Part¹³
Jungkook/
خندیدم و گفتم
_ چیه باز خشکت زد؟
+ عع چیزه....
_ هوم؟
+ بهتره من برم
قبل از اینکه بره بازوشو گرفتم و کشیدمش سمت خودم و لبشو بوسیدم بین خودمو دیوار زندانیش کردم و فاصله بینمون رو کمتر کردم دستاش رو سینم بودو نمیزاشت که کامل بهش بچسبمو این واقعا برام خنده دار بود.
نفس که کم اوردم ولش کردم و سمت گردنش رفتم
+ کوک!
_ هوم
+ داری چیکار میکنی؟
سعی کردم تو بغلم تکون نخوره و خودمو بهش چسبوندم
_دارم تلافی میکنم
+ چیو؟
_ اون دوتا سیلی که زدی رو
و گردنشو مکـ**دم(من اصن خوابم...)
عطر تنش مست کننده بود
ازش جدا شدمو لبخند ریزی زدمو نوک بینیشو بوسیدم
_ من میرم دوش بگیرم(مواظب باش دوش تورو نگیره جناب جئون.)
از خجالت قرمز شده بود رفتم حموم و درو بستم.
................................................
Youna/
این پسره چرا هربار بهم دست میزنه یه جوری میشم،
استرس، ترس، کل وجودمو فرا میگیره.
خیلی خسته بودم و حوصله فکر کردن درباره این نداشتم رو تخت دراز کشیدم که خوابم برد.
...............................................
Jungkook/
از حموم که اومدم بیرون دیدم رو تخت خوابش برده
بی دلیل لبخند زدم .
با حوله موهامو خشک کردم لباسامو پوشیدمو رفتمطط رو تخت کنارش دراز کشیدم.
همونطور که نگاهش میکردم و موهاشو نوازش میکردم منم خوابم برد.
...............................................
Youna/
صبح با سنگی نی ای رو شکمم بیدار شدم
چشمامو که باز کردم همه چی تار بود ولی بعد از دوبار پلک زدن درست شد
سر جونگکوک رو سینم بود
خندیدم و گفتم
_ چیه باز خشکت زد؟
+ عع چیزه....
_ هوم؟
+ بهتره من برم
قبل از اینکه بره بازوشو گرفتم و کشیدمش سمت خودم و لبشو بوسیدم بین خودمو دیوار زندانیش کردم و فاصله بینمون رو کمتر کردم دستاش رو سینم بودو نمیزاشت که کامل بهش بچسبمو این واقعا برام خنده دار بود.
نفس که کم اوردم ولش کردم و سمت گردنش رفتم
+ کوک!
_ هوم
+ داری چیکار میکنی؟
سعی کردم تو بغلم تکون نخوره و خودمو بهش چسبوندم
_دارم تلافی میکنم
+ چیو؟
_ اون دوتا سیلی که زدی رو
و گردنشو مکـ**دم(من اصن خوابم...)
عطر تنش مست کننده بود
ازش جدا شدمو لبخند ریزی زدمو نوک بینیشو بوسیدم
_ من میرم دوش بگیرم(مواظب باش دوش تورو نگیره جناب جئون.)
از خجالت قرمز شده بود رفتم حموم و درو بستم.
................................................
Youna/
این پسره چرا هربار بهم دست میزنه یه جوری میشم،
استرس، ترس، کل وجودمو فرا میگیره.
خیلی خسته بودم و حوصله فکر کردن درباره این نداشتم رو تخت دراز کشیدم که خوابم برد.
...............................................
Jungkook/
از حموم که اومدم بیرون دیدم رو تخت خوابش برده
بی دلیل لبخند زدم .
با حوله موهامو خشک کردم لباسامو پوشیدمو رفتمطط رو تخت کنارش دراز کشیدم.
همونطور که نگاهش میکردم و موهاشو نوازش میکردم منم خوابم برد.
...............................................
Youna/
صبح با سنگی نی ای رو شکمم بیدار شدم
چشمامو که باز کردم همه چی تار بود ولی بعد از دوبار پلک زدن درست شد
سر جونگکوک رو سینم بود
۶.۹k
۰۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.