فیک پشیمانی پارت 5
که جیهوپ بهم زنگ زد(علامت شوگا🖤علامت جیهوپ ₩)
₩الو سلام شوگا خوبی تونستی بفهمی ات به خاطر چی حالش بد شده؟؟؟
🖤الو نه خوب نیستم آره فهمیدم به خاطر چی(گریه)
₩به خاطر چی شوگا چرا داری گریه میکنی(بغضش داره میشکنه)
🖤به خاطر....(گریش نمیذاره درست حرف بزنه)
₩به خاطر چی شوگا حرف بزن(با داد و گریه)
🖤به خاطر اینکه ات قرص برنج خورده(گریه شدید)
₩نه نه این امکان نداره من باور نمی کنم ات نمیتونه به خاطر یه دعوای مزخرف مارو تنها بزاره(گریه شدید)
🖤منم مثل تو باورم نمیشه فعلا کاری نداری من دارم میام بیمارستان(گریه)
₩نه ندارم بیا خداحافظ (گریه)
پایان مکالمه*
ویو نامجون"
نامجون:جین
جین:بله
نامجون:بریم بیمارستان...... (مثلا اسم بیمارستان رو گفت)
جین:برای چی
نامجون:ات حالش بد شده برای همین
تیهونگ:شما میخواید برید برید ولی من پیش یه دزد نمیام
جین:باید بریم مجبوریم تیهونگ
تیهونگ :باش
اونا حرکت کردن سمت بیمارستان
توی بیمارستان
جیهوپ و شوگا خیلی نگران بودن آخه دکترا داشتن ات رو معاینه میکردن که پسرا رسیدن
جیهوپ و شوگا:سلام(نگران)
پسرا:سلام ات کجاست(البته ات کجاست رو تیهونگ با حرص و عصبانیت گفت)
جیهوپ:دکترا دارن معاینش میکنن
پسرا:خوبه
یه هو یه پرستار از اتاقش باعجله اومد بیرون
پرستار:دکتر دکتر دکتر سریع دستکاه شوک رو بیارین سریع سریع(با داد و عجله)
دوستای اتم اونجا بودن
پسرا و دوستاش تا این رو شنیدن انقدار سطل آب یخ روشون خالی کرده باشن یه هو لانا(دوست ات گفت)
لانا:نه ات نه تو دیگه تنهامون نزار به دون تو اکیپ کامل نیست درسته اون عوضی دوستامون رو کشت ولی تو ترکمون نکن(با داد وگریه)
ات ویو
بیدار شدم انقار تو بهشت بودم تمام دوستایی که به دست اون عوضی کشته شده بودن اونجا بودن من رفتم سریع بغلشون کردم
ات:سلام بچه ها چقدر دلم براتون تنگ شده بود
دوستاش:سلام ات تو چرا اینجایی بر گرد اونا منتظرتن
ات:نه این رو از من نخاین من دیگه خسته شدم میخوام پیش شما به
دوستاش:نه ات باید برگردی خواهش میکنیم برگرد اگه بر نگردی دیگه دوستت نیستیم
ات:به.... به... باشه
دوستاش:آفرین دختر حالا برگرد که پایین کلی آدم منتظرتن
ات:باشه این داستان ادامه دارد.....
₩الو سلام شوگا خوبی تونستی بفهمی ات به خاطر چی حالش بد شده؟؟؟
🖤الو نه خوب نیستم آره فهمیدم به خاطر چی(گریه)
₩به خاطر چی شوگا چرا داری گریه میکنی(بغضش داره میشکنه)
🖤به خاطر....(گریش نمیذاره درست حرف بزنه)
₩به خاطر چی شوگا حرف بزن(با داد و گریه)
🖤به خاطر اینکه ات قرص برنج خورده(گریه شدید)
₩نه نه این امکان نداره من باور نمی کنم ات نمیتونه به خاطر یه دعوای مزخرف مارو تنها بزاره(گریه شدید)
🖤منم مثل تو باورم نمیشه فعلا کاری نداری من دارم میام بیمارستان(گریه)
₩نه ندارم بیا خداحافظ (گریه)
پایان مکالمه*
ویو نامجون"
نامجون:جین
جین:بله
نامجون:بریم بیمارستان...... (مثلا اسم بیمارستان رو گفت)
جین:برای چی
نامجون:ات حالش بد شده برای همین
تیهونگ:شما میخواید برید برید ولی من پیش یه دزد نمیام
جین:باید بریم مجبوریم تیهونگ
تیهونگ :باش
اونا حرکت کردن سمت بیمارستان
توی بیمارستان
جیهوپ و شوگا خیلی نگران بودن آخه دکترا داشتن ات رو معاینه میکردن که پسرا رسیدن
جیهوپ و شوگا:سلام(نگران)
پسرا:سلام ات کجاست(البته ات کجاست رو تیهونگ با حرص و عصبانیت گفت)
جیهوپ:دکترا دارن معاینش میکنن
پسرا:خوبه
یه هو یه پرستار از اتاقش باعجله اومد بیرون
پرستار:دکتر دکتر دکتر سریع دستکاه شوک رو بیارین سریع سریع(با داد و عجله)
دوستای اتم اونجا بودن
پسرا و دوستاش تا این رو شنیدن انقدار سطل آب یخ روشون خالی کرده باشن یه هو لانا(دوست ات گفت)
لانا:نه ات نه تو دیگه تنهامون نزار به دون تو اکیپ کامل نیست درسته اون عوضی دوستامون رو کشت ولی تو ترکمون نکن(با داد وگریه)
ات ویو
بیدار شدم انقار تو بهشت بودم تمام دوستایی که به دست اون عوضی کشته شده بودن اونجا بودن من رفتم سریع بغلشون کردم
ات:سلام بچه ها چقدر دلم براتون تنگ شده بود
دوستاش:سلام ات تو چرا اینجایی بر گرد اونا منتظرتن
ات:نه این رو از من نخاین من دیگه خسته شدم میخوام پیش شما به
دوستاش:نه ات باید برگردی خواهش میکنیم برگرد اگه بر نگردی دیگه دوستت نیستیم
ات:به.... به... باشه
دوستاش:آفرین دختر حالا برگرد که پایین کلی آدم منتظرتن
ات:باشه این داستان ادامه دارد.....
۴.۱k
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.