(پارت۲۴)
میخواستن برگردن خونه بعد جونگ کوک گفت خونه من به ا/ت از شما نزدیک تره من ا/ت رو میرسونم و بعد باهم تمرینات امروز رو انجام میدیم.
اعضا هم قبول کردن.
سوار ماشین شدن و داشتن به خونه نزدیک میشدن که یکدفعه.....جونگ کوک از خواب بیدار شد!
نمیدونست دقیقا چه اتفاقی افتاده و نمیخواست باور کنه همش خواب بوده!!
جونگ کوک:چی؟؟؟همش خواب بود؟(از رستوران به بعد که ا/ت با اعضا ملاقات کرد بقیش خواب بوده)
الان باید خونه ا/ت باشم!!واااااااااای!!!
بعد تتوی هفتش رو نگاه کرد و دید سرجاش هست و هیچ ۱+ پایینش وجود نداره.
زنگ زد به ا/ت تا مطمئن بشه:
ا/ت:جونگ کوکه؟؟اره جدی جونگ کوکه!فکنم من جزو اون دسته نیستم که منتظر لایو های ویورسش باشم...خودش زنگ میزنه!خوش شانسی بیشتر از این؟؟
خب حالا الان قطع میشه
ا/ت:بله؟ام....
جونگ کوک:ا/ت سلام جونگ کوکم.
ا/ت:اهان..ام...فکنم..صبح باشه معمولا..خواب نیستی؟حتما چیز مهمیه که الان...ام زنگ زدی.
جونگ کوک:اره تقریبا چیز مهمی میخوام بگم....به دست راستت نگاه کن!
ا/ت:چی؟به دست راستم؟
جونگ کوک:آره بازوی دست راستت.
ا/ت:ام...خب من نمیدونم چرا.....
جونگ کوک:دیدی؟یه هشت باید همون جاها باشه
ا/ت:خب نمیدونم درباره چی حرف میزنی ولی یه همچین چیزی نمیبینم.
جونگ کوک:یعنی تو تو کمپانی نیومدی و تست ندادی؟؟
ا/ت:من تاحالا به کمپانی نیومدم
جونگ کوک:حالا باور کردم که خواب دیدم...
ببخشید مزاحمت ایجاد کردم..ام...خدافظ ا/ت
ا/ت:من که نفهمیدم چی شد ولی فکنم خواب دیده بود ولی خدا میدونه چه خوابی دیده بوده خداکنه.......
اعضا هم قبول کردن.
سوار ماشین شدن و داشتن به خونه نزدیک میشدن که یکدفعه.....جونگ کوک از خواب بیدار شد!
نمیدونست دقیقا چه اتفاقی افتاده و نمیخواست باور کنه همش خواب بوده!!
جونگ کوک:چی؟؟؟همش خواب بود؟(از رستوران به بعد که ا/ت با اعضا ملاقات کرد بقیش خواب بوده)
الان باید خونه ا/ت باشم!!واااااااااای!!!
بعد تتوی هفتش رو نگاه کرد و دید سرجاش هست و هیچ ۱+ پایینش وجود نداره.
زنگ زد به ا/ت تا مطمئن بشه:
ا/ت:جونگ کوکه؟؟اره جدی جونگ کوکه!فکنم من جزو اون دسته نیستم که منتظر لایو های ویورسش باشم...خودش زنگ میزنه!خوش شانسی بیشتر از این؟؟
خب حالا الان قطع میشه
ا/ت:بله؟ام....
جونگ کوک:ا/ت سلام جونگ کوکم.
ا/ت:اهان..ام...فکنم..صبح باشه معمولا..خواب نیستی؟حتما چیز مهمیه که الان...ام زنگ زدی.
جونگ کوک:اره تقریبا چیز مهمی میخوام بگم....به دست راستت نگاه کن!
ا/ت:چی؟به دست راستم؟
جونگ کوک:آره بازوی دست راستت.
ا/ت:ام...خب من نمیدونم چرا.....
جونگ کوک:دیدی؟یه هشت باید همون جاها باشه
ا/ت:خب نمیدونم درباره چی حرف میزنی ولی یه همچین چیزی نمیبینم.
جونگ کوک:یعنی تو تو کمپانی نیومدی و تست ندادی؟؟
ا/ت:من تاحالا به کمپانی نیومدم
جونگ کوک:حالا باور کردم که خواب دیدم...
ببخشید مزاحمت ایجاد کردم..ام...خدافظ ا/ت
ا/ت:من که نفهمیدم چی شد ولی فکنم خواب دیده بود ولی خدا میدونه چه خوابی دیده بوده خداکنه.......
۹.۲k
۰۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.