وقتی نباید باردار بشی ( Part 6 )
" چند پارتی از تهیونگ "
خب بالاخره وقت نفس کشیدن پیدا کردم اومدم براتون ادامه چند پارتی رو بنویسم.
...
خوابم برده بود و وقتی بیدار شدم که رسیده بودیم.
تهیونگ: خستگیت برطرف شد؟
ا/ت: آره
به خودم تو آینه ی ماشین نگاه کردم. یکم آرایشم خراب شده بود. خط چشمم پاک شده بود. همینطور رژم دور لبام پخش شده بود.
از زبان تهیونگ:
نگاه های یواشکی و ذوق داشتن برای در کنار بودنش و گوش دادن به حرفاش.
اسم درستش عاشق شدنه نه؟
تازگی ها کنترل کردن قلبم اونقدرا راحت نیست..
دوست دارم بهش بگم.
بگم و خودم رو از این درد نجات بدم.
یه رابطه جدا از زور رو شروع کنیم.
رها و آزاد..
...
ا/ت: تهیونگ! تهیونگگگگگ
تهیونگ: بله؟
ا/ت: به چی فکر میکنی انقدر ذهنت مشغوله؟ بابا دیوونه شدم از بس..
تهیونگ: هیچی عزیزم. چی میخواستی بگی؟
ا/ت: چیزی از بافتن مو سرت میشه؟
تهیونگ: چطور؟
ا/ت: موهام دارن اذیتم میکنن. بلد نیستم ببافمشون تو چی؟
تهیونگ: بزار تلاشم رو کنم.
...
لایک
💋
برای کوتاه بودنش متاسفم..
خب بالاخره وقت نفس کشیدن پیدا کردم اومدم براتون ادامه چند پارتی رو بنویسم.
...
خوابم برده بود و وقتی بیدار شدم که رسیده بودیم.
تهیونگ: خستگیت برطرف شد؟
ا/ت: آره
به خودم تو آینه ی ماشین نگاه کردم. یکم آرایشم خراب شده بود. خط چشمم پاک شده بود. همینطور رژم دور لبام پخش شده بود.
از زبان تهیونگ:
نگاه های یواشکی و ذوق داشتن برای در کنار بودنش و گوش دادن به حرفاش.
اسم درستش عاشق شدنه نه؟
تازگی ها کنترل کردن قلبم اونقدرا راحت نیست..
دوست دارم بهش بگم.
بگم و خودم رو از این درد نجات بدم.
یه رابطه جدا از زور رو شروع کنیم.
رها و آزاد..
...
ا/ت: تهیونگ! تهیونگگگگگ
تهیونگ: بله؟
ا/ت: به چی فکر میکنی انقدر ذهنت مشغوله؟ بابا دیوونه شدم از بس..
تهیونگ: هیچی عزیزم. چی میخواستی بگی؟
ا/ت: چیزی از بافتن مو سرت میشه؟
تهیونگ: چطور؟
ا/ت: موهام دارن اذیتم میکنن. بلد نیستم ببافمشون تو چی؟
تهیونگ: بزار تلاشم رو کنم.
...
لایک
💋
برای کوتاه بودنش متاسفم..
۴۶.۱k
۰۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.