بدرود عشق من. پارت 7
ویو تهیونگ
داشتیم راه میرفتیم من پشت سر ا/ت بودم که یهو پام به یک سنگ گیر کرد و با صورت افتادم زمین یهو یک خاطره مثل فیلم از جلوی چشمام رد شد
•••••••••////•••••••••••//////••••••••••••••/////••••••••••••••••••//
فلش بک به خاطره تهیونگ
با جانس داشتیم تو جگگل قدم میزدیم
جانس: صبر کن تهیونگ وایسا منم بهت برسم
تهیونگ: قدماتو تند تر کن
جانس: اینجا جنگل میدون مسابقه که نیست
تهیونگ: چه فرقی دارن
جانس: این یکی پیچ و خمش بیشتره
تهیونگ: پس با نعفته
جانس: وایسا تهیونگ پاهام درد گرفتن ای وای (جیغ)
جانس پاش به ریشه درخت که از زمین زده بود بیرون گیر کرد
تهیونگ برگشت و به جانس نگاه کرد و دوید سمتش
تهیونگ: هواست هست چی کار می کنی
جانس: بهت گفتم وایسا با هم بریم اما تو صبر نکردی(با چشمای پر از اشک)
تهیونگ شرمنده به جانس نگاه کرد دید زانوش زخم شده و شلوارش هم پاره شد تهیونگ جانس رو از روی زمین بلند کرد
تهیونگ: خب انگاری نمیتونی راه بیایی می تونی
جانس یک قدم برداشت و برای اینکهرزانوش درد میکرد لنگ زد
جانس: جوابت رو گرفتی یانه
تهیونگ جانس رو سوار بر پشتش کرد
جانس: منظورم این بود که خوبم
تهیونگ: ولی جوابی که من گرفتم جور دیگه ای بود (خنده)
جانس: یادت باسه باشه خودت سوارم کردی(خنده)
تهیونگ: باشه حالا که تو گفتم کاملا یادم میره (خنده)
جانس: یاااا تهیونگ (خنده)
تهیونگ:(خنده) خب تکون نخور تا برسیم به کلبه
جانس: یااا یهو خودت نخوری زمین با هم دیگه به چوخ بریم
تهیونگ: نه نگران نباش من قوی تر از این حرفام
جانس: باشه تو راست میگی(خنده)
یهو جانس حس کرد پاش دیگه درد نمی کنه
جانس: هی پام چیشد
تهیونگ: چرا
جانس: دیگه درد نمیکنه
تهیونگ: واقعن
جانس: اره
بعد تهیونگ یادش اومد که صبحی تو نوشیدنی که به جانس داد خونش رو ریخته بود
[ خون خون اشام قدرت شفا بخشی داره]
تهیونگ لبخندی زد و کل راه باهم گفتن و خندیدن
پایان فلش بک
••••••••••••••••••••••••••'••••••••••'•••••••••'••••'••'•'•'••••••••••••••'•''•'
داشتیم راه میرفتیم من پشت سر ا/ت بودم که یهو پام به یک سنگ گیر کرد و با صورت افتادم زمین یهو یک خاطره مثل فیلم از جلوی چشمام رد شد
•••••••••////•••••••••••//////••••••••••••••/////••••••••••••••••••//
فلش بک به خاطره تهیونگ
با جانس داشتیم تو جگگل قدم میزدیم
جانس: صبر کن تهیونگ وایسا منم بهت برسم
تهیونگ: قدماتو تند تر کن
جانس: اینجا جنگل میدون مسابقه که نیست
تهیونگ: چه فرقی دارن
جانس: این یکی پیچ و خمش بیشتره
تهیونگ: پس با نعفته
جانس: وایسا تهیونگ پاهام درد گرفتن ای وای (جیغ)
جانس پاش به ریشه درخت که از زمین زده بود بیرون گیر کرد
تهیونگ برگشت و به جانس نگاه کرد و دوید سمتش
تهیونگ: هواست هست چی کار می کنی
جانس: بهت گفتم وایسا با هم بریم اما تو صبر نکردی(با چشمای پر از اشک)
تهیونگ شرمنده به جانس نگاه کرد دید زانوش زخم شده و شلوارش هم پاره شد تهیونگ جانس رو از روی زمین بلند کرد
تهیونگ: خب انگاری نمیتونی راه بیایی می تونی
جانس یک قدم برداشت و برای اینکهرزانوش درد میکرد لنگ زد
جانس: جوابت رو گرفتی یانه
تهیونگ جانس رو سوار بر پشتش کرد
جانس: منظورم این بود که خوبم
تهیونگ: ولی جوابی که من گرفتم جور دیگه ای بود (خنده)
جانس: یادت باسه باشه خودت سوارم کردی(خنده)
تهیونگ: باشه حالا که تو گفتم کاملا یادم میره (خنده)
جانس: یاااا تهیونگ (خنده)
تهیونگ:(خنده) خب تکون نخور تا برسیم به کلبه
جانس: یااا یهو خودت نخوری زمین با هم دیگه به چوخ بریم
تهیونگ: نه نگران نباش من قوی تر از این حرفام
جانس: باشه تو راست میگی(خنده)
یهو جانس حس کرد پاش دیگه درد نمی کنه
جانس: هی پام چیشد
تهیونگ: چرا
جانس: دیگه درد نمیکنه
تهیونگ: واقعن
جانس: اره
بعد تهیونگ یادش اومد که صبحی تو نوشیدنی که به جانس داد خونش رو ریخته بود
[ خون خون اشام قدرت شفا بخشی داره]
تهیونگ لبخندی زد و کل راه باهم گفتن و خندیدن
پایان فلش بک
••••••••••••••••••••••••••'••••••••••'•••••••••'••••'••'•'•'••••••••••••••'•''•'
۳.۴k
۲۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.