عشق ابدی 1 P.t
صبح از خواب پاشدم ولی جونگ کوک رو ندیدم
این چند صبحا خیلی زود میره
خلاصه پاشدم کارامو کردم به آجوما گفتم برا ناهار نمیام
سوار ماشین شدم رانندم منو رسوند به کمپانیStar
night(یه چیزی از خودم در آوردم)
(فقط چون تو و کوک خیلی پولدار بودین و حالا فکر کنین وضعتون چی میشه دیگه...چون خونتون عمارت بود چند تا خدمتکار و بادیگارد داشتین)
رفتم تو اتاقم و درم بستم
دیدم منشیم اومد و گفت یکی باهام کار داره
گفتم بیاد تو
و دیدم...
این چند صبحا خیلی زود میره
خلاصه پاشدم کارامو کردم به آجوما گفتم برا ناهار نمیام
سوار ماشین شدم رانندم منو رسوند به کمپانیStar
night(یه چیزی از خودم در آوردم)
(فقط چون تو و کوک خیلی پولدار بودین و حالا فکر کنین وضعتون چی میشه دیگه...چون خونتون عمارت بود چند تا خدمتکار و بادیگارد داشتین)
رفتم تو اتاقم و درم بستم
دیدم منشیم اومد و گفت یکی باهام کار داره
گفتم بیاد تو
و دیدم...
۸.۸k
۱۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.