اوج پروانه: پارت دوازدهم
.از زبانه راوی.
.
بعد از مدتی کانائه برگشت و با دیدن چهره های تعجب و ناراحت خواهرشو اروکوداکی تعجب کرد اما بعد شینوبو براش کل ماجرا رو تعریف کرد اونم کمی مشتاق به فهمیدن دلیلش شده بود
بعد از توضیح دادن شینوبو اوروکوداکی شروع به تعریف ماجرا کرد
. از زبانه اوروکوداکی.
.
دخترا اون کسی که به خونه ی شما حمله کرد یه ادمه معمولی نبود اون یه شیطان بود
کانایه بعد از این حرفم ترسید و دستشو جلو دهنش گرفت اما شینوبو حالت ترس تو صورتش بود اما انگار نمیخواست نشونش بده و بهم
گفت: یه ش. شیطان اما چطور؟
کمی حیرت زده شدم که اون سعی کرد اکثل عملی نشون نده جالبه
و بعد ادامه
دادم: درسته یه شیطان، ماجراش طولانیه اما باید بهتون بگم
سال ها از قبیله سلطنتی یه پسر به دنیا اومد که از بچگی بیماری داشت که اگه وارد نوره خورشید میشد پوستش میسوخت و پودر میشد و خیلی از طبیب ها هم قادر به درمانه او نبودن اما در سنه هیژده سالگی کسی پیدا شد که میدونست چطور اون پسرو درمان کنه و درست بود اون درمان ها واقعا مئثر بودن اما خوده اون پسر متوجه همچین چیزی نبود و بابت همین دیگه خسته شده بود و در سن بیست سالگی قبل از اماده شدن دارویی که مال اخرین مرحله بود طبیبش رو کشت و بعد ها فهمید تنها راه رفتن در نوره خورشید خوردنه گله سوسنه انکبوتی ابیه با اون میتونست وارده نوره خورشید شه و روز رو هم ماماننده شب فطح کنه اما تنها کسی که میدونست اون گل کجاست همون طبیبش بود که به قتل رسوندش ولی اون هنوز یه راه داشت اون بعد از خوردن داروی یکی مونده به اخر قدرت های باور نکردنی به دست اورد و اون ماماننده یک شیطان بود
و تازه میتونست خونشو به بقیه هم بده و اینکارو کرد اون بیش از صد شیطانو ساخت و منتظر موند تا یکیشون سوسن ابیه انکبوتیو پیدا کنه یا...
برگذیده خورشید بشه!
اما نکته خوب اینه که اون تا الان نتونسته حتی اثری ازشون پیدا کنه
ولی نکته ایی که باید قابله توجه باشه غذای اون شیاطین انسان هاست و تنها راهه کشتنشون قطع کردن سرشونه اگر غیر از این باشه اونا خودشونو ترمیم میکنن
و شینوبو راستی تو پرسیدی که چرا تو چشمه اون عدد بود الان برات توضیح میدم
اونا به چند نوع تقسیم میشن
شیش ماهه بالایی که بینهایت قدرت دارن
شیش ماهه پایینی که بازم قدرت دارن اما حداقل ضعیف ترن
دوازده ماه که اونا هم میشه گفت قوین مثل جانشینن
و شیاطینه ساده که نمیشه به حتم گفت ضعیفن یا قوی
به دسته اول و دوم جمعا میگن کیزوکی یا دوازده ماهه اهریمنی اونا توی چشماشون عدد نوشته جمعا شیش تان و هرچی عدده تو چشم کوچیک تر بشه اونا هم قوی ترن خیلی قوی
و گفتی که تو چشم اون مرد نوشته بود دوم درسته متاسفاته اون یکی از کیزوکی هاست
نگاهم به اونا بود کانایه همون طور ترسیده بود اما اروم تر شده بود و شینوبو اون فقط تعجب کرده بود ولی هیچ رایحه ترسی ازش حس نمیکردم اما یهو پرسید: اروکوداکی سان تا حالا بشر فکری برا نابودیشون کرده؟
منم تعجبم از اون دختر بیشتر شد و جواب
دادم: بله، اونا یه دسته به نام دسته شیطان کش درست کردن که اونا شمشیر زنن و کارشون کشتنه شیاطینه اما اونا الان دیگه وجود ندارن
و یه ثانیه به شینوبو نگاه کردم معلوم بود کلی سوال داشت و
گفت: اما چرا؟
و منم صبر نکردم و
گفتم: اونا نابود شدن نه تنها یه دفعه یا دو دفعه بلکه هزاران دفعه منم یکی از اونام توی اخرین جنگ فقط دونفر که منو دوستم زنده موندیم بابت همینالان شیطان ها دارن ازاد بیرون میچرخن(نفسشو داد بیرون)
وقتی بهشون نگاه کردم اونا اول ترسیدنو تعجب ن اما بعد به هم نگاه کردن و روشونو سمتم کردن و هردو زا تقریبا لبخنده عصبانی بهم
گفتن: اوروکوداکی سان لطفا بیشتر برامون توضیح بدید؟!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خیله خب دوستان اینم از این پارت🌌
ببخشید که هیچ استعدادی ندارم و نمیتونم راضیتون کنم اما باور کنید تمامه تلاشمو دارم میکنم💔
و الان بیشتر از این وقتتونو نمیگیرم پس
لایک و کامنت فراموش نشه منتظره نظراتتونم فعلا سایونارا 🦋
.
بعد از مدتی کانائه برگشت و با دیدن چهره های تعجب و ناراحت خواهرشو اروکوداکی تعجب کرد اما بعد شینوبو براش کل ماجرا رو تعریف کرد اونم کمی مشتاق به فهمیدن دلیلش شده بود
بعد از توضیح دادن شینوبو اوروکوداکی شروع به تعریف ماجرا کرد
. از زبانه اوروکوداکی.
.
دخترا اون کسی که به خونه ی شما حمله کرد یه ادمه معمولی نبود اون یه شیطان بود
کانایه بعد از این حرفم ترسید و دستشو جلو دهنش گرفت اما شینوبو حالت ترس تو صورتش بود اما انگار نمیخواست نشونش بده و بهم
گفت: یه ش. شیطان اما چطور؟
کمی حیرت زده شدم که اون سعی کرد اکثل عملی نشون نده جالبه
و بعد ادامه
دادم: درسته یه شیطان، ماجراش طولانیه اما باید بهتون بگم
سال ها از قبیله سلطنتی یه پسر به دنیا اومد که از بچگی بیماری داشت که اگه وارد نوره خورشید میشد پوستش میسوخت و پودر میشد و خیلی از طبیب ها هم قادر به درمانه او نبودن اما در سنه هیژده سالگی کسی پیدا شد که میدونست چطور اون پسرو درمان کنه و درست بود اون درمان ها واقعا مئثر بودن اما خوده اون پسر متوجه همچین چیزی نبود و بابت همین دیگه خسته شده بود و در سن بیست سالگی قبل از اماده شدن دارویی که مال اخرین مرحله بود طبیبش رو کشت و بعد ها فهمید تنها راه رفتن در نوره خورشید خوردنه گله سوسنه انکبوتی ابیه با اون میتونست وارده نوره خورشید شه و روز رو هم ماماننده شب فطح کنه اما تنها کسی که میدونست اون گل کجاست همون طبیبش بود که به قتل رسوندش ولی اون هنوز یه راه داشت اون بعد از خوردن داروی یکی مونده به اخر قدرت های باور نکردنی به دست اورد و اون ماماننده یک شیطان بود
و تازه میتونست خونشو به بقیه هم بده و اینکارو کرد اون بیش از صد شیطانو ساخت و منتظر موند تا یکیشون سوسن ابیه انکبوتیو پیدا کنه یا...
برگذیده خورشید بشه!
اما نکته خوب اینه که اون تا الان نتونسته حتی اثری ازشون پیدا کنه
ولی نکته ایی که باید قابله توجه باشه غذای اون شیاطین انسان هاست و تنها راهه کشتنشون قطع کردن سرشونه اگر غیر از این باشه اونا خودشونو ترمیم میکنن
و شینوبو راستی تو پرسیدی که چرا تو چشمه اون عدد بود الان برات توضیح میدم
اونا به چند نوع تقسیم میشن
شیش ماهه بالایی که بینهایت قدرت دارن
شیش ماهه پایینی که بازم قدرت دارن اما حداقل ضعیف ترن
دوازده ماه که اونا هم میشه گفت قوین مثل جانشینن
و شیاطینه ساده که نمیشه به حتم گفت ضعیفن یا قوی
به دسته اول و دوم جمعا میگن کیزوکی یا دوازده ماهه اهریمنی اونا توی چشماشون عدد نوشته جمعا شیش تان و هرچی عدده تو چشم کوچیک تر بشه اونا هم قوی ترن خیلی قوی
و گفتی که تو چشم اون مرد نوشته بود دوم درسته متاسفاته اون یکی از کیزوکی هاست
نگاهم به اونا بود کانایه همون طور ترسیده بود اما اروم تر شده بود و شینوبو اون فقط تعجب کرده بود ولی هیچ رایحه ترسی ازش حس نمیکردم اما یهو پرسید: اروکوداکی سان تا حالا بشر فکری برا نابودیشون کرده؟
منم تعجبم از اون دختر بیشتر شد و جواب
دادم: بله، اونا یه دسته به نام دسته شیطان کش درست کردن که اونا شمشیر زنن و کارشون کشتنه شیاطینه اما اونا الان دیگه وجود ندارن
و یه ثانیه به شینوبو نگاه کردم معلوم بود کلی سوال داشت و
گفت: اما چرا؟
و منم صبر نکردم و
گفتم: اونا نابود شدن نه تنها یه دفعه یا دو دفعه بلکه هزاران دفعه منم یکی از اونام توی اخرین جنگ فقط دونفر که منو دوستم زنده موندیم بابت همینالان شیطان ها دارن ازاد بیرون میچرخن(نفسشو داد بیرون)
وقتی بهشون نگاه کردم اونا اول ترسیدنو تعجب ن اما بعد به هم نگاه کردن و روشونو سمتم کردن و هردو زا تقریبا لبخنده عصبانی بهم
گفتن: اوروکوداکی سان لطفا بیشتر برامون توضیح بدید؟!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خیله خب دوستان اینم از این پارت🌌
ببخشید که هیچ استعدادی ندارم و نمیتونم راضیتون کنم اما باور کنید تمامه تلاشمو دارم میکنم💔
و الان بیشتر از این وقتتونو نمیگیرم پس
لایک و کامنت فراموش نشه منتظره نظراتتونم فعلا سایونارا 🦋
۶.۳k
۱۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.