pretty savage part 3
* جنی ویو *
شروع کردیم به بازی ، پاسور خوراکمه مرده بازیش خوب بود اما نه بهتر از من ... آخرای بازی و بود و من با اختلاف زیاد ازش جلو بودم اونم از استرس صورتش خیس عرق شده بود جمعیت زیادی برای دیدن بازیمون کنار میز وایستاده بودن ...
جنی : چیشد پس ... مگه من اون پیشی کوچولو نبودم چرا داری میبازی گوریل گنده 😏
_ خفه شو یه لحظه ...
( و آخرین برگه شو گذاشت ، منم آس رو کردم و ازش بردم )
_ خیلی خب بابا بهت آسون گرفتم ...
جنی : پونصد هزار تا 🤌🏻 رد کن بیاد
_ چی ؟
جنی : صدام واضح نبود ؟ گفتم پونصد هزارتایی که شرط بستیم و بدههه ( با داد )
_ بگیرش 😒💵💵💵💵💵
جنی : بازی خوبی بود بای 😄😏
* پسر آقای کیم ویو *
بلاخره رسیدم ، اَههه چقد راهش گمراه کننده بود مردم تا پیداش کنم ...
که دیدم همه جمع شدن دور یه میز رفتم ببینم چخبره که دیدم یه دختره داره با یه مرد پاسور بازی میکنه چهره ی دختره منو یاد یکی مینداخت ... ولی یه اعتماد بنفس خاصی تو نگاهش بود و دیدم آخرین برگه رو گذاشت طرفو برد ... وات؟؟ سر پونصد هزار تا شرط بست ، چه زِبِل 👏🏻
یه دفعه اون دختر اومد سمتم
جنی : هِی تو همونی هستی که قراره همکارم شه ؟
+ ها ... چییییییی ؟؟؟؟ تو که دختری ...
جنی : آره همون طور که میبینی😐
+ باورم نمیشه یعنی پدر خواسته یه دختر همکارم شهههه 🤯
بیا بشینیم سر اون میز
جنی : خوب از مقدمه بدم میاد بریم سر اصل مطلب ... یه بیو کوتاه از خودت بده و بگو کار چیه؟
+ خب من کیم تهیونگ هستم و تو
جنی : جنی
ته : خب فامیلیت
جنی : به تو چه
ته : هی دختره ی پر رو مگه چن سالته با من اینجوری حرف میزنی
جنی : ۲۰
ته : خب من ازت ۲ سال بزرگترم باید بهم احترام بذاری
جنی : احترام بدست اوردنیه ... در ضمن کار چیه؟
ته : 😑 ... خب قراره یه گوشمالی به رقیب های پدرم بدیم اونا یه باند مافیای اسلحه هستن که باید اطلاعات محرمانه شون و بدست بیاریم و آبشون کنیم تا دیگه فکر درگیر شدن با ما رو نکنن ...
جنی : ok 👌🏻
ته : ولی مثل اینکه این دفعه کار سخت تره چون باید مراقب باشم یه دختر لوس و ضعیف مثلا همکار گند نزنه به همه چیز
* ته ویو *
داشتم به صورت اون دختره نگاه میکردم که با چه حرصی داره نگام میکنه 😂
که یه دفعه یه دستی اومد زیر گلوم و محکم گرفت . داشتم خفه میشدم که یهو
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
یهووووو
لایک و کامنت یادتون نرههه 😁😂😂
شروع کردیم به بازی ، پاسور خوراکمه مرده بازیش خوب بود اما نه بهتر از من ... آخرای بازی و بود و من با اختلاف زیاد ازش جلو بودم اونم از استرس صورتش خیس عرق شده بود جمعیت زیادی برای دیدن بازیمون کنار میز وایستاده بودن ...
جنی : چیشد پس ... مگه من اون پیشی کوچولو نبودم چرا داری میبازی گوریل گنده 😏
_ خفه شو یه لحظه ...
( و آخرین برگه شو گذاشت ، منم آس رو کردم و ازش بردم )
_ خیلی خب بابا بهت آسون گرفتم ...
جنی : پونصد هزار تا 🤌🏻 رد کن بیاد
_ چی ؟
جنی : صدام واضح نبود ؟ گفتم پونصد هزارتایی که شرط بستیم و بدههه ( با داد )
_ بگیرش 😒💵💵💵💵💵
جنی : بازی خوبی بود بای 😄😏
* پسر آقای کیم ویو *
بلاخره رسیدم ، اَههه چقد راهش گمراه کننده بود مردم تا پیداش کنم ...
که دیدم همه جمع شدن دور یه میز رفتم ببینم چخبره که دیدم یه دختره داره با یه مرد پاسور بازی میکنه چهره ی دختره منو یاد یکی مینداخت ... ولی یه اعتماد بنفس خاصی تو نگاهش بود و دیدم آخرین برگه رو گذاشت طرفو برد ... وات؟؟ سر پونصد هزار تا شرط بست ، چه زِبِل 👏🏻
یه دفعه اون دختر اومد سمتم
جنی : هِی تو همونی هستی که قراره همکارم شه ؟
+ ها ... چییییییی ؟؟؟؟ تو که دختری ...
جنی : آره همون طور که میبینی😐
+ باورم نمیشه یعنی پدر خواسته یه دختر همکارم شهههه 🤯
بیا بشینیم سر اون میز
جنی : خوب از مقدمه بدم میاد بریم سر اصل مطلب ... یه بیو کوتاه از خودت بده و بگو کار چیه؟
+ خب من کیم تهیونگ هستم و تو
جنی : جنی
ته : خب فامیلیت
جنی : به تو چه
ته : هی دختره ی پر رو مگه چن سالته با من اینجوری حرف میزنی
جنی : ۲۰
ته : خب من ازت ۲ سال بزرگترم باید بهم احترام بذاری
جنی : احترام بدست اوردنیه ... در ضمن کار چیه؟
ته : 😑 ... خب قراره یه گوشمالی به رقیب های پدرم بدیم اونا یه باند مافیای اسلحه هستن که باید اطلاعات محرمانه شون و بدست بیاریم و آبشون کنیم تا دیگه فکر درگیر شدن با ما رو نکنن ...
جنی : ok 👌🏻
ته : ولی مثل اینکه این دفعه کار سخت تره چون باید مراقب باشم یه دختر لوس و ضعیف مثلا همکار گند نزنه به همه چیز
* ته ویو *
داشتم به صورت اون دختره نگاه میکردم که با چه حرصی داره نگام میکنه 😂
که یه دفعه یه دستی اومد زیر گلوم و محکم گرفت . داشتم خفه میشدم که یهو
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
یهووووو
لایک و کامنت یادتون نرههه 😁😂😂
۱۵.۷k
۰۴ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.