"جانشینان لجباز"
جانشینان لجباز پارت 9
بعد کلی مست کردن یه دوش جانانه خیلی میچسبید حولمو برداشتم و خودمو خشک کردم مشغول خشک کرد موهام بودم که.....
وات د فاککککک لباسامو نیاوردم!
خیلی آروم به امید اینکه ا.ت بیدار نشده باشه سمت اتاقم رفتم و آروم در رو باز کردم....
ا.ت کنار در وایساده بود و با چشماش که داشت از حدقه بیرون میزد بهم زل زده بود!
بعد چند لحظه یهو جیغ زد و دستشو رو چشماش گذاشت!
+تهیونگگگگ پس لباسات کوووو
_چته!حوله دارم که!
+چه ربطی دارهههه
_آروم باش بابا اومدم لباسامو بردارم!
+زود باشششش
از بس ا.ت وول خورد و جیغ و جیغ کرد دست پامو گم کردم! خواستم برم خفش کنم که...
ا.ت ویو:
من دستمو روی چشمام گذاشته بودم و چشمامو تا جایی که میشد بهم فشار میدادم دستمو آرودم پایین و چشمامو بهم فشار دادم و بلند تر جیغ کشیدم که یهو یچیز بهم خورد و محکم روی زمین افتادم و انگار یه چیز خیلی سنگینی روم بود
چشمامو باز کردم دیدم تهیونگ خودشو روم انداخته و لباشو به لبام چسبونده!
سریع از روم پاشد خواست چیزی بگه ولی به تته پته افتاده بود
_من..من... یعنی...چیزه...
+پسرهی هیز بی فانوسسسس اول از همه با حوله میای تو بعد خودتو میدازی روم؟
_به جون خودم اومدم لباسامو بردارم!
+کمد لباسات مگه اونور نیستتتتت
_اومدم تورو خفه کنمممم
+از کی برای خفه کردن یکی ازش لب میگیرن؟
_به خدا اتفاقی بوددددد
همینجوی داشتیم بحث میکردیم که گوشی تهیونگ زنگ خورد...
_بله؟.....متوجه شدم....سریع خودمونو میرسونیم.....پدر گفت بیایم عمارت باهامون کار واجب داره
+از کجا میدونه من اینجام!؟
_نمیدونم! حالا فعلا برو بیرون بزار لباس عوض کنم....
+شت راست میگی ببخشید
دوباره چشمامو بست و از اتاق خارج شدم
.
.
.
پدر تهیونگ روی صندلی نشسته بود و درحالی که ریز ریز با خودش میخندید به ما نگاه میکرد...
_پدر با ما کاری داشتید؟
$آیگوووو...جلوی ما باهم دعوا میکنید...اونوقت دور از چشم ما خونهی همدیگه میرید؟ جالبه!
_پدر اصلا اونطوری فکر میکنید نیست
+آقای کیم باور کنید که...
$باشه باشه شما راست میگید.... ولی برای این به شما نگفتم اینجا بیاید...براتون ماموریت جدید دارم
+چه ماموریتی آقای کیم؟
پدر ا.ت با قدم های نه چندان سریع به سمت ا.ت و تهیونگ اومد: ماموریت جدیدتون مینیونگیه!
$بالاخره اومدی؟ بیا بشین...درسته ماموریت بعدی... قتل مین یونگیه...
_همین انتظار میرفت... خب نقشه چیه؟
$قتلش باید به بدترین شکل ممکن باشه هفتهی بعد ، بعد هک کرد دوربین های امنیتی عمارت یونگی و فهمیدن همهی اطلاعات اونجا دست به کار میشیم... ا.ت خودت میدونی که باید چیکار کنی
+بله آقای کیم سریع کارمو شروع میکنم
پ.ن :ا.ت هکر گروهه
یونجون با قدم های سریع وارد سالن میشه :ببخشید دیر کردم
ا.ت رو به برادرش میکنه: یونجون حالت خوبه؟
یونجون:برای گرفتن انتقام میهی باید خوب باشم
پ.ن:وقتی پای جاسوسی و تغییر چهره و درآوردن اطلاعات وسط باشه...کسی به گرد پای یونجون هم نمیرسه!
$زمان خوبی اومدی یونجون از امروز کارتو شروع کن تعداد تمام کاکنان و دوربینا رو میخوام
&بله آقای کیم
و ماموریت ازین جا شروع شد.....
بعد کلی مست کردن یه دوش جانانه خیلی میچسبید حولمو برداشتم و خودمو خشک کردم مشغول خشک کرد موهام بودم که.....
وات د فاککککک لباسامو نیاوردم!
خیلی آروم به امید اینکه ا.ت بیدار نشده باشه سمت اتاقم رفتم و آروم در رو باز کردم....
ا.ت کنار در وایساده بود و با چشماش که داشت از حدقه بیرون میزد بهم زل زده بود!
بعد چند لحظه یهو جیغ زد و دستشو رو چشماش گذاشت!
+تهیونگگگگ پس لباسات کوووو
_چته!حوله دارم که!
+چه ربطی دارهههه
_آروم باش بابا اومدم لباسامو بردارم!
+زود باشششش
از بس ا.ت وول خورد و جیغ و جیغ کرد دست پامو گم کردم! خواستم برم خفش کنم که...
ا.ت ویو:
من دستمو روی چشمام گذاشته بودم و چشمامو تا جایی که میشد بهم فشار میدادم دستمو آرودم پایین و چشمامو بهم فشار دادم و بلند تر جیغ کشیدم که یهو یچیز بهم خورد و محکم روی زمین افتادم و انگار یه چیز خیلی سنگینی روم بود
چشمامو باز کردم دیدم تهیونگ خودشو روم انداخته و لباشو به لبام چسبونده!
سریع از روم پاشد خواست چیزی بگه ولی به تته پته افتاده بود
_من..من... یعنی...چیزه...
+پسرهی هیز بی فانوسسسس اول از همه با حوله میای تو بعد خودتو میدازی روم؟
_به جون خودم اومدم لباسامو بردارم!
+کمد لباسات مگه اونور نیستتتتت
_اومدم تورو خفه کنمممم
+از کی برای خفه کردن یکی ازش لب میگیرن؟
_به خدا اتفاقی بوددددد
همینجوی داشتیم بحث میکردیم که گوشی تهیونگ زنگ خورد...
_بله؟.....متوجه شدم....سریع خودمونو میرسونیم.....پدر گفت بیایم عمارت باهامون کار واجب داره
+از کجا میدونه من اینجام!؟
_نمیدونم! حالا فعلا برو بیرون بزار لباس عوض کنم....
+شت راست میگی ببخشید
دوباره چشمامو بست و از اتاق خارج شدم
.
.
.
پدر تهیونگ روی صندلی نشسته بود و درحالی که ریز ریز با خودش میخندید به ما نگاه میکرد...
_پدر با ما کاری داشتید؟
$آیگوووو...جلوی ما باهم دعوا میکنید...اونوقت دور از چشم ما خونهی همدیگه میرید؟ جالبه!
_پدر اصلا اونطوری فکر میکنید نیست
+آقای کیم باور کنید که...
$باشه باشه شما راست میگید.... ولی برای این به شما نگفتم اینجا بیاید...براتون ماموریت جدید دارم
+چه ماموریتی آقای کیم؟
پدر ا.ت با قدم های نه چندان سریع به سمت ا.ت و تهیونگ اومد: ماموریت جدیدتون مینیونگیه!
$بالاخره اومدی؟ بیا بشین...درسته ماموریت بعدی... قتل مین یونگیه...
_همین انتظار میرفت... خب نقشه چیه؟
$قتلش باید به بدترین شکل ممکن باشه هفتهی بعد ، بعد هک کرد دوربین های امنیتی عمارت یونگی و فهمیدن همهی اطلاعات اونجا دست به کار میشیم... ا.ت خودت میدونی که باید چیکار کنی
+بله آقای کیم سریع کارمو شروع میکنم
پ.ن :ا.ت هکر گروهه
یونجون با قدم های سریع وارد سالن میشه :ببخشید دیر کردم
ا.ت رو به برادرش میکنه: یونجون حالت خوبه؟
یونجون:برای گرفتن انتقام میهی باید خوب باشم
پ.ن:وقتی پای جاسوسی و تغییر چهره و درآوردن اطلاعات وسط باشه...کسی به گرد پای یونجون هم نمیرسه!
$زمان خوبی اومدی یونجون از امروز کارتو شروع کن تعداد تمام کاکنان و دوربینا رو میخوام
&بله آقای کیم
و ماموریت ازین جا شروع شد.....
۴۹.۸k
۰۴ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.