وانشات پارت ¹ من برمیگردم
سلاممم من ات هستم دارم توی سئول درس می خونم و ۱۴ سالمه و با مامانم زندگی میکنم چون بابام فوت کرده و وضعیت مالیمون عالیه و مامانم صاحب یکی از بزرگ ترین دامپزشکی های سئوله
ات ویو
مامان:اتتتتت پاشو ساعت شش و نیمه
ات:هوففف باشه مامان
سریع. یونیفرم مدرسمو پوشیدم و یه ارایش لایت انجام دادم و موهامو سونه کشیدم رفتم پایین
ات:سلام اوما
مامان:سلام دخترم بیا بشین صبحونه بخور
نشستم داشتم صبحونه میخوردم
مامان:ات دخترم مطمئنی نمی خوای دکترا بخونی و یه ایدل شی من کاری ندارما ولی شاید پشیمون بشی
ات:مرسی که به عقایدم احترام میزاری اره مطمئنم عاعا لونا دم در منتظره باید بریم
مامان: خاک بسرم دختر ۱۴ ساله ماشین میرونه
ات:جرررر مامان می خوایم پیاده بریم
مامان:باشه مراقب خودت باش
رفتم دم در دیدم لونا وایساده ونتظرم
لونا:ات بدو بیا
ات: اومدممم
داشتیم راه میرفتیم که نزدیک های دره ورودی مدرسه بودیم یه پرسه رو دیدم خیلی خوشگل بود
ات:لونا اون پسره کیه
لونا:اونو میگی اون کیم تهیونگه نگو ازش خوشت اومده
ات:اوم خیلی خوشگله
لونا:اون یه تو سری خوری بیش نیست همه بخاطر وضعیت مالیشون مسخرشون میکنن
ات:اما این درست نیس
لونا:ول کن بابا حالا بیا بریم کلاس تو کلاس بودیم که یه دختره اومد پیش تعیونگ
لوسیا:اوه اوه ببینید میم اومده چخبر
ته:گم شو حوصلتو ندارم
ات:هوی نشنیدی حوصلتو نداره
لوسیا:اینو نکنه دلت واسه این سوخته!
ات : چرا باید دلم به حال یه ادم موفق بسوزه
دست ته رو گرفتمو با خودم کشیدم بیرون کلاس
ات:اوه منو ببخش من اسمم اته پارک ات
ته:منم کیم تهیونگ خوشبختم چرا جلوی اونا اینجوری کردی من عادت دارم تو سری بخورم
ات:اینجوری نگووو میای دوست شیم
دستمو دراز کردم ک دستمو گرفتم
ته:اره
ات:خب بیا زنگ طفریح توی خیاط پشتی همو ببینیم بیشتر اشنا شیم....
ته:اوه البته.....
ات:میبینمت
رفتم وایی خدا این پسره چقد جذابه و کسی متوجه اش نمیشه دیدم یه دختره با دو اوم سمتم
لیا:اوه سلام تهیونگو ندیدی
ات:شما
لیا:من خواهرشم
ات :خوشبختم داشت میرفت سره کلاسش
لیا:اوه ات مرسی
رفت اینم چه کیوت بود رفتم سر کلاس همه مث جن نگام میکردن ولی بی محلی کردم و نشستم سر جام تا استاد بیاد
ات ویو
مامان:اتتتتت پاشو ساعت شش و نیمه
ات:هوففف باشه مامان
سریع. یونیفرم مدرسمو پوشیدم و یه ارایش لایت انجام دادم و موهامو سونه کشیدم رفتم پایین
ات:سلام اوما
مامان:سلام دخترم بیا بشین صبحونه بخور
نشستم داشتم صبحونه میخوردم
مامان:ات دخترم مطمئنی نمی خوای دکترا بخونی و یه ایدل شی من کاری ندارما ولی شاید پشیمون بشی
ات:مرسی که به عقایدم احترام میزاری اره مطمئنم عاعا لونا دم در منتظره باید بریم
مامان: خاک بسرم دختر ۱۴ ساله ماشین میرونه
ات:جرررر مامان می خوایم پیاده بریم
مامان:باشه مراقب خودت باش
رفتم دم در دیدم لونا وایساده ونتظرم
لونا:ات بدو بیا
ات: اومدممم
داشتیم راه میرفتیم که نزدیک های دره ورودی مدرسه بودیم یه پرسه رو دیدم خیلی خوشگل بود
ات:لونا اون پسره کیه
لونا:اونو میگی اون کیم تهیونگه نگو ازش خوشت اومده
ات:اوم خیلی خوشگله
لونا:اون یه تو سری خوری بیش نیست همه بخاطر وضعیت مالیشون مسخرشون میکنن
ات:اما این درست نیس
لونا:ول کن بابا حالا بیا بریم کلاس تو کلاس بودیم که یه دختره اومد پیش تعیونگ
لوسیا:اوه اوه ببینید میم اومده چخبر
ته:گم شو حوصلتو ندارم
ات:هوی نشنیدی حوصلتو نداره
لوسیا:اینو نکنه دلت واسه این سوخته!
ات : چرا باید دلم به حال یه ادم موفق بسوزه
دست ته رو گرفتمو با خودم کشیدم بیرون کلاس
ات:اوه منو ببخش من اسمم اته پارک ات
ته:منم کیم تهیونگ خوشبختم چرا جلوی اونا اینجوری کردی من عادت دارم تو سری بخورم
ات:اینجوری نگووو میای دوست شیم
دستمو دراز کردم ک دستمو گرفتم
ته:اره
ات:خب بیا زنگ طفریح توی خیاط پشتی همو ببینیم بیشتر اشنا شیم....
ته:اوه البته.....
ات:میبینمت
رفتم وایی خدا این پسره چقد جذابه و کسی متوجه اش نمیشه دیدم یه دختره با دو اوم سمتم
لیا:اوه سلام تهیونگو ندیدی
ات:شما
لیا:من خواهرشم
ات :خوشبختم داشت میرفت سره کلاسش
لیا:اوه ات مرسی
رفت اینم چه کیوت بود رفتم سر کلاس همه مث جن نگام میکردن ولی بی محلی کردم و نشستم سر جام تا استاد بیاد
۳۰.۰k
۰۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.