فصل دوم: فیک` فقط من ،فقط تو
پارت اول
ات « داخل هواپیما »
نزدیکای کره بودیم و تهیونگ خواب بود منم داشتم موزیک گوش میدادم
نمیترسیدم ولی زندگی کردن با ی زن ک تظاهر میکنه بچه ی نامزدت رو حامله س
ی کم عجیبه و گیج کننده س ولی من به تهیونگ اعتماد دارم اون قراره ثابت کنه ک بچه مال اون نیس ولی ...... آخه اون ی بار اعتماد منو نسبت ب خودش از دست داده و من دوباره بهش اعتماد کردم! این ترس داشت
عصبی و آشفته بودم و هندزفری رو با کلافه گی از گوشم در اوردم و بهشون گفتم ک برام آب بیارن
ک یهو درد زیر دلم بلند شد اهمیت ندادم و حوصله م سر رفته بود
و پاشدم رفتم سراغ تهیونگ
ات : ته ته پاشووووو
تهیونگ : جانم ؟
ات : پاشو من حوصله م سر رفته
تهیونگ: میخوای فیلم ببینیم ؟
ات : نه
چند دقیقه بود ک تهیومگ بلند شده بود و این درد لعنتی هی بیشتر میشد
تهیونگ : دلت درد میکنه
ات : اره
تهیونگ : اوه خ خب کیسه آب گرم بگم بیارن ؟ یا ماساژ بدم؟ قرص میخوای ؟ یاااا
ات « با خنده»: هی چ خبره حول نشو ولی ایییییی
تهیونگ با عجله پاشد و ب طرف مهماندار رفتم ولی ی مرد بود
تهیونگ: هی ب یکی از مهماندار خانم بگو بیاد
مهماندار : بله چشم
و ک ی خانمی اومد
تهیونگ: ام چطور بگم راستش همسرم دل درد داره میشه ی چیز بدید خوب بشه؟
مهماندار : ام معذرت می خوام راستش الان تو هواپیما دسترسی ب چیزی نداریم فقط میتونم آبجوش یا نوشیدنی گرم براشون بیارم
تهیونگ: یعنی چی ک نیست! شما نباید احتمال هر چیزی رو بدید؟ پس هواپیما شخصی ب چ دردی من میخوره ؟
مهماندار : بله درسته معذرت می خوام الان براشون ی چیزی میارم
تهیونگ : سریع!
و دوباره رفت پیش ات
تهیونگ : ات خوبی الان گفتم ی چیزی برات میارن
ات : اوم باشه
و بعد چند دقیقه براش ی دمنوش با ی قرص مسکن آوردن و ات وقتی اونا خورد بهتر بود ولی هنوز دلش درد میکرد
و تقریبا دیگه رسیده بودن ک
ات : جیغغ
تهیونگ: وای باز درد میکنه ؟
ات : ا اره
تهیونگ: الهی قوربونت برم چیزی نیست الان میریم عمارت دکتر خبر میکنم
ات : اییی
ک هواپیما نشست و ات داشت یواش بلند میشد ولی تهیونگ برآید بغلش کرد
ات : هی هی چیکار میکنی الان یکی ببینه...
تهیونگ : مهم تویئ ن چند تا رسانه مزخرف
ات : و ولی
تهیونگ : هیشش
تو فرودگاه بودن و تهیونگ ب بادیگارد ها گفته بود نزاره هیچ کس نزدیک نشه و عکسی گرفته نشه و از در دیگه خارج بشن ک این اتفاق افتاد و تو راه عمارت بودن و ات سرش رو گذاشته بود رو شونه ته و توانایی نداشت چون دردش طاقت فرسا شده بود ب زور قرص کمی آروم بود
ات : تهیونگ؟
ته : جانم ؟
ات : میدونی پیش بقیه خیلی مغرور میزنی وجذبه خاصی داری ولی پیش منی مثل ی نی نی کیوتی؟
تهیونگ : همینطور هم باید باشه عزیزم
ات : و من اینو دوست دارم
تهیونگ لبخندی میزنه و پیشونی ات رو بوسید و رسید ب لباش ک
راننده: ارباب رسیدیم !
ته : توف اوکی
و پیاده شدن و ات از دست ته گرفت و از ماشین خارج شدن و ب سمت در عمارت قدم برمیداشتن ک ......
شرط پارت بعد: ۹۰ تا لایک و کامنت
ات « داخل هواپیما »
نزدیکای کره بودیم و تهیونگ خواب بود منم داشتم موزیک گوش میدادم
نمیترسیدم ولی زندگی کردن با ی زن ک تظاهر میکنه بچه ی نامزدت رو حامله س
ی کم عجیبه و گیج کننده س ولی من به تهیونگ اعتماد دارم اون قراره ثابت کنه ک بچه مال اون نیس ولی ...... آخه اون ی بار اعتماد منو نسبت ب خودش از دست داده و من دوباره بهش اعتماد کردم! این ترس داشت
عصبی و آشفته بودم و هندزفری رو با کلافه گی از گوشم در اوردم و بهشون گفتم ک برام آب بیارن
ک یهو درد زیر دلم بلند شد اهمیت ندادم و حوصله م سر رفته بود
و پاشدم رفتم سراغ تهیونگ
ات : ته ته پاشووووو
تهیونگ : جانم ؟
ات : پاشو من حوصله م سر رفته
تهیونگ: میخوای فیلم ببینیم ؟
ات : نه
چند دقیقه بود ک تهیومگ بلند شده بود و این درد لعنتی هی بیشتر میشد
تهیونگ : دلت درد میکنه
ات : اره
تهیونگ : اوه خ خب کیسه آب گرم بگم بیارن ؟ یا ماساژ بدم؟ قرص میخوای ؟ یاااا
ات « با خنده»: هی چ خبره حول نشو ولی ایییییی
تهیونگ با عجله پاشد و ب طرف مهماندار رفتم ولی ی مرد بود
تهیونگ: هی ب یکی از مهماندار خانم بگو بیاد
مهماندار : بله چشم
و ک ی خانمی اومد
تهیونگ: ام چطور بگم راستش همسرم دل درد داره میشه ی چیز بدید خوب بشه؟
مهماندار : ام معذرت می خوام راستش الان تو هواپیما دسترسی ب چیزی نداریم فقط میتونم آبجوش یا نوشیدنی گرم براشون بیارم
تهیونگ: یعنی چی ک نیست! شما نباید احتمال هر چیزی رو بدید؟ پس هواپیما شخصی ب چ دردی من میخوره ؟
مهماندار : بله درسته معذرت می خوام الان براشون ی چیزی میارم
تهیونگ : سریع!
و دوباره رفت پیش ات
تهیونگ : ات خوبی الان گفتم ی چیزی برات میارن
ات : اوم باشه
و بعد چند دقیقه براش ی دمنوش با ی قرص مسکن آوردن و ات وقتی اونا خورد بهتر بود ولی هنوز دلش درد میکرد
و تقریبا دیگه رسیده بودن ک
ات : جیغغ
تهیونگ: وای باز درد میکنه ؟
ات : ا اره
تهیونگ: الهی قوربونت برم چیزی نیست الان میریم عمارت دکتر خبر میکنم
ات : اییی
ک هواپیما نشست و ات داشت یواش بلند میشد ولی تهیونگ برآید بغلش کرد
ات : هی هی چیکار میکنی الان یکی ببینه...
تهیونگ : مهم تویئ ن چند تا رسانه مزخرف
ات : و ولی
تهیونگ : هیشش
تو فرودگاه بودن و تهیونگ ب بادیگارد ها گفته بود نزاره هیچ کس نزدیک نشه و عکسی گرفته نشه و از در دیگه خارج بشن ک این اتفاق افتاد و تو راه عمارت بودن و ات سرش رو گذاشته بود رو شونه ته و توانایی نداشت چون دردش طاقت فرسا شده بود ب زور قرص کمی آروم بود
ات : تهیونگ؟
ته : جانم ؟
ات : میدونی پیش بقیه خیلی مغرور میزنی وجذبه خاصی داری ولی پیش منی مثل ی نی نی کیوتی؟
تهیونگ : همینطور هم باید باشه عزیزم
ات : و من اینو دوست دارم
تهیونگ لبخندی میزنه و پیشونی ات رو بوسید و رسید ب لباش ک
راننده: ارباب رسیدیم !
ته : توف اوکی
و پیاده شدن و ات از دست ته گرفت و از ماشین خارج شدن و ب سمت در عمارت قدم برمیداشتن ک ......
شرط پارت بعد: ۹۰ تا لایک و کامنت
۸۶.۱k
۲۹ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.