گناهکار 𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟔𝟐
متین، کی بود
نیکا، م. محمد،
متین، باشه، میدونم چیکار کنم، بیا لباساتو بپوش
به خودم اومدم دیدم یقه تابم که زیپ داشتم بازهه، اعا، اره میدی
متین، شو نیز تو
نیکا، اره رو ز. زمینه،
متین، بیا
نیکا، خواستم بپوشم که جای که بازوم که محمد فشار داده بود درد شدید گرفت، اخ
متین، نیک ا بده من
نیکا، دادم به متین لباسو چیکار میکنه نکنه ور میداره واسه خودش(ادمین:اخه دخترم خنگم کدوم پسری لباس دخترونه برمیداره واسه خودش)
متین، من تنت میکنم، بیا،
نیکا دستامو دادم بالا که وارد استین کنم
ارسلان، خب اینم خونه بیان
مهشاد، اع.
دیانا، هر چی لباس بود.. اور. دیم، شماها
محراب، اوه، وسط عملیات اومدین بیان بیان بریم پایین
ارسلان، چرت پرت نگو محراب،
متین، چ. ی. زه
نیک، دستام همین جور که بالا بود به ارسلان نگاه میکردم سلام داداش
ارسلان، سلام،، 😐😐
متین، بعد بهتون توضیح میدیم بپوش نیکا
نیکا، ها، اره زود پوشیدم که دبه زخمام دقت نکن، ولی درد هنوز تمومی نداشت،
دیانا، واع بریم تو دیگه
مهشاد، انگار خودشون بچه مسلمون بدون محراب که همون شب خواستگاری منو بوص کرد،
دیانا، ارسلان، خودشو یادش رفته،
ارسلان، باشع، برین تو هنوز ابرومون نرفته
دیانا، اع،
مهشاد، شما پسرا مگ ابرو هم دارین،
محراب، نه تو داری،
مهشاد، فقط متین بهترین پسره
متین، 😶😶🙂
دیانا، ارع،راست میگی،
ارسلان، ارهه، ارسلان هم خره هه، اون همه،..
محراب، ولش داداش،
نیکا، ول کنین دیگه بیان بشینین،
ارسلان، حتما،
نیکا، اونا چین
ارسلان، دختر که کنارت باشه کل سوپر مارکت های تهران تموم میشه،
نیکا، 😊😊
دیانا، اع، که اینطور، بده من بابا بیان بشینین بخورین،
محراب، اره شما میخورین ولی ارسلان پول میده اصلا مهم نیست که
ارسلان، بیا بشینین خسته شدیم، رفتم کنار دیانا نشستم،
محراب، رو دسته مبل لم دادم،
مهشاد، مگه مبل نیستش که تو میری رو دستش،
محراب، بیا کنار شما میشینینم
مهشاد، افرین،
متین، نیکا بشین، من برم یه ظرف بیارم واسه چیبس بریزید توش
محراب، بریزیم توش که حرف قشنگی نیست ولی برو بیار
دیانا، منحرف ترین پسر جمع محرابه
محراب، خب حرف راست میگم
متین، رفتم یه ظرف بزرگ اوردم. دادم به مهشاد، بگیر
مهشاد، خب حالا بخوریم،
متین، کنار نیکا نشستم،
نیکا، همه جام درد می کرد داشتم میمردم، ولی نمی تونستم چیزی بگم
دیانا، نیکا تو که پاستیل خیلی دوست داشتی چرا نمیخوری،
نیکا، میل ندارم غذا خالع عصمت انقدر قویه معده ادم سرسام میگیره،
ارسلان، اع پس خوردی
محراب، جای من خالی
دیانا، شکمو، ارسلان تو چرا نمیخوری،
ارسلان، نمیتونم،
محراب من این ارسلان میشناسم باید یکی با دست تمیز براش قشنگ باز کنه لقمه رو بجوه براش بعد بزاره دهنش،
دیانا، واع، خب این کاری نداره که، الان چی دوست داری
ارسلان، پفک،
دیانا، باز کردم و بردم سمتش بیا
ارسلان، 🤨🤨🤨😶
دیانا، واع، خب دستم تمیزه، الان دادم دیگه، ایش اصلا نخور دستمو اوردم پایین که
ارسلان، دست دیانا گرفتم اوردم جلو پفک خوردم، و یه لیس به دستش زدم،
محراب، او عععع
مهشاد، 😊😊😊😊😊
متین،..... خ. بسه محراب
نیکا، نمیدونم والا
دیانا، اع،. از این به بعدشو خودت بخور بگیر برو، منم باید بخورم یا نه
محراب، مهشاد، یه چیبس دهن من میزاری
ارسلان، اه اه
مهشاد، باشه، بگیر،
محراب، اوم، مرسی اصلا پشت سر هم تو بده
دیانا، اصکی رفتی،
مهشاد، محراب، پروعه نشو گلم ولی چون دلم میسوزه باشه،
ارسلان، همه باهم خندیدم
نیکا، یه پوزخند الکی زدم، که
متین، پاستیل بردم جلوش بخور
نیکا، 🥺🥺🥺🥺نمیخورم،
متین، بخاطر،
نیکا، بخاطر تو بخورم،
متین، اره،
نیکا، هوف، خ. ب، از دستش گرفتم شروع کردم به خوردن
محراب، اهاا،متین یه حرکت زد دیگه چجوری خورد متین جانم دفعه بعد هر جا گیر کردیم دیگه از حرکت عاشقانه بزن کارمون راه میافته
ارسلان، 🙂
دیانا مهشاد، عععع،
نیکا، هههه، خندار نبود
متین، سربه سرش نزارین،
محراب، باشه بابا فهمیدم،
ارسلان، خیلی خسته ام
محراب، این راست میگه،
مهشاد، اگه گشنتون نیست برین بخوابین،
دیانا، من که هستم
مهشاد، خب دیگه منو دیانا یه چیزی میخوریم شما برین،
دیانا، پسرا رفتن رفتم کنار نیکا جلو پاهاش نشستم، خوبی عشقم،
نیکا، هوم
دیانا، نمیدونم چی شده ولی تا جای که میتونم کمکت میکنم به من بگو
نیکا، میشه الان نگم
دیانا، اره، من برم مهشاد،
مهشاد، بیا غذا مونده خاله عصمت گرم کردم، بخوریم، نیکا تو نمیای
نیکا، نه شما بخورین،
دیانا، پس من رفتم،
متین، رفتم طبقه بالا که
ارسلان متین نیکا چشه،
متین، خ. ب، همه چیزو واسه ارسلان گفتم
محراب، عععع
ارسلان، یعنی کار محمد
متین،
نیکا، م. محمد،
متین، باشه، میدونم چیکار کنم، بیا لباساتو بپوش
به خودم اومدم دیدم یقه تابم که زیپ داشتم بازهه، اعا، اره میدی
متین، شو نیز تو
نیکا، اره رو ز. زمینه،
متین، بیا
نیکا، خواستم بپوشم که جای که بازوم که محمد فشار داده بود درد شدید گرفت، اخ
متین، نیک ا بده من
نیکا، دادم به متین لباسو چیکار میکنه نکنه ور میداره واسه خودش(ادمین:اخه دخترم خنگم کدوم پسری لباس دخترونه برمیداره واسه خودش)
متین، من تنت میکنم، بیا،
نیکا دستامو دادم بالا که وارد استین کنم
ارسلان، خب اینم خونه بیان
مهشاد، اع.
دیانا، هر چی لباس بود.. اور. دیم، شماها
محراب، اوه، وسط عملیات اومدین بیان بیان بریم پایین
ارسلان، چرت پرت نگو محراب،
متین، چ. ی. زه
نیک، دستام همین جور که بالا بود به ارسلان نگاه میکردم سلام داداش
ارسلان، سلام،، 😐😐
متین، بعد بهتون توضیح میدیم بپوش نیکا
نیکا، ها، اره زود پوشیدم که دبه زخمام دقت نکن، ولی درد هنوز تمومی نداشت،
دیانا، واع بریم تو دیگه
مهشاد، انگار خودشون بچه مسلمون بدون محراب که همون شب خواستگاری منو بوص کرد،
دیانا، ارسلان، خودشو یادش رفته،
ارسلان، باشع، برین تو هنوز ابرومون نرفته
دیانا، اع،
مهشاد، شما پسرا مگ ابرو هم دارین،
محراب، نه تو داری،
مهشاد، فقط متین بهترین پسره
متین، 😶😶🙂
دیانا، ارع،راست میگی،
ارسلان، ارهه، ارسلان هم خره هه، اون همه،..
محراب، ولش داداش،
نیکا، ول کنین دیگه بیان بشینین،
ارسلان، حتما،
نیکا، اونا چین
ارسلان، دختر که کنارت باشه کل سوپر مارکت های تهران تموم میشه،
نیکا، 😊😊
دیانا، اع، که اینطور، بده من بابا بیان بشینین بخورین،
محراب، اره شما میخورین ولی ارسلان پول میده اصلا مهم نیست که
ارسلان، بیا بشینین خسته شدیم، رفتم کنار دیانا نشستم،
محراب، رو دسته مبل لم دادم،
مهشاد، مگه مبل نیستش که تو میری رو دستش،
محراب، بیا کنار شما میشینینم
مهشاد، افرین،
متین، نیکا بشین، من برم یه ظرف بیارم واسه چیبس بریزید توش
محراب، بریزیم توش که حرف قشنگی نیست ولی برو بیار
دیانا، منحرف ترین پسر جمع محرابه
محراب، خب حرف راست میگم
متین، رفتم یه ظرف بزرگ اوردم. دادم به مهشاد، بگیر
مهشاد، خب حالا بخوریم،
متین، کنار نیکا نشستم،
نیکا، همه جام درد می کرد داشتم میمردم، ولی نمی تونستم چیزی بگم
دیانا، نیکا تو که پاستیل خیلی دوست داشتی چرا نمیخوری،
نیکا، میل ندارم غذا خالع عصمت انقدر قویه معده ادم سرسام میگیره،
ارسلان، اع پس خوردی
محراب، جای من خالی
دیانا، شکمو، ارسلان تو چرا نمیخوری،
ارسلان، نمیتونم،
محراب من این ارسلان میشناسم باید یکی با دست تمیز براش قشنگ باز کنه لقمه رو بجوه براش بعد بزاره دهنش،
دیانا، واع، خب این کاری نداره که، الان چی دوست داری
ارسلان، پفک،
دیانا، باز کردم و بردم سمتش بیا
ارسلان، 🤨🤨🤨😶
دیانا، واع، خب دستم تمیزه، الان دادم دیگه، ایش اصلا نخور دستمو اوردم پایین که
ارسلان، دست دیانا گرفتم اوردم جلو پفک خوردم، و یه لیس به دستش زدم،
محراب، او عععع
مهشاد، 😊😊😊😊😊
متین،..... خ. بسه محراب
نیکا، نمیدونم والا
دیانا، اع،. از این به بعدشو خودت بخور بگیر برو، منم باید بخورم یا نه
محراب، مهشاد، یه چیبس دهن من میزاری
ارسلان، اه اه
مهشاد، باشه، بگیر،
محراب، اوم، مرسی اصلا پشت سر هم تو بده
دیانا، اصکی رفتی،
مهشاد، محراب، پروعه نشو گلم ولی چون دلم میسوزه باشه،
ارسلان، همه باهم خندیدم
نیکا، یه پوزخند الکی زدم، که
متین، پاستیل بردم جلوش بخور
نیکا، 🥺🥺🥺🥺نمیخورم،
متین، بخاطر،
نیکا، بخاطر تو بخورم،
متین، اره،
نیکا، هوف، خ. ب، از دستش گرفتم شروع کردم به خوردن
محراب، اهاا،متین یه حرکت زد دیگه چجوری خورد متین جانم دفعه بعد هر جا گیر کردیم دیگه از حرکت عاشقانه بزن کارمون راه میافته
ارسلان، 🙂
دیانا مهشاد، عععع،
نیکا، هههه، خندار نبود
متین، سربه سرش نزارین،
محراب، باشه بابا فهمیدم،
ارسلان، خیلی خسته ام
محراب، این راست میگه،
مهشاد، اگه گشنتون نیست برین بخوابین،
دیانا، من که هستم
مهشاد، خب دیگه منو دیانا یه چیزی میخوریم شما برین،
دیانا، پسرا رفتن رفتم کنار نیکا جلو پاهاش نشستم، خوبی عشقم،
نیکا، هوم
دیانا، نمیدونم چی شده ولی تا جای که میتونم کمکت میکنم به من بگو
نیکا، میشه الان نگم
دیانا، اره، من برم مهشاد،
مهشاد، بیا غذا مونده خاله عصمت گرم کردم، بخوریم، نیکا تو نمیای
نیکا، نه شما بخورین،
دیانا، پس من رفتم،
متین، رفتم طبقه بالا که
ارسلان متین نیکا چشه،
متین، خ. ب، همه چیزو واسه ارسلان گفتم
محراب، عععع
ارسلان، یعنی کار محمد
متین،
۱۳۰.۹k
۲۵ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۶۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.