فن فیک کد خودکشی .پارت ۱۱.
+چی؟ منظورتون چیه؟
زبونش و روی لبهاش کشید و ادامه داد : شما یکی از معروف ترین آدمهای جهانید بهتره کمی سرسنگین تر باشید ، برای خودتون بهتره آدمهای اطرافتونم کمتر معذب میشن
+من باعث شدم شما معذب بشید؟
-بله رفتار صمیمانه و بیجای شما باعث میشه من معذب بشم
+چقدر عوض شدی . بیخیال ..قرار بود منشیم باشی؟ فرم درخواستت و خوندم میتونی فردا حقوق این ماهت و بگیری
-من حقوق نمیخوام!
گفتم: چی؟
نامجون: حقوقم قراره یک میلیون وون باشه که به دردم نمیخوره . یک میلیون وون هم شد پول؟
+کارمند های این شرکت ماهانه 60 میلیون حقوق میگیرن
-مهم نیست ، من برای یاد گرفتن کار اومدم اینجا نه حقوق گرفتن
اخمی کردم و گفتم: باشه میتونی از همین الان شروع کنی . یه نون خور کمتر بهتر . دیگه برو
بلند شد و به سمت در رفت
قبل از خارج شدن از اتاق گفت: شنیدم دخترا ، از پسرهای مغرور و جدی بیشتر خوششون میاد . پس بخاطر تو مجبور شدم تغییر کنم
بدون اینکه اجازه بده حرفی بزنم از اتاق خارج شد. حرفش توی مغزم اکو میشد و باعث شد ناخودآگاه لبخند بزنم
قلبم خیلی تند میزد
+اه ا.ت انقدر احمق نباش. اون راست میگه باید یکم سرسنگین تر باشم
ولی اون داشت بهم نخ میداد؟ غیر مستقیم بهم فهموند که ازم خوشش میاد..
در اتاق باز شد که داد زدم
+مینهی مگه نگفتم در ب..
یونگی رو دیدم که توی چهارچوب در ایستاده بود و دوتا لیوان قهوه دستش بود
یونگی:مزاحم شدم؟
+نه بیا تو
روی صندلی روبروم نشست و کاپ قهوه ی من رو روی میزم گذاشت
کاپ رو توی دستام گرفتم و جرگه ای ازش نوشیدم
+فکر میکردم قهوه باشه ، ولی آیس آمریکانو ئه ..
یونگی:میدونم که از قهوه خوشت نمیاد ، خب .. چطور پیش رفت؟
+چی؟
یونگی:حرف زدنت با اون یارو کیم نامجون
+تمام حرفهامون مربوط به کار بود . حرف خاصی نزدیم فقط برعکس اونروز که توی بیمارستان دیدمش خیلی سرد و کسل کننده اس
یونگی:اونموقع داشت مالش میداد که ازش شکایت نکنی
گفتم: هی اوپا بازم بی ادب شدی؟
یونگی: اوه ببخشید
لبخند زدم و دوباره یه قلوپ از آیس آمریکانوم خوردم
یونگی: ا.ت .. میگم من و تو خیلی وقته که داریم کار میکنیم . نظرت درمورد یه مسافرت دونفره چیه؟
+حتما سفر کردن با کیم نامجون خیلی لذت بخشه .. چون..
یونگی: ا. تتتت
ا.ت : چی؟ باشه موافقم
یونگی: بدجور عاشق پسره شدی ها
+یااا اوپااا
قهقهه زد ..
---
وقتی رانندگی میکرد خیلی جذاب میشد. موهای زیتونی رنگش توسط باد که از شیشه ی ماشین به اتاقک ماشین می اومد توی هوا میرقصیدن و پوست گچی رنگش جلوی آفتاب خیلی سفید تر دیده میشد ، لبهای قرمز.. قرمز تر از خون و دماغ کوچیک و اخمی که روی پیشونیش داشت . همیشه عادت داشت وقتی رانندگی میکرد اخم بکنه
.
پارت بعدی : هرچقدر کامنتا کمتر باشه پارت جدید دیرتر گذاشته میشه :)
زبونش و روی لبهاش کشید و ادامه داد : شما یکی از معروف ترین آدمهای جهانید بهتره کمی سرسنگین تر باشید ، برای خودتون بهتره آدمهای اطرافتونم کمتر معذب میشن
+من باعث شدم شما معذب بشید؟
-بله رفتار صمیمانه و بیجای شما باعث میشه من معذب بشم
+چقدر عوض شدی . بیخیال ..قرار بود منشیم باشی؟ فرم درخواستت و خوندم میتونی فردا حقوق این ماهت و بگیری
-من حقوق نمیخوام!
گفتم: چی؟
نامجون: حقوقم قراره یک میلیون وون باشه که به دردم نمیخوره . یک میلیون وون هم شد پول؟
+کارمند های این شرکت ماهانه 60 میلیون حقوق میگیرن
-مهم نیست ، من برای یاد گرفتن کار اومدم اینجا نه حقوق گرفتن
اخمی کردم و گفتم: باشه میتونی از همین الان شروع کنی . یه نون خور کمتر بهتر . دیگه برو
بلند شد و به سمت در رفت
قبل از خارج شدن از اتاق گفت: شنیدم دخترا ، از پسرهای مغرور و جدی بیشتر خوششون میاد . پس بخاطر تو مجبور شدم تغییر کنم
بدون اینکه اجازه بده حرفی بزنم از اتاق خارج شد. حرفش توی مغزم اکو میشد و باعث شد ناخودآگاه لبخند بزنم
قلبم خیلی تند میزد
+اه ا.ت انقدر احمق نباش. اون راست میگه باید یکم سرسنگین تر باشم
ولی اون داشت بهم نخ میداد؟ غیر مستقیم بهم فهموند که ازم خوشش میاد..
در اتاق باز شد که داد زدم
+مینهی مگه نگفتم در ب..
یونگی رو دیدم که توی چهارچوب در ایستاده بود و دوتا لیوان قهوه دستش بود
یونگی:مزاحم شدم؟
+نه بیا تو
روی صندلی روبروم نشست و کاپ قهوه ی من رو روی میزم گذاشت
کاپ رو توی دستام گرفتم و جرگه ای ازش نوشیدم
+فکر میکردم قهوه باشه ، ولی آیس آمریکانو ئه ..
یونگی:میدونم که از قهوه خوشت نمیاد ، خب .. چطور پیش رفت؟
+چی؟
یونگی:حرف زدنت با اون یارو کیم نامجون
+تمام حرفهامون مربوط به کار بود . حرف خاصی نزدیم فقط برعکس اونروز که توی بیمارستان دیدمش خیلی سرد و کسل کننده اس
یونگی:اونموقع داشت مالش میداد که ازش شکایت نکنی
گفتم: هی اوپا بازم بی ادب شدی؟
یونگی: اوه ببخشید
لبخند زدم و دوباره یه قلوپ از آیس آمریکانوم خوردم
یونگی: ا.ت .. میگم من و تو خیلی وقته که داریم کار میکنیم . نظرت درمورد یه مسافرت دونفره چیه؟
+حتما سفر کردن با کیم نامجون خیلی لذت بخشه .. چون..
یونگی: ا. تتتت
ا.ت : چی؟ باشه موافقم
یونگی: بدجور عاشق پسره شدی ها
+یااا اوپااا
قهقهه زد ..
---
وقتی رانندگی میکرد خیلی جذاب میشد. موهای زیتونی رنگش توسط باد که از شیشه ی ماشین به اتاقک ماشین می اومد توی هوا میرقصیدن و پوست گچی رنگش جلوی آفتاب خیلی سفید تر دیده میشد ، لبهای قرمز.. قرمز تر از خون و دماغ کوچیک و اخمی که روی پیشونیش داشت . همیشه عادت داشت وقتی رانندگی میکرد اخم بکنه
.
پارت بعدی : هرچقدر کامنتا کمتر باشه پارت جدید دیرتر گذاشته میشه :)
۲۳.۳k
۱۳ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.