شاگرد انتقالی پارت2
صدا ی زیادی در کلاس بود همه ی بچه ها با بغل دستیشان زمزمه می کردن:
,چرا پیش اون نشست؟
نیومده رفتنی شد!
اصلا میدونه مایکی چقدر آدم رو تو مدرسه کتک زده؟...,
من سعی می کردم به حرفشان توجه نکنم و به دست گوش کنم! ولی پسر بغل دستی یک جوری مرا نگاه می کرد که انگار آدم ندیده است!
زنگ تفریح زده شد در حال جمع کردن وسایلم بودم که آن پسر گفت:
مایکی: سلام ا/ت! من مایکی هستم از آشنایی با تو خوشبختم! می خوای باهم دوست شیم؟
و بعد دستش را برای دست دادن بامن جلو آورد.
,چرا پیش اون نشست؟
نیومده رفتنی شد!
اصلا میدونه مایکی چقدر آدم رو تو مدرسه کتک زده؟...,
من سعی می کردم به حرفشان توجه نکنم و به دست گوش کنم! ولی پسر بغل دستی یک جوری مرا نگاه می کرد که انگار آدم ندیده است!
زنگ تفریح زده شد در حال جمع کردن وسایلم بودم که آن پسر گفت:
مایکی: سلام ا/ت! من مایکی هستم از آشنایی با تو خوشبختم! می خوای باهم دوست شیم؟
و بعد دستش را برای دست دادن بامن جلو آورد.
۴.۷k
۰۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.