فیک عاشقی p30
کوکویو: داشتم باخودم صحبت میکردم که باصدای پیام تلگرام به خودم اومدم.
سریع گوشیمو برداشتم و دیدم که از یکی ازکانال بود .
هوفف چرا آنلاین نمیشی بچه .
دوباره صدای پیام اومد گوشی رو با ناامیدی برداشتم که دیدم یس خود ا.ته .
نوشته بود ....
ا.ت ویو:رو تختم دراز کشیده بودم .
خیلی درد داشتم واقعا غیرقابل توصیف بود .
یهو یک دردی تو دل و کمرم میپیچید که ضعف میکردم بعد یهو خوب میشد .
دست هایون درد نکنه که داره تکالیفمو مینویسه واقعا ازش ممنونم .
سرمو برگردوندم سمتش و دیدم که پشت میز تحریر نشسته و مشغول خوندن درسه .
خیلی حوصلم سررفته بود ماشالله بگردم که هیچکسم آنلاین نیست .
یهو گوشیم لرزید و فهمیدم پیام دارم معمولا رو حالت سایلنت میزاشتمش .
حتما ازاین کانال و مانالی چرت و پرت پیام اومده .
گوشیمو برداشتم و رفتم داخل تلگرام که دیدم کوک پیام داده .
اول تعجب کردم بعد با لبخند ناخودآگاهی که روی لبم نشسته بود جواب پیامشو دادم:
ا.ت: خوبم آقای لجباز .
بعدش با لبخند به صفحه گوشی خیره شده بودم و منتظر بودم سین بزنه .
آنلاین بود بعد از چند ثانیه دوتا تیک حورد که نشان از سین شدن بود .
لبخندم هرلحظه عمیق تر میشد و این دست خودم نبود .
درحال نوشتن ....
کوک: من لجبازم؟
واقعا خیلی خوب بود که یک نفرباشه تاحالتو بهتر کنه .
با لبخند دوباره مشغول تایپ کردن شدم:
ا.ت: په نه په عمم بود امروز بهزور منو دنبال خودش میکشوند .
ارسال کردم پیا رو و منتظر موندم .
درحال نوشتن...
کوک: عه چه عمهی بدی داری . حالابهزور کجا میبردت؟
از حرفاش لبخندم پررنگتر میشد و اصلا متوجهش نبودم .
مشغول تایپ شدم:
ا.ت: آره اسمشم کوکه . جئون جونگکوک 😂
درحال نوشتن...
کوک: من؟ من عمتم؟ چه جالب خبر نداشتم
ا.ت: اهوم .
نمیدونم چرا یهویی یک حس بدی بهم القا شد .
البته عادت دارم موقع پریودی همینطوریم یهویی حس شوخطبعیم میزنه بالا بعدش حس آروم بودنم .
درحال نوشتن...
کوک: خوبی؟
ا.ت: اهوم. ممنون از نگرانیت .
کوک ویو: میفهمیدم که میخواد به بحث خاطمه بده اما من دلم میخواست ادامه پیدا کنه و همینجوری حرف بزنیم . نوشتم:
کوک: کدوم نگرانی؟من؟ نگران تو؟😂
درحال نوشتن...
ا.ت: یعنی نگرانم نیستی بیشعور؟😂
کوک: بزار فکر کنم..... آمممم ...
کوک: نه نیستم تو حالت ازمنم بهتره .
درحال نوشتن...
ا.ت: هعی .
کوک: چیزی شد؟
ا.ت: نه فقط ... ولش کن .
کوک: بگوو
ا.ت: مهم نیست .
کوک: مهمه بگو .
ا.ت: ولش کن دیگه .
کوک: بگو🔪
ا.ت: من رفتم صدام میزنن . بای .
کوک : بگووو .
کوک: خیلی گاوی . برو گمشو😂
کوک ویو: پیامم رو خوند و بعد داشتم به صفحه چت نگاه میکردم که یهو پیویش کلا پاک شد .
چرا پاک کرد؟ عهوا .
ولش کن بابا .
بلند شدم رفتم پشت میزم و درس خوندن رو شروع کردم و ....
ا.ت ویو: آخیش تموم شد .
با دردی که داشتم به زور بلند شدم و از پشت رفتم سمت هایون که مشغول درساش بود آروم خم شدم و لپشو بوسیدم و گفتم .
ا.ت: مرسی که نکته هارو نوشتی گلم .
هایون: ا.ت خودتی واقعا؟
ا.ت: په نه په عممه .
هایون: خواهش میکنم گلم قابلتو نداشت .
ا.ت:(لبخند)
و بعدش رفتم سمت دسشویی .
وارد شدم رفتم و شیرآب رو بازکردم و مسواکمو برداشتم و دندونامو مسواک زدم بعدش هم صورتمو با صابون شستم .
نمیتونستم زیاد بایستم دل و کمرم خیلی درد میکرد .
رفتم داخل اتاق و روی تخت نشستم و کتاب رو برداشتم وباهزار تا بدبختی و فحش به معلم و مخترع مدرسه درس رو شروع کردم و.....
هیونجین ویو: رو تختم دراز کشیده بودم و به سقف اتاقم خیره شده بودم .
چرا آخه ... چرا باید عاشق کسی بشم که منو فقط به چشم برادرش میبینه .
خیلی حس بدی دارم .
از خودم بدم میاد که اون به چشم برادر بهم نگاه میکنه و من نمیتونم به چشم خواهرم بهش نگاه کنم .
گوشیمو برداشتم و رفتم داخل تلگرام و داخل پیوی ا.ت .
زدم روی عکسش یک عکس دارک بود .
عکس خودشو نداشتم نمیزاره هیچ پسری ازش عکس داشته باشه .
داشتم فکر میکردم که .....
سلام .سلام همگی سلام 😂
ببخشید بابت تاخیر واقعا متاسفم ویسگونم از دیشب خراب شده بود و باز نمیشد داشتم سکته میکردم فکرکردم مسدود شده .
ولی خداروشکر بلاخره باز شد .
امیدوارم خوشتون اومده باشه و لطفا حمایت فراموش نشه❤️
سریع گوشیمو برداشتم و دیدم که از یکی ازکانال بود .
هوفف چرا آنلاین نمیشی بچه .
دوباره صدای پیام اومد گوشی رو با ناامیدی برداشتم که دیدم یس خود ا.ته .
نوشته بود ....
ا.ت ویو:رو تختم دراز کشیده بودم .
خیلی درد داشتم واقعا غیرقابل توصیف بود .
یهو یک دردی تو دل و کمرم میپیچید که ضعف میکردم بعد یهو خوب میشد .
دست هایون درد نکنه که داره تکالیفمو مینویسه واقعا ازش ممنونم .
سرمو برگردوندم سمتش و دیدم که پشت میز تحریر نشسته و مشغول خوندن درسه .
خیلی حوصلم سررفته بود ماشالله بگردم که هیچکسم آنلاین نیست .
یهو گوشیم لرزید و فهمیدم پیام دارم معمولا رو حالت سایلنت میزاشتمش .
حتما ازاین کانال و مانالی چرت و پرت پیام اومده .
گوشیمو برداشتم و رفتم داخل تلگرام که دیدم کوک پیام داده .
اول تعجب کردم بعد با لبخند ناخودآگاهی که روی لبم نشسته بود جواب پیامشو دادم:
ا.ت: خوبم آقای لجباز .
بعدش با لبخند به صفحه گوشی خیره شده بودم و منتظر بودم سین بزنه .
آنلاین بود بعد از چند ثانیه دوتا تیک حورد که نشان از سین شدن بود .
لبخندم هرلحظه عمیق تر میشد و این دست خودم نبود .
درحال نوشتن ....
کوک: من لجبازم؟
واقعا خیلی خوب بود که یک نفرباشه تاحالتو بهتر کنه .
با لبخند دوباره مشغول تایپ کردن شدم:
ا.ت: په نه په عمم بود امروز بهزور منو دنبال خودش میکشوند .
ارسال کردم پیا رو و منتظر موندم .
درحال نوشتن...
کوک: عه چه عمهی بدی داری . حالابهزور کجا میبردت؟
از حرفاش لبخندم پررنگتر میشد و اصلا متوجهش نبودم .
مشغول تایپ شدم:
ا.ت: آره اسمشم کوکه . جئون جونگکوک 😂
درحال نوشتن...
کوک: من؟ من عمتم؟ چه جالب خبر نداشتم
ا.ت: اهوم .
نمیدونم چرا یهویی یک حس بدی بهم القا شد .
البته عادت دارم موقع پریودی همینطوریم یهویی حس شوخطبعیم میزنه بالا بعدش حس آروم بودنم .
درحال نوشتن...
کوک: خوبی؟
ا.ت: اهوم. ممنون از نگرانیت .
کوک ویو: میفهمیدم که میخواد به بحث خاطمه بده اما من دلم میخواست ادامه پیدا کنه و همینجوری حرف بزنیم . نوشتم:
کوک: کدوم نگرانی؟من؟ نگران تو؟😂
درحال نوشتن...
ا.ت: یعنی نگرانم نیستی بیشعور؟😂
کوک: بزار فکر کنم..... آمممم ...
کوک: نه نیستم تو حالت ازمنم بهتره .
درحال نوشتن...
ا.ت: هعی .
کوک: چیزی شد؟
ا.ت: نه فقط ... ولش کن .
کوک: بگوو
ا.ت: مهم نیست .
کوک: مهمه بگو .
ا.ت: ولش کن دیگه .
کوک: بگو🔪
ا.ت: من رفتم صدام میزنن . بای .
کوک : بگووو .
کوک: خیلی گاوی . برو گمشو😂
کوک ویو: پیامم رو خوند و بعد داشتم به صفحه چت نگاه میکردم که یهو پیویش کلا پاک شد .
چرا پاک کرد؟ عهوا .
ولش کن بابا .
بلند شدم رفتم پشت میزم و درس خوندن رو شروع کردم و ....
ا.ت ویو: آخیش تموم شد .
با دردی که داشتم به زور بلند شدم و از پشت رفتم سمت هایون که مشغول درساش بود آروم خم شدم و لپشو بوسیدم و گفتم .
ا.ت: مرسی که نکته هارو نوشتی گلم .
هایون: ا.ت خودتی واقعا؟
ا.ت: په نه په عممه .
هایون: خواهش میکنم گلم قابلتو نداشت .
ا.ت:(لبخند)
و بعدش رفتم سمت دسشویی .
وارد شدم رفتم و شیرآب رو بازکردم و مسواکمو برداشتم و دندونامو مسواک زدم بعدش هم صورتمو با صابون شستم .
نمیتونستم زیاد بایستم دل و کمرم خیلی درد میکرد .
رفتم داخل اتاق و روی تخت نشستم و کتاب رو برداشتم وباهزار تا بدبختی و فحش به معلم و مخترع مدرسه درس رو شروع کردم و.....
هیونجین ویو: رو تختم دراز کشیده بودم و به سقف اتاقم خیره شده بودم .
چرا آخه ... چرا باید عاشق کسی بشم که منو فقط به چشم برادرش میبینه .
خیلی حس بدی دارم .
از خودم بدم میاد که اون به چشم برادر بهم نگاه میکنه و من نمیتونم به چشم خواهرم بهش نگاه کنم .
گوشیمو برداشتم و رفتم داخل تلگرام و داخل پیوی ا.ت .
زدم روی عکسش یک عکس دارک بود .
عکس خودشو نداشتم نمیزاره هیچ پسری ازش عکس داشته باشه .
داشتم فکر میکردم که .....
سلام .سلام همگی سلام 😂
ببخشید بابت تاخیر واقعا متاسفم ویسگونم از دیشب خراب شده بود و باز نمیشد داشتم سکته میکردم فکرکردم مسدود شده .
ولی خداروشکر بلاخره باز شد .
امیدوارم خوشتون اومده باشه و لطفا حمایت فراموش نشه❤️
۱۷.۷k
۱۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.