فیک کوک ( پشیمونم)پارت ۱۸
از زبان ا ت
دراز کشیدم روش دره ماژیک رو باز کردم گفتم : تکون نخور گفت : ا/ت نکن
گفتم : یه دقیقه وایستا اصلا حقته
دستم رو گذاشتم روی پیشونیش و موهاش رو دادم بالا
شروع کردم صورتش رو نقاشی کردم تمام مدت با لبخند این کار رو میکردم مثل خرگوش کردمش کارم که تموم شد اون همونطور بهم زل زده بود
گفتم : تموم شد....جونگ ک...
برم گردوند الان اون بود که روی من بود
گفتم : وای چه هنری دارم... خرگوش تر شدی با نقاشی من
گفت : من خرگوشم تو هم هویج منی
گفتم : من که شبیه هویج نیستم...هستم؟
وای قلبم خیلی تند تند میزد ایست نکنه...
زنگ در زده شد و منو نجات داد
فوراً جونگ کوک رو هل دادم روی تخت و رفتم تا در رو باز کنم
باز کردم وایییی ته جینه( ته جین نگهبان ا/ت از ا/ت ۴ سال بزرگتره)
گفتم : ته جین پریدم بغلش ازش جدا شدم و موهام رو دادم پشته گوشم و گفتم : اینجا چیکار میکنی
گفت : خانم آقای کیم منو به عنوان محافظ شخصیتون فرستادن
جونگ کوک اومد جلوم وایستاد و گفت : احتیاجی به تو نیست من خودم برای ا/ت نگهبان آماده کردم
ته جین گفت : متاسفم جناب جئون اما من خیلی وقته نگهبان خانم ا/ت هستم ، دوتاشون یجور به هم نگاه میکردن انگار دشمنن
دیگه کم کم داشت به دعوا ختم میشد که رفتم و موندم وسطشون و گفتم : خب خب بسه دیگه هردو آروم باشین ممنون که اومدی ته جین خیلی خوشحالم کردی پس از این به بعد تو نگهبان منی
جونگ کوک مچم رو گرفت و بردم تو در رو بست
گفتم : هی چیکار میکنی...ول کن
دستم رو از دستش کشیدم بیرون و وایستادم
با اعصبانیت گفت : ا/ت دلیل اینکه این همه دوستای پسر داری چیه...
گفتم : چون من وقتی بچه بودم بیشتر با پسرا دوست میشدم تا دخترا چون از پسرا خوشم میومد
اعصابش رو بدجوری خورد کردم
گفت : از این به بعد حق نداری با پسرا حرف بزنی مخصوصا این یارو ته جین...چون اصلا ازش خوشم نمیاد
گفتم : اصلا به تو چه...نکنه یادت رفته ما برای چی ازدواج کردیم...جونگ کوک ما اصلا زن و شوهر نیستیم فقط روی اون برگه کوفتی زن و شوهریم همین...پس کارای من به تو مربوط نیستتتت
گفت : پس که اینطور...اصلا به من چه هرکاری میخوای بکن ولی پای منو به عنوان همسرت پیش نکش کیم ا/ت
اینو گفت و رفت بیرون از عمارت
منم پشتش داد زدم و گفتم : برو اصلا دیگه هم برنگرد... عوضی
منم رفتم بالا توی اتاقم پریدم روی تختم و خوابیدم اصلا بهش فکر هم نکردم .
( ساعت ۳ شب )
از زبان ا/ت
از خواب بیدار شدم
به ساعت نگاه کردم هنوز ۳ شبه دوباره خواستم بخوابم که یاده جونگ کوک افتادم از اتاقم اومدم بیرون....
رفتم جلوی دره اتاقش آروم بازش کردم اما روی تختش نبود رفتم پایین همه جا رو گشتم نبود توی عمارت به این بزرگی تک و تنها بودم
اصلا نیاد رفتم بالا گرفتم خوابیدم
(۴ روز بعد)
از زبان ا/ت
جونگ کوک اصلا باهام حرف نمیزنه توی شرکت
، خونه هم نمیاد من نمیدونم یعنی اینقدر حرفم بهش بر خورد .
رفتم خونه منتظر نشستم تا شاید جونگ کوک بیاد اما بازم نیومد
گفتم : آقای جئون دیگه اعصابم رو خورد کردی
از روی بلوز و شلوار سفید صورتیم که عکس خرس داشت یه پالتو سفید بلند با کتونی سفیدم
رفتم بیرون ته جین مونده بود جلوی در گفتم: ته جین میشه یه لحظه بیای
اومد کنارم گفتم : میخوام منو ببری شرکت
گفت : الان ، گفتم : دیگه نپرس بریم.. ها راستی هی شما دوتا هم بیاین اون دوتا بادیگارد کناره در رو گفتم
رفتیم جلوی شرکت منتظر موندم تا جونگ کوک بیاد که بالاخره اومد سواره ماشینش شد و حرکت کرد گفتم : ته جین جونگ کوک رو تعقیب کن زود باش
رفت دنبالش نیم ساعت راه رفتیم تا بالاخره وایستادیم
جونگ کوک پیاده شد و سوییچ رو داد به اون مردی که اونجا وایستاده بود و رفت داخل اینجا که هتله ؟
ته جین و اون دوتا بادیگارد پیاده شدن
رفتیم داخل چقدر با شکوهه اینجا
دراز کشیدم روش دره ماژیک رو باز کردم گفتم : تکون نخور گفت : ا/ت نکن
گفتم : یه دقیقه وایستا اصلا حقته
دستم رو گذاشتم روی پیشونیش و موهاش رو دادم بالا
شروع کردم صورتش رو نقاشی کردم تمام مدت با لبخند این کار رو میکردم مثل خرگوش کردمش کارم که تموم شد اون همونطور بهم زل زده بود
گفتم : تموم شد....جونگ ک...
برم گردوند الان اون بود که روی من بود
گفتم : وای چه هنری دارم... خرگوش تر شدی با نقاشی من
گفت : من خرگوشم تو هم هویج منی
گفتم : من که شبیه هویج نیستم...هستم؟
وای قلبم خیلی تند تند میزد ایست نکنه...
زنگ در زده شد و منو نجات داد
فوراً جونگ کوک رو هل دادم روی تخت و رفتم تا در رو باز کنم
باز کردم وایییی ته جینه( ته جین نگهبان ا/ت از ا/ت ۴ سال بزرگتره)
گفتم : ته جین پریدم بغلش ازش جدا شدم و موهام رو دادم پشته گوشم و گفتم : اینجا چیکار میکنی
گفت : خانم آقای کیم منو به عنوان محافظ شخصیتون فرستادن
جونگ کوک اومد جلوم وایستاد و گفت : احتیاجی به تو نیست من خودم برای ا/ت نگهبان آماده کردم
ته جین گفت : متاسفم جناب جئون اما من خیلی وقته نگهبان خانم ا/ت هستم ، دوتاشون یجور به هم نگاه میکردن انگار دشمنن
دیگه کم کم داشت به دعوا ختم میشد که رفتم و موندم وسطشون و گفتم : خب خب بسه دیگه هردو آروم باشین ممنون که اومدی ته جین خیلی خوشحالم کردی پس از این به بعد تو نگهبان منی
جونگ کوک مچم رو گرفت و بردم تو در رو بست
گفتم : هی چیکار میکنی...ول کن
دستم رو از دستش کشیدم بیرون و وایستادم
با اعصبانیت گفت : ا/ت دلیل اینکه این همه دوستای پسر داری چیه...
گفتم : چون من وقتی بچه بودم بیشتر با پسرا دوست میشدم تا دخترا چون از پسرا خوشم میومد
اعصابش رو بدجوری خورد کردم
گفت : از این به بعد حق نداری با پسرا حرف بزنی مخصوصا این یارو ته جین...چون اصلا ازش خوشم نمیاد
گفتم : اصلا به تو چه...نکنه یادت رفته ما برای چی ازدواج کردیم...جونگ کوک ما اصلا زن و شوهر نیستیم فقط روی اون برگه کوفتی زن و شوهریم همین...پس کارای من به تو مربوط نیستتتت
گفت : پس که اینطور...اصلا به من چه هرکاری میخوای بکن ولی پای منو به عنوان همسرت پیش نکش کیم ا/ت
اینو گفت و رفت بیرون از عمارت
منم پشتش داد زدم و گفتم : برو اصلا دیگه هم برنگرد... عوضی
منم رفتم بالا توی اتاقم پریدم روی تختم و خوابیدم اصلا بهش فکر هم نکردم .
( ساعت ۳ شب )
از زبان ا/ت
از خواب بیدار شدم
به ساعت نگاه کردم هنوز ۳ شبه دوباره خواستم بخوابم که یاده جونگ کوک افتادم از اتاقم اومدم بیرون....
رفتم جلوی دره اتاقش آروم بازش کردم اما روی تختش نبود رفتم پایین همه جا رو گشتم نبود توی عمارت به این بزرگی تک و تنها بودم
اصلا نیاد رفتم بالا گرفتم خوابیدم
(۴ روز بعد)
از زبان ا/ت
جونگ کوک اصلا باهام حرف نمیزنه توی شرکت
، خونه هم نمیاد من نمیدونم یعنی اینقدر حرفم بهش بر خورد .
رفتم خونه منتظر نشستم تا شاید جونگ کوک بیاد اما بازم نیومد
گفتم : آقای جئون دیگه اعصابم رو خورد کردی
از روی بلوز و شلوار سفید صورتیم که عکس خرس داشت یه پالتو سفید بلند با کتونی سفیدم
رفتم بیرون ته جین مونده بود جلوی در گفتم: ته جین میشه یه لحظه بیای
اومد کنارم گفتم : میخوام منو ببری شرکت
گفت : الان ، گفتم : دیگه نپرس بریم.. ها راستی هی شما دوتا هم بیاین اون دوتا بادیگارد کناره در رو گفتم
رفتیم جلوی شرکت منتظر موندم تا جونگ کوک بیاد که بالاخره اومد سواره ماشینش شد و حرکت کرد گفتم : ته جین جونگ کوک رو تعقیب کن زود باش
رفت دنبالش نیم ساعت راه رفتیم تا بالاخره وایستادیم
جونگ کوک پیاده شد و سوییچ رو داد به اون مردی که اونجا وایستاده بود و رفت داخل اینجا که هتله ؟
ته جین و اون دوتا بادیگارد پیاده شدن
رفتیم داخل چقدر با شکوهه اینجا
۱۱۴.۸k
۰۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.