پارت 38
نیکا زنگ تفریح بمون کارت دارم. نیکا بهم گفت چشم آقا
دلم براش ضعف رفت چقدر بچه بود من تصمیم خودمو گرفته با. نیکا. ازدواج می کنم ولی از نظر روحی داغونش می کنم. جسمش که برام مهم نیست ولی روحش مهمه. از افکارم. بیرون آمدم. و گفتم. نگین و نیکا جابه جا بشید تا درسو به نیکا یاد بدم
نگین با خشم به نیکا نگاه کرد. نیکا چشماش می خندید
بهش گفتم. حالا مونده تا بخندی بچرخ تا بچرخیم.
نیکا.
محمد. 180 درجه تغییر کرده بود دوبار مثل قبل مهربون شده بود چقدر دلم برا محبت هاش تنگ شد بود چقدر خوب شد بود
حتما فهمید بود من. اشتباهی نکرده بودم عالی شد بود.
دلم براش ضعف رفت چقدر بچه بود من تصمیم خودمو گرفته با. نیکا. ازدواج می کنم ولی از نظر روحی داغونش می کنم. جسمش که برام مهم نیست ولی روحش مهمه. از افکارم. بیرون آمدم. و گفتم. نگین و نیکا جابه جا بشید تا درسو به نیکا یاد بدم
نگین با خشم به نیکا نگاه کرد. نیکا چشماش می خندید
بهش گفتم. حالا مونده تا بخندی بچرخ تا بچرخیم.
نیکا.
محمد. 180 درجه تغییر کرده بود دوبار مثل قبل مهربون شده بود چقدر دلم برا محبت هاش تنگ شد بود چقدر خوب شد بود
حتما فهمید بود من. اشتباهی نکرده بودم عالی شد بود.
۳.۸k
۰۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.