تکپارتی جیهوپ
☆ویو نایون☆
اخخ سرم.... اینجا کجاست؟ چرا هیچی رو نمیتونم ببینم؟ اصلا چرا نمیتونم دست و پام رو تکون بدم؟
با یادآوری اینکه در راه خونه با ضربه ای که به سرم برخورد کرد و بیهوش شدم، به اینکه ممکنه کار اون طلبکار باشه شک کردم. اون اخه چه مشکلی باهام داره؟
با شنیدن صدایی مثل صدای باز شدن دَر رشته افکارم پاره شد و توجهم رو به سمت صدا کشوند. صدای تلق تلق کفشی رو میشنیدم که هر لحظه صدایش برایم نزدیک تر میشد.
حسابی از ترس عرق کرده بودم و بدنم شروع به لرزیدن کرده بود. اکنون که منتظر مرگم بودم با باز شدم چشم و دست و پاهایم حسابی تعجب کردم. نگاهم به او افتاد. خودش بود! اما موضوعی که توجهم را به خودش جلب کرد فلش در دستانش و صفحه نمایش روبرویم بود. با وصل کردن فلش ویدیویی پخش شد. او..اوو..اون پ..پپ..پدر بود. به میله ای وصل شده بود و شخصی در حال شلاق زدن به او بود. اشک در چشمانم حلقه زده بود تا اینکه صدای طلبکار به گوشهایم رسید و از اینکه هچین موضوعی را اکنون فهمیدم ، به خود لعنت فرستادم!
☆ویو جیهوپ☆
اون دختر فکر میکنه من طلبکارم. هه(پوزخند). اون خیلی خنگه و گرنه در این صورت باید متوجه اینکه من مافیام میشد.
به هر حال اون باید این موضوع که پدرش یه م.ت.ج.ا.و.ز.گ.ر.ه رو یه روزی میفهمید و اون روز امروز بود.
☆ویو راوی☆
خشمی که در نایون ایجاد شده بود همه رو به ترس و وحشت می انداخت. اما خشمی که مافیا در دل داشت با گرفتن جون دخترک یکی بود. بلخره دختر آن مرد بود. ناگهان با سلاحی کوچک که در آستین لباسش مخفی کرده بود جان دخترک را گرفت و قلبش را از سینه اش جدا کرد. در همین حین که اشک هایش از روی گونه اش سر میخوردند و به زمین میرسیدند، جمله ای را زیر لب زمزمه کرد : انتقامم رو گرفتم...
خب این اولین تکپارتی بود که نوشتم. میدونم اخرش شاید خوب نشده باشه اما امیدوارم که لذت برده باشید🌿🐿
#BTS #ARMY
#سناریو#فیک#تکپارتی#چندپارتی
اخخ سرم.... اینجا کجاست؟ چرا هیچی رو نمیتونم ببینم؟ اصلا چرا نمیتونم دست و پام رو تکون بدم؟
با یادآوری اینکه در راه خونه با ضربه ای که به سرم برخورد کرد و بیهوش شدم، به اینکه ممکنه کار اون طلبکار باشه شک کردم. اون اخه چه مشکلی باهام داره؟
با شنیدن صدایی مثل صدای باز شدن دَر رشته افکارم پاره شد و توجهم رو به سمت صدا کشوند. صدای تلق تلق کفشی رو میشنیدم که هر لحظه صدایش برایم نزدیک تر میشد.
حسابی از ترس عرق کرده بودم و بدنم شروع به لرزیدن کرده بود. اکنون که منتظر مرگم بودم با باز شدم چشم و دست و پاهایم حسابی تعجب کردم. نگاهم به او افتاد. خودش بود! اما موضوعی که توجهم را به خودش جلب کرد فلش در دستانش و صفحه نمایش روبرویم بود. با وصل کردن فلش ویدیویی پخش شد. او..اوو..اون پ..پپ..پدر بود. به میله ای وصل شده بود و شخصی در حال شلاق زدن به او بود. اشک در چشمانم حلقه زده بود تا اینکه صدای طلبکار به گوشهایم رسید و از اینکه هچین موضوعی را اکنون فهمیدم ، به خود لعنت فرستادم!
☆ویو جیهوپ☆
اون دختر فکر میکنه من طلبکارم. هه(پوزخند). اون خیلی خنگه و گرنه در این صورت باید متوجه اینکه من مافیام میشد.
به هر حال اون باید این موضوع که پدرش یه م.ت.ج.ا.و.ز.گ.ر.ه رو یه روزی میفهمید و اون روز امروز بود.
☆ویو راوی☆
خشمی که در نایون ایجاد شده بود همه رو به ترس و وحشت می انداخت. اما خشمی که مافیا در دل داشت با گرفتن جون دخترک یکی بود. بلخره دختر آن مرد بود. ناگهان با سلاحی کوچک که در آستین لباسش مخفی کرده بود جان دخترک را گرفت و قلبش را از سینه اش جدا کرد. در همین حین که اشک هایش از روی گونه اش سر میخوردند و به زمین میرسیدند، جمله ای را زیر لب زمزمه کرد : انتقامم رو گرفتم...
خب این اولین تکپارتی بود که نوشتم. میدونم اخرش شاید خوب نشده باشه اما امیدوارم که لذت برده باشید🌿🐿
#BTS #ARMY
#سناریو#فیک#تکپارتی#چندپارتی
۱۶.۲k
۰۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.