و یه تای ابروم بالا رفت ، به در و دیوارها که نگاه کردم واقعا راست میگفت این اتاق من نبود
بلند شدم و به سمتش حرکت کردم رو به روش رو یک پا نشستم و اون یکی پا مو خم کردم
فکشو گرفتم و با عصبانیت بهش توپیدم
_از من فاصله بگیر به نفع خودته ، من زیاد از انسان ها خوشم نمیاد.
داشت جایی رو که دردش گرفته بود رو ماس//اژ میداد که بعدش با ترس به حرفام گوش داد
پاشدم رفتم اتاقم ، از اینک دیشب رفته بودم اتاقش از خودم عصبی بودم
#ا.ت
حیوون تکلیفش با خودش مشخص نبود ، مردتیکه خود در گیر.
۲.۸k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.