주인과 노예💱
주인과 노예💱
P~۲۰
(علامت تو ذهن°°)
*دوباره نزدیک شد که دوباره لباشون به هم خورد و مینجی از گردن کوک گرفت و بیشتر چسپوند به لباش و خودش و مک میزد و کوک سعی میکرد جداش کنه *
کوک:جیم*دوباره مینجی به خودش چسپوندش*
کوک:ته*دوباره مینجی چسپوندش به خودش*
جیمین:°وقتشه°*جیمین گوشیش رو روشن کرد و رفت تو دوربین و چنتا عکس از کوک و مینجی گرفت که همو بوس میکردن ته هم همین کارو کرد*(بیچاره کوک🤌🏻😔.ᴗ͈ˬᴗ͈.)
کوک:اهه چیکار میکنی هااا
مینجی:خیلی خوش مزه ای
کوک:چی!؟
مینجی:امم*لباشو لیس زد*بهترین طعم طعم قهوه کاراملی خیلی خوبه*مست و لبخند*
کوک:هوففف بهتره بریم
ته:امممممممممممم
کوک:چته!؟
ته:انگار خوشت اومده
کوک:هه اصلا*تمام مدت تو راه مینجی با موهای کوک بازی میکرد و میخندید*
عمارت:
*دوره عمارت همش نگهبان هس حتا پشته عمارت کله دور تا دورش ها*
جیمین:پیاده شو*ته و جِمِن و کوک پیاده شدن*
کوک:مینجی کجاس هوفف *دره ماشین رو باز کرد دید مینجی خیلی کیوت با لپا و دماغ قرمش و لبایه قرمز خوابیده*
کوک:بیا ببرش جیمین
کوک:جیمین*برگشت دید اون دوتا رفتن تو خونه*
کوک:هوفف*مینجی رو براید استایل بغل کرد و برد تو خونه*
کوک:به حسابتون میرسم
جیمین:برو تو اتاق بابا
کوک:ایشش*رفت بالا تو اتاقه خودش و مینجی رو گذاشت رو تختش ولی مینجی. کتش رو گرف و انداخت رو خودش جوری که سره کوک تو گردن و رو سینه مینجی رود و بقیه بدنش نصفش رو مینجی و نصفش رو تخت مینجی یه دستش رو رو سره کوک نوازش وار کشید و اون یکی رو رو کمره کوک گذاشت*
مینجی:امم انقدر تکون نخور نه بزار بخوابم بانی من
کوک:می....مینجی
مینجی :هیشش بخواب بانی کوچولو *اهم بریم پیشه جیمین و ته *
جیمین:کوک چرا نیس
ته:شاید*بهم نگاه کردن با فضولی و رفتن تو اتاق کوک اروم درو باز کردن و وارد اتاق شدن چشاشون هشتا شد رفتن و بغله تخت دست به سینه وایستادن و به کوک و مینجی که عاشقانه تو بغله هم خواب بودن*
جیمین:اینارو نگا
ته:دور از چشم ما
جیمین:امم نشد*عکس گرفت دوباره ازشون*
ته:خب این دوتا مرغه عشق رو بهتره تنها بزاریم
#نفر_بعدی_درکار_نیست
#ما_کیپاپرا_متهدیم
#Iranians_love_Jk
P~۲۰
(علامت تو ذهن°°)
*دوباره نزدیک شد که دوباره لباشون به هم خورد و مینجی از گردن کوک گرفت و بیشتر چسپوند به لباش و خودش و مک میزد و کوک سعی میکرد جداش کنه *
کوک:جیم*دوباره مینجی به خودش چسپوندش*
کوک:ته*دوباره مینجی چسپوندش به خودش*
جیمین:°وقتشه°*جیمین گوشیش رو روشن کرد و رفت تو دوربین و چنتا عکس از کوک و مینجی گرفت که همو بوس میکردن ته هم همین کارو کرد*(بیچاره کوک🤌🏻😔.ᴗ͈ˬᴗ͈.)
کوک:اهه چیکار میکنی هااا
مینجی:خیلی خوش مزه ای
کوک:چی!؟
مینجی:امم*لباشو لیس زد*بهترین طعم طعم قهوه کاراملی خیلی خوبه*مست و لبخند*
کوک:هوففف بهتره بریم
ته:امممممممممممم
کوک:چته!؟
ته:انگار خوشت اومده
کوک:هه اصلا*تمام مدت تو راه مینجی با موهای کوک بازی میکرد و میخندید*
عمارت:
*دوره عمارت همش نگهبان هس حتا پشته عمارت کله دور تا دورش ها*
جیمین:پیاده شو*ته و جِمِن و کوک پیاده شدن*
کوک:مینجی کجاس هوفف *دره ماشین رو باز کرد دید مینجی خیلی کیوت با لپا و دماغ قرمش و لبایه قرمز خوابیده*
کوک:بیا ببرش جیمین
کوک:جیمین*برگشت دید اون دوتا رفتن تو خونه*
کوک:هوفف*مینجی رو براید استایل بغل کرد و برد تو خونه*
کوک:به حسابتون میرسم
جیمین:برو تو اتاق بابا
کوک:ایشش*رفت بالا تو اتاقه خودش و مینجی رو گذاشت رو تختش ولی مینجی. کتش رو گرف و انداخت رو خودش جوری که سره کوک تو گردن و رو سینه مینجی رود و بقیه بدنش نصفش رو مینجی و نصفش رو تخت مینجی یه دستش رو رو سره کوک نوازش وار کشید و اون یکی رو رو کمره کوک گذاشت*
مینجی:امم انقدر تکون نخور نه بزار بخوابم بانی من
کوک:می....مینجی
مینجی :هیشش بخواب بانی کوچولو *اهم بریم پیشه جیمین و ته *
جیمین:کوک چرا نیس
ته:شاید*بهم نگاه کردن با فضولی و رفتن تو اتاق کوک اروم درو باز کردن و وارد اتاق شدن چشاشون هشتا شد رفتن و بغله تخت دست به سینه وایستادن و به کوک و مینجی که عاشقانه تو بغله هم خواب بودن*
جیمین:اینارو نگا
ته:دور از چشم ما
جیمین:امم نشد*عکس گرفت دوباره ازشون*
ته:خب این دوتا مرغه عشق رو بهتره تنها بزاریم
#نفر_بعدی_درکار_نیست
#ما_کیپاپرا_متهدیم
#Iranians_love_Jk
۱۰.۱k
۱۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.