رئیس خوشنود از همکاری اون ها پاداش خوبی بهشون داد برای ۱۰
رئیس خوشنود از همکاری اون ها پاداش خوبی بهشون داد برای ۱۰ رئیس مافیا یک کیف پول نقد و بقیه ۱۹ نفر سیاست مدار و ۱ نفر رئیس جمهور
به ادم های دور میز نگاهی انداخت بلند شد که همه بلند شدک دور نیط چرخی زد که به جئون بزرگ رسید دستی روی شونش گذاشت با صدای کلفتی که شنیده میشد گفت
از رئیس جمهوری کناره گیری میکنی!جئون...
اگر نکنی گند هایی که طی این دو سال زدی رو میریزم بیرون نه تنها بر کنار نمیشی بلکه حکم اعدامت هم صادر میشه نمیخوای که مردم بفهمن بجای داروهای شیمی درمانی فقط مواد مخ*ر به بیمارا مصرف میکنید بعدشم به بهانه بدنش نکشید طراف میمیره!با مافیای پزشک کاری ندارم ولی مهم اینه تو اون اجازه رو دادی نه؟
جئون:.....
رئیس:فردا اعلام میکنی که بدلیل بیماری کنارگیری میکنی و جانشینت یعنی پسرت پستت رو برای دو سال اینده اداره میکنه
جئون:ام.اما...
رئیس:چیزی گفتی جئون؟
جئون:هرچی شما امر کنید!
رئیس:همتون مراقب کار هایی که میکنید باشید
اگه دست از خطا کنید من نه ولی این حکومت سرتون رو به باد میده (داد)
با داد رئیس همه لرزی کردن
بزرک ترین ترس یک سیاست مدار و مسئول
داشتن مدرک از جرمشه
چون وقتی جرم و خلاف هایی که میکرد رو میشد کلا نابود میشد
رئیس سوار ماشین شدو بعد همه پراکنده شدن!
ویو ماشین
سانا:ماسکمو در اوردم که هان از آینه بهم نگاه کرد
هان:الان باید کجا بریم؟!
سانا:بریم خونه تا لباس هامو عوض کنم
گوشیمو باز کردم که ۳۰ تماس از دست رفته از کوک داشتم و۱۰ تا از نامجون
شماره کوک رو گرفتم که در اولین بوق برداشت
کوک:سانا؟؟؟کجاییی چرا جواب رو نمیدادی میدونی چقدر زنگ زدم حالت خوبه کجایی دقیقا میام دنبالت
سانا:کوک نفس بکش من خوبم کارم طول کشید بعدم قرار ملاقات داشتم گوشیم توی سایلنت بود
دارم میام اوپا نگران نباش!
کوک:اومدی حرف میزنیم!(جدی)
سانا:جلوی ساختمان هان نگاه داشتن قبل این که پیاده شم...........
از قنادی..... کیک موزی که سفارش دادم رو برو تحویل بگیر
از ماشین خارج شدم ......
لباسمو پوشیدم و عطر مخصوصمو زدم کیفمو برداشتم و از خونه زدم بیرون به پارکینگ که رسیدم
هان جلوی آسانسور دیدم
هان:بانوی من کیک و کادویی که خواسته بودین توی ماشینه بازم چیزی نیاز بود خبرم کنید!
سانا:فعلا از دور مراقب پدرم باش اون نثلی گرگی میمونه که توبش مرگه
هان:حتما بانوی من....
سانا:سوار ماشین شدم و به سمت عمارت کیم راه افتادم بعد چند مین رسیدم و از ماشین پیاده شدم بادیگارد دم در درو برام باز کرد وارد عمارت شدم به سمت پذیرایی رفتم بوی غذا همه جا رو گرفته بود
یاد زمان های دبیرستان افتادم وقتی از مدرسه برمیگشتیم با کوک کل راه رو شرط میبستیم که اوما چی گذاشته برای ناهار تا وار جمع شدم
شرط حمایت اون یکی فیک و کامنت در اینجا
به ادم های دور میز نگاهی انداخت بلند شد که همه بلند شدک دور نیط چرخی زد که به جئون بزرگ رسید دستی روی شونش گذاشت با صدای کلفتی که شنیده میشد گفت
از رئیس جمهوری کناره گیری میکنی!جئون...
اگر نکنی گند هایی که طی این دو سال زدی رو میریزم بیرون نه تنها بر کنار نمیشی بلکه حکم اعدامت هم صادر میشه نمیخوای که مردم بفهمن بجای داروهای شیمی درمانی فقط مواد مخ*ر به بیمارا مصرف میکنید بعدشم به بهانه بدنش نکشید طراف میمیره!با مافیای پزشک کاری ندارم ولی مهم اینه تو اون اجازه رو دادی نه؟
جئون:.....
رئیس:فردا اعلام میکنی که بدلیل بیماری کنارگیری میکنی و جانشینت یعنی پسرت پستت رو برای دو سال اینده اداره میکنه
جئون:ام.اما...
رئیس:چیزی گفتی جئون؟
جئون:هرچی شما امر کنید!
رئیس:همتون مراقب کار هایی که میکنید باشید
اگه دست از خطا کنید من نه ولی این حکومت سرتون رو به باد میده (داد)
با داد رئیس همه لرزی کردن
بزرک ترین ترس یک سیاست مدار و مسئول
داشتن مدرک از جرمشه
چون وقتی جرم و خلاف هایی که میکرد رو میشد کلا نابود میشد
رئیس سوار ماشین شدو بعد همه پراکنده شدن!
ویو ماشین
سانا:ماسکمو در اوردم که هان از آینه بهم نگاه کرد
هان:الان باید کجا بریم؟!
سانا:بریم خونه تا لباس هامو عوض کنم
گوشیمو باز کردم که ۳۰ تماس از دست رفته از کوک داشتم و۱۰ تا از نامجون
شماره کوک رو گرفتم که در اولین بوق برداشت
کوک:سانا؟؟؟کجاییی چرا جواب رو نمیدادی میدونی چقدر زنگ زدم حالت خوبه کجایی دقیقا میام دنبالت
سانا:کوک نفس بکش من خوبم کارم طول کشید بعدم قرار ملاقات داشتم گوشیم توی سایلنت بود
دارم میام اوپا نگران نباش!
کوک:اومدی حرف میزنیم!(جدی)
سانا:جلوی ساختمان هان نگاه داشتن قبل این که پیاده شم...........
از قنادی..... کیک موزی که سفارش دادم رو برو تحویل بگیر
از ماشین خارج شدم ......
لباسمو پوشیدم و عطر مخصوصمو زدم کیفمو برداشتم و از خونه زدم بیرون به پارکینگ که رسیدم
هان جلوی آسانسور دیدم
هان:بانوی من کیک و کادویی که خواسته بودین توی ماشینه بازم چیزی نیاز بود خبرم کنید!
سانا:فعلا از دور مراقب پدرم باش اون نثلی گرگی میمونه که توبش مرگه
هان:حتما بانوی من....
سانا:سوار ماشین شدم و به سمت عمارت کیم راه افتادم بعد چند مین رسیدم و از ماشین پیاده شدم بادیگارد دم در درو برام باز کرد وارد عمارت شدم به سمت پذیرایی رفتم بوی غذا همه جا رو گرفته بود
یاد زمان های دبیرستان افتادم وقتی از مدرسه برمیگشتیم با کوک کل راه رو شرط میبستیم که اوما چی گذاشته برای ناهار تا وار جمع شدم
شرط حمایت اون یکی فیک و کامنت در اینجا
۷.۸k
۱۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.