رمان عشق خونین
رمان عشق خونین
پارت³
تو راه بودیم قرار بود تو خونه یکی از بچه ها جمع شیم
صدرا: هویی
آیسو: هوششش تند نرو
صدرا: حرف بدی زدم
آیسو: خیر عمرتو بگو
صدرا: جمعشون چطوره مث خودت منفیه
آیسو: بسیار منفییی
صدرا: خوبه پس امشبو خوش باشیم بابا یکم گاز بده پورشه میتونی تند تر بری
آیسو: اوکی مواظب خودت باششش
صدرا: دیوونه بازی نکن
آیسو: هووووو
با سرعت میرفتمو برام چراغ قرمز و پلیس راه مهم نبود گاز میدادم
رسیدیم دیدیم همه هستن فقط ما دیر کرده بودیم
آیسو: سلاممممم بر اهل محله
آیدا: به شاه جلسه اومد
أیسو: دادا اختیار داری حالا اون رل گیجت کجاس
آیدا:گیج چرا
آیسو: گیجه که باتو خره رل زده
آیدا: اینو من نمیگم از خودش بپرس اینجا نشسته
آیسو: دِ کثافط بگو خب
آیدا: خو حالا
آیسو: سلام بر عای اسمش چی بوددد
رهام: رهامم
آیسو: آها یادم اومد خبب آقا رهام بگو بینم گیجی
رهام: آره
آیسو: جان پس خودتم اعتراف میکنی
رهام: بله صد درصد
آیسو: عالی شددد خب آیدا خاتون یه آهنگی یه آب انگوری بده به ما
آیدا: رهام میبینی جمع بدون آیسو خانم مزه نداره
آیسو: بابا اینقدر تعریف نکن تخریب میشیم
آیدا: عه راستی صدرا کو
آیسو: پایینه الان میاد
آیدا:اوک بشین عشق و حالو شروع کنیم
آیسو: حله دادا خببب آها آقا صدرا هم اومد
صدرا: سلام بر جمععع
بچه ها: سلاممم
آیدا: خب اینم عمر هایی که آیسو خانم کرد
آیسو: این چه آهنگیه آدم بدبختیاش یادش میاد الان یکیشو بزارم حال کنین آها بفرمااا
آیدا: به به بخدا که پادشاه جمعی
آیسو: ناکس گفتم که تعریف نکن تخریب میشم
آیدا: باش دادا
آیسو: آقا کیا هستن یه فیلم🔞بزاریم
صدرا: آقا من هستم
رهام: آقا منو بچه هاهم هستیم
آیسو: خببب اوکی
بعد خوردن چیز میزا فیلم هم تموم شد
آیسو: آخ آخ حالم چقد خوشههه بریز دیگه آیدا
آیدا: باشههه
دیدم مامانم زنگ زد
آیسو: هففف نگهبان ماهم آمپر پروند
صدرا: جوابشو بده
آیسو: ولش بابا
گوشیمو تو سایلنت گذاشتمو حالم خیلی خوب بود ساعت ² نصف شب بود که همه تصمیم گرفتیم پراکنده بشیم
دم در بودیم داشتیم حرف میزدیم
آیسو: آیدا بهت گفتم یه پسره اومده خیلی مثبته اسمش امیر مقارس ولی اینقدر کراش بود
رهام: عه واقعا امیر رفیق فاب منه بابا مث داداشیم
آیسو: اوه اوه خوب شد که
رهام: آره آجی
آیدا: خب دیگه بریم همه رفتناا
آیسو: خب داداشا آبجیااا خدافظظظ
صدرا: آقا خدانگهدار
تو راه دیوونه بازی داشتیم میکردیم ک پلیس دید
پلیس: خواهرم پیاده شو و گواهی نامت هم بیار
آیسو: بله چشمم
پیلس: این وقت شب با یه پسر تو خیابونا چیکار میکنی
آیسو: پسر عمومه صدرا صوفی
پلیس: باید بیاید دادگستری اونجا معلوم میشه
آیسو: واا ماکه کاری نکردیم
صدرا: آقا ما فقط داشتیم میرفتیم خونمون
پلیس: لطفا بفرمایید
رفتیم دادگستری
#رمان_عشق_خونین
پارت³
تو راه بودیم قرار بود تو خونه یکی از بچه ها جمع شیم
صدرا: هویی
آیسو: هوششش تند نرو
صدرا: حرف بدی زدم
آیسو: خیر عمرتو بگو
صدرا: جمعشون چطوره مث خودت منفیه
آیسو: بسیار منفییی
صدرا: خوبه پس امشبو خوش باشیم بابا یکم گاز بده پورشه میتونی تند تر بری
آیسو: اوکی مواظب خودت باششش
صدرا: دیوونه بازی نکن
آیسو: هووووو
با سرعت میرفتمو برام چراغ قرمز و پلیس راه مهم نبود گاز میدادم
رسیدیم دیدیم همه هستن فقط ما دیر کرده بودیم
آیسو: سلاممممم بر اهل محله
آیدا: به شاه جلسه اومد
أیسو: دادا اختیار داری حالا اون رل گیجت کجاس
آیدا:گیج چرا
آیسو: گیجه که باتو خره رل زده
آیدا: اینو من نمیگم از خودش بپرس اینجا نشسته
آیسو: دِ کثافط بگو خب
آیدا: خو حالا
آیسو: سلام بر عای اسمش چی بوددد
رهام: رهامم
آیسو: آها یادم اومد خبب آقا رهام بگو بینم گیجی
رهام: آره
آیسو: جان پس خودتم اعتراف میکنی
رهام: بله صد درصد
آیسو: عالی شددد خب آیدا خاتون یه آهنگی یه آب انگوری بده به ما
آیدا: رهام میبینی جمع بدون آیسو خانم مزه نداره
آیسو: بابا اینقدر تعریف نکن تخریب میشیم
آیدا: عه راستی صدرا کو
آیسو: پایینه الان میاد
آیدا:اوک بشین عشق و حالو شروع کنیم
آیسو: حله دادا خببب آها آقا صدرا هم اومد
صدرا: سلام بر جمععع
بچه ها: سلاممم
آیدا: خب اینم عمر هایی که آیسو خانم کرد
آیسو: این چه آهنگیه آدم بدبختیاش یادش میاد الان یکیشو بزارم حال کنین آها بفرمااا
آیدا: به به بخدا که پادشاه جمعی
آیسو: ناکس گفتم که تعریف نکن تخریب میشم
آیدا: باش دادا
آیسو: آقا کیا هستن یه فیلم🔞بزاریم
صدرا: آقا من هستم
رهام: آقا منو بچه هاهم هستیم
آیسو: خببب اوکی
بعد خوردن چیز میزا فیلم هم تموم شد
آیسو: آخ آخ حالم چقد خوشههه بریز دیگه آیدا
آیدا: باشههه
دیدم مامانم زنگ زد
آیسو: هففف نگهبان ماهم آمپر پروند
صدرا: جوابشو بده
آیسو: ولش بابا
گوشیمو تو سایلنت گذاشتمو حالم خیلی خوب بود ساعت ² نصف شب بود که همه تصمیم گرفتیم پراکنده بشیم
دم در بودیم داشتیم حرف میزدیم
آیسو: آیدا بهت گفتم یه پسره اومده خیلی مثبته اسمش امیر مقارس ولی اینقدر کراش بود
رهام: عه واقعا امیر رفیق فاب منه بابا مث داداشیم
آیسو: اوه اوه خوب شد که
رهام: آره آجی
آیدا: خب دیگه بریم همه رفتناا
آیسو: خب داداشا آبجیااا خدافظظظ
صدرا: آقا خدانگهدار
تو راه دیوونه بازی داشتیم میکردیم ک پلیس دید
پلیس: خواهرم پیاده شو و گواهی نامت هم بیار
آیسو: بله چشمم
پیلس: این وقت شب با یه پسر تو خیابونا چیکار میکنی
آیسو: پسر عمومه صدرا صوفی
پلیس: باید بیاید دادگستری اونجا معلوم میشه
آیسو: واا ماکه کاری نکردیم
صدرا: آقا ما فقط داشتیم میرفتیم خونمون
پلیس: لطفا بفرمایید
رفتیم دادگستری
#رمان_عشق_خونین
۲.۹k
۱۹ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.