تکپارتی مافیایی(درخواستی)
تکپارتی مافیایی(درخواستی)
جیمین
لیوان شرابو گرفتم جلوی دهنمو یکم ازش خوردم،توی این بار لعنتی کلی آدم وجود داشت اما بین اونا ات من نبود
بادیگارد.اقا الان کارمونو شروع کنیم؟
با سر به بادیگارد اشاره کردم کارشو شروع کنه،دوباره یکم از شرابمو خوردم،وای به حالت ات پیدات کنم شب خوبی رو برات نمیسازم تا الان هزار بار بهش گفتم بدون من بیرون نرو ولی مگه به حرفم گوش میکنه؟
چند مین بعد بادیگاردا رو دیدم که داشتن ات رو میاووردن اتم داشت تقلا میکرد ازشون فرار کنه اما نسبت به اونا خیلی کوچولو بود،ات منو که دید از تقلا کردن دست برداشتو نشست رو پاهام
ات.ددی اونا داشتن منو اذیت میکردن
جیمین.خودم بهشون گفتم تو رو پیدا کنن
ات.یاااا
بادیگارد.اقای پارک ما خانوم رو پشت بار درحالی که داشت یه مردو با چاقو میکشت پیدا کردیم
جیمین.راست میگه ات؟؟
ات.خب اره
جیمین.اونوقت چراا؟
ات.خب خودت گفتی نزارم کسی به بدنم دست بزنه
جیمین.منظورم این نبود که طرفو بکشی
ات.خب داشت پررو میشد
جیمین.هعیی،بخاطر اینکه بدون اجازم اومدی بار باید تنبیهت کنم
اینو که گفتم ات سرشو اوورد سمتمو لبامو بوسید
ات.اگه قول بدی ددیه مهربونی باشی باهات راه میام
ابرو هامو انداختم بالا
جیمین.جدا؟میبینم خیلی پررو شدی،یادت نمیاد روزای اول که اومدی عمارتم التماس میکردی بهت دست نزنم
ات.اون مال قبلاً بود الان تمامو کمال مال خودتم
ات یکم جابجاشدو نشست وسط پاهام،با این کاراش سعی داشت منو دیوونه کنه منم براید استایل بغلش کردمو رفتم سمت یکی از اتاقا
ات.اینجا؟بهتر نیست بریم خونه؟
جیمین.فکر نکنم بتونم تا خونه دووم بیارم
ات.یااا تو که اینطوری نبودی
جیمین.با دیدن تو همه چیز رو فراموش میکنم،فقط میخام هر لحظه طعمتو بچشم برامم فرقی نمیکنه کجا باشم
ات.پس چرا منتظری جیمین شی؟
جیمین.بهت قول نمیدم شب خوبی برات بسازم،چون قرارع کاری کنم تا یه هفته نتونی راه بری
ات منو انداخت رو تختو خودش نشست روم
ات.بلعکس،امشب منم که اول کارو شروع میکنم،نه تو!
پایان
چرا نشستی،پاشو برو نماز بخون بی تر ادب
جیمین
لیوان شرابو گرفتم جلوی دهنمو یکم ازش خوردم،توی این بار لعنتی کلی آدم وجود داشت اما بین اونا ات من نبود
بادیگارد.اقا الان کارمونو شروع کنیم؟
با سر به بادیگارد اشاره کردم کارشو شروع کنه،دوباره یکم از شرابمو خوردم،وای به حالت ات پیدات کنم شب خوبی رو برات نمیسازم تا الان هزار بار بهش گفتم بدون من بیرون نرو ولی مگه به حرفم گوش میکنه؟
چند مین بعد بادیگاردا رو دیدم که داشتن ات رو میاووردن اتم داشت تقلا میکرد ازشون فرار کنه اما نسبت به اونا خیلی کوچولو بود،ات منو که دید از تقلا کردن دست برداشتو نشست رو پاهام
ات.ددی اونا داشتن منو اذیت میکردن
جیمین.خودم بهشون گفتم تو رو پیدا کنن
ات.یاااا
بادیگارد.اقای پارک ما خانوم رو پشت بار درحالی که داشت یه مردو با چاقو میکشت پیدا کردیم
جیمین.راست میگه ات؟؟
ات.خب اره
جیمین.اونوقت چراا؟
ات.خب خودت گفتی نزارم کسی به بدنم دست بزنه
جیمین.منظورم این نبود که طرفو بکشی
ات.خب داشت پررو میشد
جیمین.هعیی،بخاطر اینکه بدون اجازم اومدی بار باید تنبیهت کنم
اینو که گفتم ات سرشو اوورد سمتمو لبامو بوسید
ات.اگه قول بدی ددیه مهربونی باشی باهات راه میام
ابرو هامو انداختم بالا
جیمین.جدا؟میبینم خیلی پررو شدی،یادت نمیاد روزای اول که اومدی عمارتم التماس میکردی بهت دست نزنم
ات.اون مال قبلاً بود الان تمامو کمال مال خودتم
ات یکم جابجاشدو نشست وسط پاهام،با این کاراش سعی داشت منو دیوونه کنه منم براید استایل بغلش کردمو رفتم سمت یکی از اتاقا
ات.اینجا؟بهتر نیست بریم خونه؟
جیمین.فکر نکنم بتونم تا خونه دووم بیارم
ات.یااا تو که اینطوری نبودی
جیمین.با دیدن تو همه چیز رو فراموش میکنم،فقط میخام هر لحظه طعمتو بچشم برامم فرقی نمیکنه کجا باشم
ات.پس چرا منتظری جیمین شی؟
جیمین.بهت قول نمیدم شب خوبی برات بسازم،چون قرارع کاری کنم تا یه هفته نتونی راه بری
ات منو انداخت رو تختو خودش نشست روم
ات.بلعکس،امشب منم که اول کارو شروع میکنم،نه تو!
پایان
چرا نشستی،پاشو برو نماز بخون بی تر ادب
۱۱.۱k
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.