رمان عشق خونین
رمان عشق خونین
پارت¹¹
فرهاد: علی پسرم داری چیکار میکنی فک کردی داری خودتو بی ارزش میکنی
علی: بابا من فقط میخوام زندگی کنم
فرهاد: تو غلط میکنی میخوای زندگی کنی
ببین اگه یه بار دیگه بهم بگن علیو دستگیر کردیم بخدا از شناس نامم اسمتو به کلی پاک میکنم دیگه پسری به اسم تو نخواهم داشت
علی: بابا
فرهاد: نگو
بابام رف سر کارش علی هم رف خونه منم پیش آیسو
امیر: سلام چرا بیرونین
آیدا: آیسو گف همه بیرون باشیم میخواست استراحت کنه
امیر: میشه من برم تو
مریم: آره برو ببین چشه
رفتم داخل..........
امیر: سلام آیسو
آیسو: سلام اومدییی
امیر: آره مگه میشه نیام
آیسو: امیر
امیر: جانم
آیسو: میشه منو وابسته خودت نکنی
امیر:چیی خب من وابسته شدم رف آخه
آیسو خندید و سرشو تکون داد
امیر: آیسو فک نمیکردم اینجوری مظلوم باشی
آیسو: چرا بهم نمیاد
امیر: نه منظورم این بود که یه جوری حرف میزدی انگار هچی کم نداری ولی وقتی ماجرارو برام تعریف کردی هنگ کرده بودم آیسو: خوبه
امیر: آیسو
آیسو: جانم
امیر: واقعا دوسم داری یا فقط مخ زنیه؟
آیسو: تو منو اینجوری میشناسی
امیر: نه فقط سوال بود
آیسو: نه اینو مطمئن باش که مخ زنی نیس بخدا نیس من فقط یه چن روز باهات حرف زدم ولی انگار چند ساله میشناسمتو کنارم بودی
امیر: باش حالا ناراحت نشو
آیسو: باشه
دکتر: سلام سلام آیسو خانم ما مرخصه
امیر: مگه نگفتین تا فردا
دکتر: نه مشکل رفع شده
امیر: آها پس خیلی ممنونم
#رمان_عشق_خونین
پارت¹¹
فرهاد: علی پسرم داری چیکار میکنی فک کردی داری خودتو بی ارزش میکنی
علی: بابا من فقط میخوام زندگی کنم
فرهاد: تو غلط میکنی میخوای زندگی کنی
ببین اگه یه بار دیگه بهم بگن علیو دستگیر کردیم بخدا از شناس نامم اسمتو به کلی پاک میکنم دیگه پسری به اسم تو نخواهم داشت
علی: بابا
فرهاد: نگو
بابام رف سر کارش علی هم رف خونه منم پیش آیسو
امیر: سلام چرا بیرونین
آیدا: آیسو گف همه بیرون باشیم میخواست استراحت کنه
امیر: میشه من برم تو
مریم: آره برو ببین چشه
رفتم داخل..........
امیر: سلام آیسو
آیسو: سلام اومدییی
امیر: آره مگه میشه نیام
آیسو: امیر
امیر: جانم
آیسو: میشه منو وابسته خودت نکنی
امیر:چیی خب من وابسته شدم رف آخه
آیسو خندید و سرشو تکون داد
امیر: آیسو فک نمیکردم اینجوری مظلوم باشی
آیسو: چرا بهم نمیاد
امیر: نه منظورم این بود که یه جوری حرف میزدی انگار هچی کم نداری ولی وقتی ماجرارو برام تعریف کردی هنگ کرده بودم آیسو: خوبه
امیر: آیسو
آیسو: جانم
امیر: واقعا دوسم داری یا فقط مخ زنیه؟
آیسو: تو منو اینجوری میشناسی
امیر: نه فقط سوال بود
آیسو: نه اینو مطمئن باش که مخ زنی نیس بخدا نیس من فقط یه چن روز باهات حرف زدم ولی انگار چند ساله میشناسمتو کنارم بودی
امیر: باش حالا ناراحت نشو
آیسو: باشه
دکتر: سلام سلام آیسو خانم ما مرخصه
امیر: مگه نگفتین تا فردا
دکتر: نه مشکل رفع شده
امیر: آها پس خیلی ممنونم
#رمان_عشق_خونین
۳.۸k
۲۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.