روزی لئو تولستوی در خیابانی راه می رفت که ناآگاهانه به زن
روزی لئو تولستوی در خیابانی راه می رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد
زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد وبیراه گفتن کرد
بعد از مدتی که خوب تولستوی را فحش مالی کرد ، تولستوی کلاهش را از سرش برداشت
و محترمانه معذرت خواهی کرد و در پایان گفت : من لئو تولستوی هستم
زن که بسیار شرمگین شده بود ،عذر خواهی کرد و گفت :چرا شما خودتان را زودتر معرفی نکردید ؟
تولستوی در جواب گفت : شما آنچنان غرق معرفی خودتان بودید که به من مجال این کار را ندادید ؛
""وسعت دنیای هرکس به اندازه وسعت تفکر اوست""
زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد وبیراه گفتن کرد
بعد از مدتی که خوب تولستوی را فحش مالی کرد ، تولستوی کلاهش را از سرش برداشت
و محترمانه معذرت خواهی کرد و در پایان گفت : من لئو تولستوی هستم
زن که بسیار شرمگین شده بود ،عذر خواهی کرد و گفت :چرا شما خودتان را زودتر معرفی نکردید ؟
تولستوی در جواب گفت : شما آنچنان غرق معرفی خودتان بودید که به من مجال این کار را ندادید ؛
""وسعت دنیای هرکس به اندازه وسعت تفکر اوست""
۷۰۰
۱۳ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.