سناریو

سناریو
وقتی. جلو جونگ کوک از تهیونگ حرف میزنی

فرد: من تهیونگ رو خیلی بیشتر از جونگ کوک میشناسم
کوکی: اره جون خودت رنگ مورد علاقش
مغذ کوکی: چیه نمیتونه بگه مطمعنم
فرد: بنفش
مغذ کوکی: خوب این یکی رو دیگه نمیتونه جواب بده
کوکی: بگو ببینم بهترین دوست تهیونگ کیه
فرد: من
مغذکوکی: اره جون عمت شیطونه میگه بزنم لهش کنما خدارو شکر کن ارمی هستی ابله عوضی من بهترین دوست تهیونگ هستم
کوکی: عه واقعا بهترین دوستشی خوشحالم😏
فرد: میدونم تهیونگ باتو دوست نمیشه کوکی با من دوسته🙂
مغذ کوکی: از انگشتاش شروع کنم یا گردنش نه پاش چطوره دیگه نیاد نه اصلت بذار چلاغش کنم نه بذار...
کوکی: اره تهیونگ با ادمای خر دوست میشه😏
فرد: اره همینطوره وایسا ببینم چی گفتی خر خر خودتی😡
مغذکوکی: حال کردم زایه شد حقته پس که من خرم اره بیا از خود تهیونگ بپرس بزار ببینم شمارش رو داره؟
کوکی: چرا از خود تهیونگ نمیپرسی کی بهترین دوستشه شمارش رو داری اصلا تاحالا دیدیش😎
فرد: نه من شمارش رو ندارم باشه تو بهترین دوستشی
مغذ کوکی: اره بار اخرت باشه با خدای کوکی در مییفتی بچه
کوکی: دیگه خیال بافی نکنیا برو پی کارت دیگه نبینمت وقت باعرضشم رو گرفتی بدو بدو...