cold Mafia (P7)
cold Mafia (P7)
صبح ویو :
از زبان جونکوک:
از خواب بیدار شدم یاد اون دختر افتادم برا همین لباسام پوشیدم رفتم انبار دیدم رو زمین خوابیده نزدیکش شدم وقتی دیدمش با فرشته روبه رو شدم طاقت نداشتم باهاش همچین کاری کردم براید استایل بغلش کردم گذاشتم تو تخت اتاقم همینطور بهش زل میزدم تا بیدار شد
زبان ا.ت :
وقتی چشامو وا کردم دیدم تو انبار نیستم تو یه اتاقم که همون پسر دیشب دیدمش داشت بهم زل میزد جا خوردم بلند شدم گفتم....
ا.ت : تو اینجا چیکار میکنی من کجام؟
کوک : صبح بخیرت کو بیبی گرل*پوزخند*
ا.ت : به من نگو بیبی گرل ع...*تازه فهمید چی میگفت*
کوک : خب بقیش *نگاه ترسناک*
کوک : اوکی بعد بیا پایین سر میز اونجا برات لباس گذاشتم*رفت*
ا.ت : هوفففف عوضی ازت متنفرم*دور برش نگاه میکنه*
ا.ت : عجب اتاق خفنیه با تم مشکی طوسی*بلند شد*
رفتم لباسارو برداشتم پوشیدم که چشمم خورد به ادکلن های تلخش رفتم سمت اونا وقتی دیدمش برگام ریخت..این ادکلن یکی از معروفترین برند های جهانه*دهنش وا موند*که با صدای جونگ کوک به خودش اومد.
کوک : چیکار میکنی شیطون کوچولو*پوزخند*
ا.ت : *سریع ادکلن میزاره سرجاش میگه*دنبال لباسا میگشتم
کوک : اما لباسا تو تنت هست
ذهن ا.ت : شت ضایع شدم
کوک : *میخنده*سریع بیا منتظرم*رفت*
زبان ا.ت :
رفتم پایین سمت میز دور ترین صندلی نشستم که گفت..
کوک : اونجا نه
ا.ت : پس کجا
کوک : *به پاهاش اشاره میکنه*
ا.ت بدون هیچ حرفی نشست رو صندلی که با داد جونکوک بلند شد*
کوک : فک کنم زبون آدم نمیفهی(داد)
ا.ت بلند شد نزدیک کوک شد رو پاهاش نشست، کوک یه شکلات گذشتن تو دهن ا.ت، ا.ت میخواست از دست کوک بگیره و کوک تقلا کرد
زبان ا.ت : تو نشستن اذیت میشدم سعی میکردم راحت بشینم اما احساس میکردم رو چیز سفتی نشستم وقتی پایین نگاه کردم فهمیدم که رو...رو..(خودتون میدونید دیگه🗿)نشستم
ادمین : کوک که متوجه شد پوزخندی زد گفت...
کوک : زیادی بزرگه(استغفرالله)
ا.ت : *از خجالت سرخ شده*
کوک : *خنده خرگوشی*
برا پارت بعد شرط میزارم
لایک : 15
فالو : 5
کامنت : 20
صبح ویو :
از زبان جونکوک:
از خواب بیدار شدم یاد اون دختر افتادم برا همین لباسام پوشیدم رفتم انبار دیدم رو زمین خوابیده نزدیکش شدم وقتی دیدمش با فرشته روبه رو شدم طاقت نداشتم باهاش همچین کاری کردم براید استایل بغلش کردم گذاشتم تو تخت اتاقم همینطور بهش زل میزدم تا بیدار شد
زبان ا.ت :
وقتی چشامو وا کردم دیدم تو انبار نیستم تو یه اتاقم که همون پسر دیشب دیدمش داشت بهم زل میزد جا خوردم بلند شدم گفتم....
ا.ت : تو اینجا چیکار میکنی من کجام؟
کوک : صبح بخیرت کو بیبی گرل*پوزخند*
ا.ت : به من نگو بیبی گرل ع...*تازه فهمید چی میگفت*
کوک : خب بقیش *نگاه ترسناک*
کوک : اوکی بعد بیا پایین سر میز اونجا برات لباس گذاشتم*رفت*
ا.ت : هوفففف عوضی ازت متنفرم*دور برش نگاه میکنه*
ا.ت : عجب اتاق خفنیه با تم مشکی طوسی*بلند شد*
رفتم لباسارو برداشتم پوشیدم که چشمم خورد به ادکلن های تلخش رفتم سمت اونا وقتی دیدمش برگام ریخت..این ادکلن یکی از معروفترین برند های جهانه*دهنش وا موند*که با صدای جونگ کوک به خودش اومد.
کوک : چیکار میکنی شیطون کوچولو*پوزخند*
ا.ت : *سریع ادکلن میزاره سرجاش میگه*دنبال لباسا میگشتم
کوک : اما لباسا تو تنت هست
ذهن ا.ت : شت ضایع شدم
کوک : *میخنده*سریع بیا منتظرم*رفت*
زبان ا.ت :
رفتم پایین سمت میز دور ترین صندلی نشستم که گفت..
کوک : اونجا نه
ا.ت : پس کجا
کوک : *به پاهاش اشاره میکنه*
ا.ت بدون هیچ حرفی نشست رو صندلی که با داد جونکوک بلند شد*
کوک : فک کنم زبون آدم نمیفهی(داد)
ا.ت بلند شد نزدیک کوک شد رو پاهاش نشست، کوک یه شکلات گذشتن تو دهن ا.ت، ا.ت میخواست از دست کوک بگیره و کوک تقلا کرد
زبان ا.ت : تو نشستن اذیت میشدم سعی میکردم راحت بشینم اما احساس میکردم رو چیز سفتی نشستم وقتی پایین نگاه کردم فهمیدم که رو...رو..(خودتون میدونید دیگه🗿)نشستم
ادمین : کوک که متوجه شد پوزخندی زد گفت...
کوک : زیادی بزرگه(استغفرالله)
ا.ت : *از خجالت سرخ شده*
کوک : *خنده خرگوشی*
برا پارت بعد شرط میزارم
لایک : 15
فالو : 5
کامنت : 20
۱۹.۵k
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.