مدرسه پولدارا پارت ششم
•"•"•"•"•" پارت 6 •"•"•"•"•"
ات: دلتون بسوزه من دوست پسر دارم... با نمک و خوش هیکله ا/ن: چجوری پیداش کردی... به ماهم بگو یکم یاد بگیریم جیمین: هه کی میاد دوست پسره این انگل بشه؟... حتما اشتباه گرفتی ات: انقدر حسودی منو نمیبینی که یک دوست پسر دارم... اها فهمیدم چون خودت دوست دختر نداری اینطوری میکنی جیمین: چی میگی بابا... من قلدره مدرسه ام همه ی دخترا دوستم دارن ات: باشه تو راست میگی
ویو ات: پسره ی حسوده فضول... نشستم سره میزم که استاد اومد و درس داد... بعدش زنگ خورد با ا/ن رفتیم بیرون... بعدش سه تا از دخترایی که هم کلاسیمون بودن اومدن جلومون واستادن... فکر کنم اولی اسمش لیا بود.. دومی هم لوسی بود... سومی هم سیا بود
لیا: سلام فردا میاین یک پارتیه دوستانه ات: نه ما نمیتونیم لوسی: ای بابا چقدر ناز میکنین... فقط یک پارتیه سادس دیگه ات: به ا/ن یک نگاهی کردم... اونم حرفی نداشت... خب باشه سیا: اخ جون خیلی خوبه... البته لیا: هیسس... خب بیا ادرسشو برات میفرستم... فردا شبه ات: مرسی دیگه ما بریم همه: بای ا/ن: ات میگم من برای فردا لباسه مجلسی ندارم... تو چی؟ ات: منم ا/ن: خب نظرت چیه بعد مدرسه بریم لباس بخریم ات: اره خوبه بریم
(بعد مدرسه)
ات ویو: مدرسه تموم شد... منو ا/ن رفتیم به سمت لباس فروشی...
ات: ا/ن بنظرت این لباس خوبه؟ ا/ن: خوبه ولی از این بهترم ببینیم پیدا میشه... بریم اینطرف ات: اوکی
ویو ا/ن: رفتم خودم یکم لباس ببینم... اما اون چندتا پسرا رو دیدم باهم هم بودن... رفتم پیش ات
ا/ن: ات بیا بریم یک لباس خیلی خوب پیدا کردم(داد) ات: ای بابا ا/ن ارومتر
ویو جیمین: دیدم این دوتا پت و مت دوباره اومدن اینجا... هه هرجا میرم اونم هست...
ات: من یک لحظه میرم دستشویی ا/ن: باشه برو
ویو ات: از دستشویی اومدم بیرون... که کسی رو دیدم که فکرشم نمیکردم...
یعنی بنظرتون کسی که میبینه کیه... یا منم😂 یا شاید غلامه😐
ات: دلتون بسوزه من دوست پسر دارم... با نمک و خوش هیکله ا/ن: چجوری پیداش کردی... به ماهم بگو یکم یاد بگیریم جیمین: هه کی میاد دوست پسره این انگل بشه؟... حتما اشتباه گرفتی ات: انقدر حسودی منو نمیبینی که یک دوست پسر دارم... اها فهمیدم چون خودت دوست دختر نداری اینطوری میکنی جیمین: چی میگی بابا... من قلدره مدرسه ام همه ی دخترا دوستم دارن ات: باشه تو راست میگی
ویو ات: پسره ی حسوده فضول... نشستم سره میزم که استاد اومد و درس داد... بعدش زنگ خورد با ا/ن رفتیم بیرون... بعدش سه تا از دخترایی که هم کلاسیمون بودن اومدن جلومون واستادن... فکر کنم اولی اسمش لیا بود.. دومی هم لوسی بود... سومی هم سیا بود
لیا: سلام فردا میاین یک پارتیه دوستانه ات: نه ما نمیتونیم لوسی: ای بابا چقدر ناز میکنین... فقط یک پارتیه سادس دیگه ات: به ا/ن یک نگاهی کردم... اونم حرفی نداشت... خب باشه سیا: اخ جون خیلی خوبه... البته لیا: هیسس... خب بیا ادرسشو برات میفرستم... فردا شبه ات: مرسی دیگه ما بریم همه: بای ا/ن: ات میگم من برای فردا لباسه مجلسی ندارم... تو چی؟ ات: منم ا/ن: خب نظرت چیه بعد مدرسه بریم لباس بخریم ات: اره خوبه بریم
(بعد مدرسه)
ات ویو: مدرسه تموم شد... منو ا/ن رفتیم به سمت لباس فروشی...
ات: ا/ن بنظرت این لباس خوبه؟ ا/ن: خوبه ولی از این بهترم ببینیم پیدا میشه... بریم اینطرف ات: اوکی
ویو ا/ن: رفتم خودم یکم لباس ببینم... اما اون چندتا پسرا رو دیدم باهم هم بودن... رفتم پیش ات
ا/ن: ات بیا بریم یک لباس خیلی خوب پیدا کردم(داد) ات: ای بابا ا/ن ارومتر
ویو جیمین: دیدم این دوتا پت و مت دوباره اومدن اینجا... هه هرجا میرم اونم هست...
ات: من یک لحظه میرم دستشویی ا/ن: باشه برو
ویو ات: از دستشویی اومدم بیرون... که کسی رو دیدم که فکرشم نمیکردم...
یعنی بنظرتون کسی که میبینه کیه... یا منم😂 یا شاید غلامه😐
۱۴.۰k
۰۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.