ژنرال مو شکلاتی پارت ۱۹
☆ دو سال بعد( چویا الان ۲۱ سالشه دازای ۲۶ سال ساکورا ۳ سال گین و رینوسوکه ۲ سالشونه)( یه نکته کیوکا رئیس کافه ای که چویا توش کار می کنه و یه امگاس)
+وای خیلی خستم ^ چویا می تونی بری خونه ساعت ۶ شده دیگه شیفتت تمومه + ممنونم کیوکا سان ^ اوه راستی چویا تا سه روز کافه تعطیله + واقعا برای چی * وای خدای من حالا چیکار کنم همینطوریش ۴ جای مختلف کار می کنم تا خرج بچه ها رو در بیارم خدای من حالا چی کار کنم ۳ روز دیگه هم تولد دوقلو هاس باید براشون هدیه و کیک هم بگیرم ^ راستی نگران حقوق نباش حقوق این سه روز رو بهت می دم + واقعا ممنون راستی می شه بپرسم چرا تعطیله ^ خب ...خب یکی ازم خواستگاری کرده + جدی تبریک می گم حالا کی هست ^ پسر بزرگ خاندان اول + همون برترین خاندان بین سه خاندان بزرگ؟؟؟؟ ^ اره همون خاندانی که خاندان اوسامو و خاندان ساکونوسوکه زیر دستشونه یعنی خاندان .......خاندان ناکاهارا + وای خدای من این خیلی خوبه برات خوشحالم ولی مطمئنی بهت پایبند می مونه ^ اره نگران نباش ورلاین( یه مو طلایی بود با همکارش یه مرد مو مشکی با کلی لباس گرم که دنبال آراهاباکی بودن اخرشم مو مشکیه توسط دازای و چویا کشته شد اون مو طلایی رو می گم )هم مثل پدرش موری ناکاهارا(همون موری اوگای انیمه فامیلیش رو عوض کردم) خیلی وفاداره پدرش سال هاست هنوزم به همسرش کویو سان وفاداره ۳تا بچه هم دارن + اوه چه خانواده خوبی هستن پس ^ اره فقط .. + فقط چی ^ ظاهرا بچه ی دومشون وقتی نوزاد بوده دزدیده می شه و دیگه هیچ وقت پیدا نمی شه + این خیلی وحشت ناکه اگه یه تار مو از سر بچه های من کم بشه من دق می کنم ^ اره درسته ورلاین می گفت پدر و مادرش هنوزم امید دارن پسر دومشون پیدا می شه می گه هنوزم دنبالش می گردن + پس خیلی مهربونن ^ اره خیلی خواهر کوچکتر ورلاین هم خیلی نازه با اون موهای طلایی و چشم های آبی اسمش الیسه می گن ۱۰ سال از ورلاین کوچیک تره + چقدر شیرین یعنی چند سالشه ^ الیس ۱۴ سالشه ورلاین هم که ازمن خاستگاری کرده ۲۴ سالشه ظاهرا اون بچه که گم شده هم ۳ سال از ورلاین کوچیک تر بوده پس الان باید ۲۱ سالش باشه + چقدر جالب خب من برم شیفتم تو گل فروشی داره شروع می شه ^ خیل خب مراقب خودت باش
☆ فلش به جلو چویا بعد گل فروشی رفته خونه (۴ شیفت کار چویا یکی تو کافه یکی تو گل فروشی یکی روزای تعطیل کافه تو رستوران ۳ شب در هفته هم میره بار به عنوان گارسون کار می کنه)
+سلام به همگی من برگشتم @ اوه چویا اومدی بیا بچه هارو بگیر خیلی شیطون شدن + بیاید اینجا عزیزای من (چویا رو زانوهاش می شینه گین و رینوسوکه اروم رو دوتا پاش می ره پیش چویا ولی ساکورا می دوئه خودشو پرت می کنه تو بقل چویا(علامت ساکورا× علامت گین / علامت رینوسوکه÷ ) + خب خب کوچولا های من چطورن × مامانی دلم تنگ شده بود دیر اومدی + اره ببخشید (چویا از جاش بلند می شه بچه ها رو می زاره زمین گین سریع دستاشو میاره بالا )/ مامان بقلبقلبقل + باشه باشه بیا بقلم × پس من چی مامان چویاااااااا + خیل خب جیع نزن هیگوچی سان اذیت می شه ریو پسرم تو نمی یای ÷ نه من پسرم نیاز ندارم اونا دخترن لوسن + بیا اینجا ببینم پسر قوی من ( سریع هر سه تارو بقل می کنه می بره تو اتاق پرتشون می کنه رو تخت خودشم می ندازه رو تخت و چهار نفری می خندن هیگوچی هم از داخل چهار چوبه در که وایساده نگاهشون می کنه ) @ بدون من می خندین نامردا × مامان بزرگ تو هم بیا @ خیل خب من اومدم (هیگوچی می ره بچه ها رو قلقلک می ده و می خنده ) (نویسنده : یه خانواده شادن نه؟ .... ای کاش شادیشون طولانی باشه.......)
________________خب خاندان سوم هم معلوم شد
+وای خیلی خستم ^ چویا می تونی بری خونه ساعت ۶ شده دیگه شیفتت تمومه + ممنونم کیوکا سان ^ اوه راستی چویا تا سه روز کافه تعطیله + واقعا برای چی * وای خدای من حالا چیکار کنم همینطوریش ۴ جای مختلف کار می کنم تا خرج بچه ها رو در بیارم خدای من حالا چی کار کنم ۳ روز دیگه هم تولد دوقلو هاس باید براشون هدیه و کیک هم بگیرم ^ راستی نگران حقوق نباش حقوق این سه روز رو بهت می دم + واقعا ممنون راستی می شه بپرسم چرا تعطیله ^ خب ...خب یکی ازم خواستگاری کرده + جدی تبریک می گم حالا کی هست ^ پسر بزرگ خاندان اول + همون برترین خاندان بین سه خاندان بزرگ؟؟؟؟ ^ اره همون خاندانی که خاندان اوسامو و خاندان ساکونوسوکه زیر دستشونه یعنی خاندان .......خاندان ناکاهارا + وای خدای من این خیلی خوبه برات خوشحالم ولی مطمئنی بهت پایبند می مونه ^ اره نگران نباش ورلاین( یه مو طلایی بود با همکارش یه مرد مو مشکی با کلی لباس گرم که دنبال آراهاباکی بودن اخرشم مو مشکیه توسط دازای و چویا کشته شد اون مو طلایی رو می گم )هم مثل پدرش موری ناکاهارا(همون موری اوگای انیمه فامیلیش رو عوض کردم) خیلی وفاداره پدرش سال هاست هنوزم به همسرش کویو سان وفاداره ۳تا بچه هم دارن + اوه چه خانواده خوبی هستن پس ^ اره فقط .. + فقط چی ^ ظاهرا بچه ی دومشون وقتی نوزاد بوده دزدیده می شه و دیگه هیچ وقت پیدا نمی شه + این خیلی وحشت ناکه اگه یه تار مو از سر بچه های من کم بشه من دق می کنم ^ اره درسته ورلاین می گفت پدر و مادرش هنوزم امید دارن پسر دومشون پیدا می شه می گه هنوزم دنبالش می گردن + پس خیلی مهربونن ^ اره خیلی خواهر کوچکتر ورلاین هم خیلی نازه با اون موهای طلایی و چشم های آبی اسمش الیسه می گن ۱۰ سال از ورلاین کوچیک تره + چقدر شیرین یعنی چند سالشه ^ الیس ۱۴ سالشه ورلاین هم که ازمن خاستگاری کرده ۲۴ سالشه ظاهرا اون بچه که گم شده هم ۳ سال از ورلاین کوچیک تر بوده پس الان باید ۲۱ سالش باشه + چقدر جالب خب من برم شیفتم تو گل فروشی داره شروع می شه ^ خیل خب مراقب خودت باش
☆ فلش به جلو چویا بعد گل فروشی رفته خونه (۴ شیفت کار چویا یکی تو کافه یکی تو گل فروشی یکی روزای تعطیل کافه تو رستوران ۳ شب در هفته هم میره بار به عنوان گارسون کار می کنه)
+سلام به همگی من برگشتم @ اوه چویا اومدی بیا بچه هارو بگیر خیلی شیطون شدن + بیاید اینجا عزیزای من (چویا رو زانوهاش می شینه گین و رینوسوکه اروم رو دوتا پاش می ره پیش چویا ولی ساکورا می دوئه خودشو پرت می کنه تو بقل چویا(علامت ساکورا× علامت گین / علامت رینوسوکه÷ ) + خب خب کوچولا های من چطورن × مامانی دلم تنگ شده بود دیر اومدی + اره ببخشید (چویا از جاش بلند می شه بچه ها رو می زاره زمین گین سریع دستاشو میاره بالا )/ مامان بقلبقلبقل + باشه باشه بیا بقلم × پس من چی مامان چویاااااااا + خیل خب جیع نزن هیگوچی سان اذیت می شه ریو پسرم تو نمی یای ÷ نه من پسرم نیاز ندارم اونا دخترن لوسن + بیا اینجا ببینم پسر قوی من ( سریع هر سه تارو بقل می کنه می بره تو اتاق پرتشون می کنه رو تخت خودشم می ندازه رو تخت و چهار نفری می خندن هیگوچی هم از داخل چهار چوبه در که وایساده نگاهشون می کنه ) @ بدون من می خندین نامردا × مامان بزرگ تو هم بیا @ خیل خب من اومدم (هیگوچی می ره بچه ها رو قلقلک می ده و می خنده ) (نویسنده : یه خانواده شادن نه؟ .... ای کاش شادیشون طولانی باشه.......)
________________خب خاندان سوم هم معلوم شد
۵.۷k
۱۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.