سناریو خیانت اعضای بی تی اس پارت یک
های لاوا میخوام سناریو خیانت اعضای بی تی اس رو شروع میکنم
......
جین : ات میخوام برم پیش پی دنیم شاید دیر بیام خونه
ات : باشه سوکجین
سه روز گزشت از جین خبری نشد من هم نگران شدم زنگ زدم
نامجون :به نامجون گفتم جین پیش تو نامجون گفت نه ات پیش من نیست
تهیونگ :زنگ زدم به تهیونگ تهیونگ گوشی رو برداشت گفت چیشده ات چرا گریه میکنی گفتم تهیونگ جین پیشته گفت نه بخدا ات اینجا نیست چیزی شده ات گفتم سه روز خونه نیومده بهم گفت میخواد بره پیش پی دنیم
جیهوپ :زنگ زدم به جیهوپ گفتم جیهوپ جین کنارته گفت نه ات
جیمینا : زنگ زدم به جیمین با استرس گفتم جیمینا جین نیست سه روز نیومده خونه موندم چه کار کنم گفت ات بخدا پیش من هم نیومده اگه میومد بهت میگفتم
کوک : زنگ زدم به کوک گفتم کوک جین پیشته گفت نه ات با من حرف نزده جین که میخواد بیاد پیشم
شوگا : زنگ زدم به شوگا با چشم گریان شوگا گفت چرا گریانی چیشده ات گفتم جین نیومده سه روز خونه پیش تو نیومده گفت نه
چند روز گزشت من هم استرس و گریان بودم و حامله بودم از جین عصرش تهیونگ زنگ زد بهم گفت بیخیال جین شو گفتم چرا گفت جین عوضی با دختر ج☆ن☆د☆ه است
گفتم چی میگی تهیونگ تهیونگ گفت رفتم خونه دختره دیدم اون دو تا باهم ازدواج کردن منم انقدر حالم بد افتادم زمین بیهوش شدم بچه ها منو بردن بیمارستان دکترا گفتن حالت روحیش بد شده مراقبش باشید همه نگران من بودن و نارلحت بودن هرچی به جین زنگ زدن برنداشت تهیونگ گفت من حاظرم باهاش ازدواج کنم و خوشبختش کنم و بچه ات هم خودم نگه میدارم
خاصه چند ماه گزشت من و تهیونگ باهم عروسی کردیم و خوشبخت شدیم و اسم بچه امون روگزاشتیم سوری این بود سناریو من
امیدوارم خوشت اومده باشه
لایک هام و فالورام بشن ۲۵؛تا سناریو جدید رو میزارم
......
جین : ات میخوام برم پیش پی دنیم شاید دیر بیام خونه
ات : باشه سوکجین
سه روز گزشت از جین خبری نشد من هم نگران شدم زنگ زدم
نامجون :به نامجون گفتم جین پیش تو نامجون گفت نه ات پیش من نیست
تهیونگ :زنگ زدم به تهیونگ تهیونگ گوشی رو برداشت گفت چیشده ات چرا گریه میکنی گفتم تهیونگ جین پیشته گفت نه بخدا ات اینجا نیست چیزی شده ات گفتم سه روز خونه نیومده بهم گفت میخواد بره پیش پی دنیم
جیهوپ :زنگ زدم به جیهوپ گفتم جیهوپ جین کنارته گفت نه ات
جیمینا : زنگ زدم به جیمین با استرس گفتم جیمینا جین نیست سه روز نیومده خونه موندم چه کار کنم گفت ات بخدا پیش من هم نیومده اگه میومد بهت میگفتم
کوک : زنگ زدم به کوک گفتم کوک جین پیشته گفت نه ات با من حرف نزده جین که میخواد بیاد پیشم
شوگا : زنگ زدم به شوگا با چشم گریان شوگا گفت چرا گریانی چیشده ات گفتم جین نیومده سه روز خونه پیش تو نیومده گفت نه
چند روز گزشت من هم استرس و گریان بودم و حامله بودم از جین عصرش تهیونگ زنگ زد بهم گفت بیخیال جین شو گفتم چرا گفت جین عوضی با دختر ج☆ن☆د☆ه است
گفتم چی میگی تهیونگ تهیونگ گفت رفتم خونه دختره دیدم اون دو تا باهم ازدواج کردن منم انقدر حالم بد افتادم زمین بیهوش شدم بچه ها منو بردن بیمارستان دکترا گفتن حالت روحیش بد شده مراقبش باشید همه نگران من بودن و نارلحت بودن هرچی به جین زنگ زدن برنداشت تهیونگ گفت من حاظرم باهاش ازدواج کنم و خوشبختش کنم و بچه ات هم خودم نگه میدارم
خاصه چند ماه گزشت من و تهیونگ باهم عروسی کردیم و خوشبخت شدیم و اسم بچه امون روگزاشتیم سوری این بود سناریو من
امیدوارم خوشت اومده باشه
لایک هام و فالورام بشن ۲۵؛تا سناریو جدید رو میزارم
۱۰.۹k
۳۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.