PT11
تهیونگ؛ات بیدارشو دیگه
ات؛نمیخوام میخوام بخوابم
تهیونگ؛اتتتتت
ات؛خوابم میاد😭
تهیونگ؛باشه باشه گریه نکن
تهیونگ اتُ براید بغل کردوبرد اتو داخل اتاقش گذاشت(اتاق خواب ات)و رفت پیش کوک خوابید(تهیونگ بعضی وقتا پیش کوک میخوابه بعضی وقتام کوک پیشش میخوابه)بعد نیم ساعت بارون یهو رعدوبرق ترسناکی هی میزد که ات جیغی زدو رفت اتاق کوک ، کوکُ وتهیونگ باصدای در بیداشدنُ به ات نگاه کردن که رعدو برق دیگه زد که ات پرید رو تهیونگ وکوک
کوک؛ات چیشده
ات؛لامصببب رعدو برقش ترسناکه
تهیونگ؛میخوای بیای بغلم
ات؛اره اره داداشی
کوک؛یااا ، ات تو اینو همیشه به من میگفتی
ات روبه کوک؛داداشییی تو خیلی جذابییی
کوک؛حالا شدی خواهرعالی
ات سرشو از بغل تهیونگ دراودو؛یعنی نبودم
کوک؛چرا بودی
تهیونگ؛بسه دیگه بخوابیم.
ات دوباره تهیونگُ بغل کردوهمه باهم خوابیدن
صبح
هلنُ آقای کیم؛بیداشین دیگه بدویید......
۱۰ دقیقه دیگع اومدن
هلن وآقای کیم؛بلند شین دیگه[تقریبا داد]
کوکُ تهیونگُ ات؛۶دقیقه دیگه
آقای کیم؛ نه
هلن؛بیدار شین سریع وگرنه آب میریزم روتون
تهیونگُ اتُ کوک؛ بیدارشدیم بیدارشدیم
هر سه تا یه هو روتخت نشستنُ بانگاه های خوابالود آقای کیمُ هلن رونگاه کردن
هلن؛بیاید صبحونه
ات،کوک،تهیونگ؛میتونستیم تو کافم بخوریم(دانشگاه ات به خواطرِ مشکلاتی امروز بستس)
هلن؛چرا امروز انقد هماهنگ حرف میزنید
آقای کیم؛بخدا
ات،کوک،تهیونگ؛خیلی هم خوب حرف میزنیم
هلن رفت پایین تا صبونه رو بچینه
آقای کیم؛بیاید صبحونه بخورید
کوک،ات،تهیونگ؛اوک
بچه ها دست و صورتشون رو شستن وَرفتن پایین
هلن؛ات چرا لباسات روعوض نکردی.
ات؛مامان رفتم بالاعوض میکنم
هلن؛باشه
بعد صبون
هلن وآقای کیم رفتن شرکت
ات رفت لباساشو عوض کنه یه شلوارک جذب مشکی تا بالای رونش ویه تیشرت گشاد سفید تا پایین رونش پوشیدُ رفت پایین پیش جونگ کوک وتهیونگ
ات؛من اومدم*ات ویو رفتم پایین دیدم دوتاشون کت وشلوار مشکی بلیز مشکی کلا مشکی پوشیدن*
تهیونگ؛سلام
کوک؛ات ماباید بریم جایی ولی سعی میکنیم زود برگردیم
ات ناراحت شد ولی نشون نداد
گفت؛باشه
کوکُ تهیونگ رفتن
ات ناراحت شده بود نیم ساعت گریه کرد خکشم نمیدونست تا اینکه احساس کرد شلوارکش داره خیس میشه سریع رفت بالا دید بله پریو*د شده رفتُ یه شلورک مشکی دیگه مث همون بایه پد بهداشتی پوشید حالا دلیل گریه دیشب که گریه کرده بود گفته بود خوابم میاد روی فهمیده بود هروقت نزدیک پریودیش که میشه اینجوری همش به خواطر چیزای کچیک ناراحت میشه وَگریه میکنه ومث بچه ها میشه
ات؛نمیخوام میخوام بخوابم
تهیونگ؛اتتتتت
ات؛خوابم میاد😭
تهیونگ؛باشه باشه گریه نکن
تهیونگ اتُ براید بغل کردوبرد اتو داخل اتاقش گذاشت(اتاق خواب ات)و رفت پیش کوک خوابید(تهیونگ بعضی وقتا پیش کوک میخوابه بعضی وقتام کوک پیشش میخوابه)بعد نیم ساعت بارون یهو رعدوبرق ترسناکی هی میزد که ات جیغی زدو رفت اتاق کوک ، کوکُ وتهیونگ باصدای در بیداشدنُ به ات نگاه کردن که رعدو برق دیگه زد که ات پرید رو تهیونگ وکوک
کوک؛ات چیشده
ات؛لامصببب رعدو برقش ترسناکه
تهیونگ؛میخوای بیای بغلم
ات؛اره اره داداشی
کوک؛یااا ، ات تو اینو همیشه به من میگفتی
ات روبه کوک؛داداشییی تو خیلی جذابییی
کوک؛حالا شدی خواهرعالی
ات سرشو از بغل تهیونگ دراودو؛یعنی نبودم
کوک؛چرا بودی
تهیونگ؛بسه دیگه بخوابیم.
ات دوباره تهیونگُ بغل کردوهمه باهم خوابیدن
صبح
هلنُ آقای کیم؛بیداشین دیگه بدویید......
۱۰ دقیقه دیگع اومدن
هلن وآقای کیم؛بلند شین دیگه[تقریبا داد]
کوکُ تهیونگُ ات؛۶دقیقه دیگه
آقای کیم؛ نه
هلن؛بیدار شین سریع وگرنه آب میریزم روتون
تهیونگُ اتُ کوک؛ بیدارشدیم بیدارشدیم
هر سه تا یه هو روتخت نشستنُ بانگاه های خوابالود آقای کیمُ هلن رونگاه کردن
هلن؛بیاید صبحونه
ات،کوک،تهیونگ؛میتونستیم تو کافم بخوریم(دانشگاه ات به خواطرِ مشکلاتی امروز بستس)
هلن؛چرا امروز انقد هماهنگ حرف میزنید
آقای کیم؛بخدا
ات،کوک،تهیونگ؛خیلی هم خوب حرف میزنیم
هلن رفت پایین تا صبونه رو بچینه
آقای کیم؛بیاید صبحونه بخورید
کوک،ات،تهیونگ؛اوک
بچه ها دست و صورتشون رو شستن وَرفتن پایین
هلن؛ات چرا لباسات روعوض نکردی.
ات؛مامان رفتم بالاعوض میکنم
هلن؛باشه
بعد صبون
هلن وآقای کیم رفتن شرکت
ات رفت لباساشو عوض کنه یه شلوارک جذب مشکی تا بالای رونش ویه تیشرت گشاد سفید تا پایین رونش پوشیدُ رفت پایین پیش جونگ کوک وتهیونگ
ات؛من اومدم*ات ویو رفتم پایین دیدم دوتاشون کت وشلوار مشکی بلیز مشکی کلا مشکی پوشیدن*
تهیونگ؛سلام
کوک؛ات ماباید بریم جایی ولی سعی میکنیم زود برگردیم
ات ناراحت شد ولی نشون نداد
گفت؛باشه
کوکُ تهیونگ رفتن
ات ناراحت شده بود نیم ساعت گریه کرد خکشم نمیدونست تا اینکه احساس کرد شلوارکش داره خیس میشه سریع رفت بالا دید بله پریو*د شده رفتُ یه شلورک مشکی دیگه مث همون بایه پد بهداشتی پوشید حالا دلیل گریه دیشب که گریه کرده بود گفته بود خوابم میاد روی فهمیده بود هروقت نزدیک پریودیش که میشه اینجوری همش به خواطر چیزای کچیک ناراحت میشه وَگریه میکنه ومث بچه ها میشه
۱۸.۹k
۰۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.