*تمرین اول دراز و نشست بود و سوکاکی باید پاهای باکوگو رو
*تمرین اول دراز و نشست بود و سوکاکی باید پاهای باکوگو رو میگرفت*
باکوگو: هوی نفله مگه نون نخوردی، محکم بگیر، اینه زورت؟؟ ضعیفه
*باکوگو چون با یه تازه کار تو یه گروه افتاده بود غرغر میکرد، وقتی تمرین باکوگو تموم شد بلند شد و سوکاکی دراز کشید تا دراز و نشست رو بره*
سوکاکی: میشه پاهام رو بگیری؟ منم باید تمرینم رو انجام بدم
*باکوگو اهمیتی نداد*
ذهن سوکاکی: درک، مردک کله سیخی
*و سوکاکی تمرینش رو تنهایی انجام داد و بعد تمرین همه رفتن سمت کلاس*
ایزاوا: سوکاکی، باکوگو، وایسید
سوکاکی: بله؟
باکوگو: هااا؟؟
ایزاوا: باکوگو با سوکاکی تمرین میکنه تا سوکاکی از کلاس عقب نیفته
باکوگو/سوکاکی: نانیییییییییییییی؟؟؟؟
سوکاکی: نه اصلا راه نداره
باکوگو: امکان ندارهه
ایزاوا: همین که من گفتم، حالا میتونین برید
*زنگ اخر خورد و همه داشتن میرفتن خونه،باکوگو اومد کنار سوکاکی*
باکوگو: هوی نفله، ساعت هشت بیا پارک..... تمرین، گرفتی؟
سوکاکی: اره
☆پایان پارت ۳☆
ادمین: اقا من نمیکشم، خوابم میااااد، ببخشید اگه کم بود
باکوگو: هوی نفله مگه نون نخوردی، محکم بگیر، اینه زورت؟؟ ضعیفه
*باکوگو چون با یه تازه کار تو یه گروه افتاده بود غرغر میکرد، وقتی تمرین باکوگو تموم شد بلند شد و سوکاکی دراز کشید تا دراز و نشست رو بره*
سوکاکی: میشه پاهام رو بگیری؟ منم باید تمرینم رو انجام بدم
*باکوگو اهمیتی نداد*
ذهن سوکاکی: درک، مردک کله سیخی
*و سوکاکی تمرینش رو تنهایی انجام داد و بعد تمرین همه رفتن سمت کلاس*
ایزاوا: سوکاکی، باکوگو، وایسید
سوکاکی: بله؟
باکوگو: هااا؟؟
ایزاوا: باکوگو با سوکاکی تمرین میکنه تا سوکاکی از کلاس عقب نیفته
باکوگو/سوکاکی: نانیییییییییییییی؟؟؟؟
سوکاکی: نه اصلا راه نداره
باکوگو: امکان ندارهه
ایزاوا: همین که من گفتم، حالا میتونین برید
*زنگ اخر خورد و همه داشتن میرفتن خونه،باکوگو اومد کنار سوکاکی*
باکوگو: هوی نفله، ساعت هشت بیا پارک..... تمرین، گرفتی؟
سوکاکی: اره
☆پایان پارت ۳☆
ادمین: اقا من نمیکشم، خوابم میااااد، ببخشید اگه کم بود
۴.۴k
۰۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.