«When he was your friend's brother»
«When he was your friend's brother»
«part_²¹»
چند ساعت بعد
ات ویو
آماده شده بودم و منتظر جونگکوک بودم که گفتن اومده منم رقتم پیشش
جونگکوک ویو
وقتی ات و دیدم خیلی خوشگل شده بود مثل فرشته ها شده بود
ات: جونگکوک
جونگکوک: ها بله
ات: چی شد
جونگکوک: اینقدر شما خوشگلی محوت شدم
ات: یاا اینجوری نگو
سوار ماشین شدبم و حرمت کردیم سمت سالن
نویسنده: خب از اونجایی که گشادیم میشه بنویسم خلاصه میکنم..... رفتن تالا و نشستن عاقد نمیدونم اسمش چیه خوند و ات بله گفت جونگکوکم بله گفت بعدش دیگه رقصیدن و.... عروسی تمام رفتن خونه و..(با ذهن کثیف خودتون)
فردا صبح
ات ویو
با دل درد از خواب بلند شدم بلند شدم رفتم دستشویی و کارهای لازم و کردم اومدم جونگکوک مثل یه بانی خوابیده بود بیدارش نکردم رفتم پایین یه مسکن خوردم و نشستم رو مبل و تلوزیون و روشن کردم و شروع کرم فیلم دیدن
جونگکوک ویو
از خواب بلند شدم ات جفتم نبود بلند شدم رفتم دستشویی و کارهای لازم و انجام دادم و اومدم لباس پوشیدم و رفتم پایین و نشستم جفتش
جونگکوک: صبح بخیر
ات: صبح بخیر
جونگکوک: دل درد داری
ات: یکم
جونگکوک: بیا اینجا تو بغلم
نویسنده: بعد از اون حرف جونگکوک ات سری رفت و نشست تو بغل جونگکوک
جونگکوک: آفرین بچه ی خوب
ات: یا من بچه نیستم
جونگکوک:(خنده)
گوشیه جونگکوک زنگ خورد و برش داشت با اسم تهیومگ که روی صفحه بود تماش رو برقرار کرد
جونگکوک: سلام هیونگ
تهیونگ: سلام خوبی
جونگکوک: خوبم مرسی
تهیونگ: خوبه کجایی
جونگکوک: خونه
تهیونگ: خوبه بعد از ظهر میهولم بیام خونتون برای یک چیزی
جونگکوک: برای چی
تهیونگ: باهات حرف دارم
جونگکوک: اوممم... اوکی
تهیونگ: بای
جونگکوک: بای
ات:.....
یکی دیگه هم میزارم
«part_²¹»
چند ساعت بعد
ات ویو
آماده شده بودم و منتظر جونگکوک بودم که گفتن اومده منم رقتم پیشش
جونگکوک ویو
وقتی ات و دیدم خیلی خوشگل شده بود مثل فرشته ها شده بود
ات: جونگکوک
جونگکوک: ها بله
ات: چی شد
جونگکوک: اینقدر شما خوشگلی محوت شدم
ات: یاا اینجوری نگو
سوار ماشین شدبم و حرمت کردیم سمت سالن
نویسنده: خب از اونجایی که گشادیم میشه بنویسم خلاصه میکنم..... رفتن تالا و نشستن عاقد نمیدونم اسمش چیه خوند و ات بله گفت جونگکوکم بله گفت بعدش دیگه رقصیدن و.... عروسی تمام رفتن خونه و..(با ذهن کثیف خودتون)
فردا صبح
ات ویو
با دل درد از خواب بلند شدم بلند شدم رفتم دستشویی و کارهای لازم و کردم اومدم جونگکوک مثل یه بانی خوابیده بود بیدارش نکردم رفتم پایین یه مسکن خوردم و نشستم رو مبل و تلوزیون و روشن کردم و شروع کرم فیلم دیدن
جونگکوک ویو
از خواب بلند شدم ات جفتم نبود بلند شدم رفتم دستشویی و کارهای لازم و انجام دادم و اومدم لباس پوشیدم و رفتم پایین و نشستم جفتش
جونگکوک: صبح بخیر
ات: صبح بخیر
جونگکوک: دل درد داری
ات: یکم
جونگکوک: بیا اینجا تو بغلم
نویسنده: بعد از اون حرف جونگکوک ات سری رفت و نشست تو بغل جونگکوک
جونگکوک: آفرین بچه ی خوب
ات: یا من بچه نیستم
جونگکوک:(خنده)
گوشیه جونگکوک زنگ خورد و برش داشت با اسم تهیومگ که روی صفحه بود تماش رو برقرار کرد
جونگکوک: سلام هیونگ
تهیونگ: سلام خوبی
جونگکوک: خوبم مرسی
تهیونگ: خوبه کجایی
جونگکوک: خونه
تهیونگ: خوبه بعد از ظهر میهولم بیام خونتون برای یک چیزی
جونگکوک: برای چی
تهیونگ: باهات حرف دارم
جونگکوک: اوممم... اوکی
تهیونگ: بای
جونگکوک: بای
ات:.....
یکی دیگه هم میزارم
۱۵.۹k
۱۱ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.