فیک«دختر کوچولوی من» part 41
منم باید با دختری که بالغه رابطه داشته باشم…
ساعت ۱۰ شب:
ته جون: هیونگ دیگه باید بریم
ته: خیلی خب باشه…ات هم میاد؟
ته جون: اره اون تک تیراندازه فراموش کردید؟
ته: نه نکردم بریم
ات ویو
ته جون بهم گفته بود معامله ساعت ۱۰ و نیمه من از یکم قبل تر لباسامو عوض کردم یه کراپ تاپ کوتاه مشکی با یه شلوار و یه کمربند که تهیونگ برای نگه داشتن خشاب ها و تفنگ دستی بهم داده بود و البته بوت های مشکی…اخرش که به خودم نگاه کردم دیدم تیپم شبیه مامور های اطلاعاتی شده (عکس استایلش اسلاید دومه)رفتم سمت ماشین منتظره ته جون و تهیونگ بودم که بلاخره اومدن…
ته جون: اوووو شبیه پلیسا شدی
ات: بهتر
ته: سوار شید
ات:(میره سمت ماشینی که ته جون هست)
ته: تو کجا؟
ات: سوار ماشین شم
ته: چرا میری تو اون ماشین؟
ات: خب…خب بخاطر اینکه باید با ته جون یه جا باشیم
ته: میتونی بعدا هم بری پیشش
ات: اونجوری راحت تره(میره سمت ماشین)
ته جون: اومدی اینجا
ات: اره فکر کنم یادت رفته منو تو قراره پیش هم باشیم
ته جون: درسته…باشه بریم
ساعت ۱۰:۱۵:
ته جون: منو تو باید اینجا پیاده شیم و بریم بالای همین ساختمون
ات: خیلی خب
ته جون: تفنگتو از صندوق بردار
ات: باشه(برش میداره)
راوی:
ته جون و ات میرن داخل ساختمون چون میخواستن برن روی پشت بوم و ساختمون حدود ۲۰ طبقه بود با اسانسور رفتن…وقتی رسیدن اونجا ات تفنگ رو روی جای مناسب تنظیم کرد و ته جون هم در پشت بوم رو قفل میکنه و جفتشون شیش دنگ حواسشونو به اومدن تهیونگ میدن…که دقیقا رأس ۱۰:۳۰ میرن سمت محل معامله…
ات: اومد
ته جون: خیلی خب اروم باش و حواست به تهیونگ باشه
ات: باشه
ات ویو
تهیونگ داشت با یه مردی که ده ها ادم پشت سرش و دورو ورش بودن صحبت میکرد تمام افراد اون مرد مسلح بودن هر لحظه دلم میلرزید که نکنه به تهیونگ اسیب بزنن و فقط روی تهیونگ زوم بودم…
بعد ۱۰ دقیقه:
ات ویو
همینطور که حواسم به تهیونگ بود دیدم که یهو تهیونگ تفنگشو در اورد و گرفت سمت مرده و تمام افراد اون مرد اسلحه هاشونو گرفتن روی تهیونگ استرس کله بدنمو گرفته بود…تهیونگ اسلحشو میزاره روی زمین و با پاش هولش میده اون طرف و دستاشو میبره بالا هر لحظه امکان داشت اون افراد بهش شلیک کنن…
اروم باشید هیچ اتفاق خاصی قرار نیست بیوفته(اسپویل:فقط یه ۷۰٫۸۰ نفری میمیرن)🥱😂
ساعت ۱۰ شب:
ته جون: هیونگ دیگه باید بریم
ته: خیلی خب باشه…ات هم میاد؟
ته جون: اره اون تک تیراندازه فراموش کردید؟
ته: نه نکردم بریم
ات ویو
ته جون بهم گفته بود معامله ساعت ۱۰ و نیمه من از یکم قبل تر لباسامو عوض کردم یه کراپ تاپ کوتاه مشکی با یه شلوار و یه کمربند که تهیونگ برای نگه داشتن خشاب ها و تفنگ دستی بهم داده بود و البته بوت های مشکی…اخرش که به خودم نگاه کردم دیدم تیپم شبیه مامور های اطلاعاتی شده (عکس استایلش اسلاید دومه)رفتم سمت ماشین منتظره ته جون و تهیونگ بودم که بلاخره اومدن…
ته جون: اوووو شبیه پلیسا شدی
ات: بهتر
ته: سوار شید
ات:(میره سمت ماشینی که ته جون هست)
ته: تو کجا؟
ات: سوار ماشین شم
ته: چرا میری تو اون ماشین؟
ات: خب…خب بخاطر اینکه باید با ته جون یه جا باشیم
ته: میتونی بعدا هم بری پیشش
ات: اونجوری راحت تره(میره سمت ماشین)
ته جون: اومدی اینجا
ات: اره فکر کنم یادت رفته منو تو قراره پیش هم باشیم
ته جون: درسته…باشه بریم
ساعت ۱۰:۱۵:
ته جون: منو تو باید اینجا پیاده شیم و بریم بالای همین ساختمون
ات: خیلی خب
ته جون: تفنگتو از صندوق بردار
ات: باشه(برش میداره)
راوی:
ته جون و ات میرن داخل ساختمون چون میخواستن برن روی پشت بوم و ساختمون حدود ۲۰ طبقه بود با اسانسور رفتن…وقتی رسیدن اونجا ات تفنگ رو روی جای مناسب تنظیم کرد و ته جون هم در پشت بوم رو قفل میکنه و جفتشون شیش دنگ حواسشونو به اومدن تهیونگ میدن…که دقیقا رأس ۱۰:۳۰ میرن سمت محل معامله…
ات: اومد
ته جون: خیلی خب اروم باش و حواست به تهیونگ باشه
ات: باشه
ات ویو
تهیونگ داشت با یه مردی که ده ها ادم پشت سرش و دورو ورش بودن صحبت میکرد تمام افراد اون مرد مسلح بودن هر لحظه دلم میلرزید که نکنه به تهیونگ اسیب بزنن و فقط روی تهیونگ زوم بودم…
بعد ۱۰ دقیقه:
ات ویو
همینطور که حواسم به تهیونگ بود دیدم که یهو تهیونگ تفنگشو در اورد و گرفت سمت مرده و تمام افراد اون مرد اسلحه هاشونو گرفتن روی تهیونگ استرس کله بدنمو گرفته بود…تهیونگ اسلحشو میزاره روی زمین و با پاش هولش میده اون طرف و دستاشو میبره بالا هر لحظه امکان داشت اون افراد بهش شلیک کنن…
اروم باشید هیچ اتفاق خاصی قرار نیست بیوفته(اسپویل:فقط یه ۷۰٫۸۰ نفری میمیرن)🥱😂
۲۴.۱k
۱۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.