ازدواج اجباری پارت 9 اسمات
روش خیمه زدم لباساشو دراوردم و لبامو کوبوندم رو لباش. ات ویو: اومد رو لبامو محکم میک میزد بعد چند دقیقه ازم جدا شد نفس کم اورده بودیم. تهیونگ: اماده ای بیبی. ات: اره ددی. ات ویو:چشمام خور به دیکش یاااا چقدر بزرگه حداقل25 سانتی هست. تهیونگ ویو تا گفت اره دیکمو کردم توش و لبامو گذاشتم رو لباش و نالش خفه شد(عه عه بسمالله 📿) ات ویو: تا دیکشو واردم کرد اومدم جیغ بزنم که اومد سراغ لبام و نالم خفه شد بهش گفتم: من اولین بارمه. تهیونگ: عهه خوب اروم انجام میدم. تهیونگ ویو: یواش شروع کردم به ضربه زدن و رفتم سراغ سینه هاش. تهیونگ: اومم خوشمزه به نظر میان. ات ویو رفت سراغ سینه هام و یکیشو می خورد و ان یکیشه میمالوند(الله اکبر عه عه من پاکم) همینجور ضربه میزد. تهیونگ: ناله کن بیبی میخوام برا ددی ناله کنی. ات: اهههههههههه. تهیونگ: اههههه(ناله مردونه)اها همینه. تهیونگ ویو: پنج راندی رفتیم من ارضا نشده بودم اما ات دیگه از حال داشت میرفت. تهیونگ: یکم دیگه طاقت بیار بیب. ات: ددیییی اههههههه. ات ویو: دیکشو تا زیر نافم احساس میکردم خیلی درد داشتم تهیونگ هنوز ارضا نشده بود اما بخاطرش دووم اوردم.
۶۰.۱k
۱۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.