Brown sugar : شکر قهوه ای
Brown sugar : شکر قهوه ای
Part24
میکائل: چی به من نمخوره از این حرف ها بزنم؟
شیرین: نه اصلا نمخوره بهت
میکائل: شاید دیوونه باشم ولی ادم ک هستم یک چیزی هارو میدونم یک چیز هارو تجربه کردم همه اینا تو وجودم هست
شیرین: اره درسته
میکائل: من نمخواستم گلدون به سرت بزنم اون دختره تورو پرت کرد جلوم
شیرین: اشکال نداره
میکائل: راستی تو مگه مشاور روان شناسی نیستی؟
شیرین: چرا هستم
میکائل:پس چرا بهم مشاور نمیدی؟
شیرین:خب تو باید باهام حرف بزنی تا دردتو بفهمم بعد بهت مشاور میدم
میکائل: امروز ک حال ندارم فردا داستان زندگیمو میگم تو بنویس باشه؟
شیرین: باشه
شب شد میکائل خواب بود منم حوصله ام سر رفته بود رفتم بیرون و رو پله هایی راه پله نشستم باد سردی میومد و یکم هوا سرد شده بود همنجور تو خودم جمع شده بودم که یک کافشن امد رو شونه هام به عقب نگاه کردم دیدم امیرعلی
امیرعلی: هوا داره سرد میشه
شیرین:اره مرسی
امیرعلی: تو همنجوری بدنت ضعیفه باز با لباس نازک میایی بیرون سرما میخوری
شیرین: توهم لباس نازک تنته
امیرعلی: خب من مَردم هیکل ورزشکاری دارم شیش پک دارم
شیرین: جون نکشمون جومونگ
دوتایشون میزنن زیر خنده
امیرعلی: برم یکم خوراکی بیارم بریم بالایی پشت بوم بخوریم؟
شیرین:اره
من رفتم بالایی پشت بوم ک بعد چند دقیقه امیرعلی با خوراکی امد دوتا شیر کاکائو و کیک
شیرین:واقعا هوس شیر کاکائو کرده بودم مرسی
امیرعلی: منم همنطور
شیرین: تو چرا؟ تو ک فروشگاه به اون بزرگی دستته
امیرعلی: بخدا وقت نمکنم بخورم اخه من باید برای بیمار هایی طبقه هایی بعدی غذا درست کنم
شیرین:مگه فقط تو همین طبقه بیمار نیست؟
امیرعلی:نه بابا اینجا ۳ طبقس ک هر طبقه مال یک بخش از بیمار هایی خیلی خطرناک خطرناک معلومی
شیرین:الان ما طبقه ۳ کدوم از اینا هستیم؟
امیرعلی: خیلی خطرناک
شیرین:یعنی چی؟
امیرعلی: تو این طبقه همه بیمار ها مثل میکائل یک اتاق شیشه دارن ک بهشون دستگاه وصل میکنن و اون بیمار ها از بچگی مشکل روحی روانی داشتن و خب برای جامع خطرناکن هر کدوم اینا حداقل ۵ یا ۱۵ تا ادم کشتن و این طبقه کلا بحثش با همه جدایی
شیرین: تو ایران مگه همچین چیزایی هست؟
امیرعلی:اره هست چرا نباشه تو این دنیا خیلی چیزا هست ک ما خبر نداریم
Part24
میکائل: چی به من نمخوره از این حرف ها بزنم؟
شیرین: نه اصلا نمخوره بهت
میکائل: شاید دیوونه باشم ولی ادم ک هستم یک چیزی هارو میدونم یک چیز هارو تجربه کردم همه اینا تو وجودم هست
شیرین: اره درسته
میکائل: من نمخواستم گلدون به سرت بزنم اون دختره تورو پرت کرد جلوم
شیرین: اشکال نداره
میکائل: راستی تو مگه مشاور روان شناسی نیستی؟
شیرین: چرا هستم
میکائل:پس چرا بهم مشاور نمیدی؟
شیرین:خب تو باید باهام حرف بزنی تا دردتو بفهمم بعد بهت مشاور میدم
میکائل: امروز ک حال ندارم فردا داستان زندگیمو میگم تو بنویس باشه؟
شیرین: باشه
شب شد میکائل خواب بود منم حوصله ام سر رفته بود رفتم بیرون و رو پله هایی راه پله نشستم باد سردی میومد و یکم هوا سرد شده بود همنجور تو خودم جمع شده بودم که یک کافشن امد رو شونه هام به عقب نگاه کردم دیدم امیرعلی
امیرعلی: هوا داره سرد میشه
شیرین:اره مرسی
امیرعلی: تو همنجوری بدنت ضعیفه باز با لباس نازک میایی بیرون سرما میخوری
شیرین: توهم لباس نازک تنته
امیرعلی: خب من مَردم هیکل ورزشکاری دارم شیش پک دارم
شیرین: جون نکشمون جومونگ
دوتایشون میزنن زیر خنده
امیرعلی: برم یکم خوراکی بیارم بریم بالایی پشت بوم بخوریم؟
شیرین:اره
من رفتم بالایی پشت بوم ک بعد چند دقیقه امیرعلی با خوراکی امد دوتا شیر کاکائو و کیک
شیرین:واقعا هوس شیر کاکائو کرده بودم مرسی
امیرعلی: منم همنطور
شیرین: تو چرا؟ تو ک فروشگاه به اون بزرگی دستته
امیرعلی: بخدا وقت نمکنم بخورم اخه من باید برای بیمار هایی طبقه هایی بعدی غذا درست کنم
شیرین:مگه فقط تو همین طبقه بیمار نیست؟
امیرعلی:نه بابا اینجا ۳ طبقس ک هر طبقه مال یک بخش از بیمار هایی خیلی خطرناک خطرناک معلومی
شیرین:الان ما طبقه ۳ کدوم از اینا هستیم؟
امیرعلی: خیلی خطرناک
شیرین:یعنی چی؟
امیرعلی: تو این طبقه همه بیمار ها مثل میکائل یک اتاق شیشه دارن ک بهشون دستگاه وصل میکنن و اون بیمار ها از بچگی مشکل روحی روانی داشتن و خب برای جامع خطرناکن هر کدوم اینا حداقل ۵ یا ۱۵ تا ادم کشتن و این طبقه کلا بحثش با همه جدایی
شیرین: تو ایران مگه همچین چیزایی هست؟
امیرعلی:اره هست چرا نباشه تو این دنیا خیلی چیزا هست ک ما خبر نداریم
۶.۶k
۱۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.